نړيوال ښکيلاک او د لرو بر افغان دازادۍ غورځنګ
آقای وهاج صافی به این مطلب هم توجه فرمایند!
Anonymous
30.06.2007
مولوی و قرآن
تا قیامت میزند قرآن، ندا------------------ ای گروهی جهل را گشته فدا
كه مرا افسانه میپنداشتید------------------ تخم طعن و كافری میكاشتید
خود بدیدید آن كه طعنه میزدید-------------- كه شما فانی و افسانه بدید
من كلام حقم و قائم به ذات------------------ قوت جان جان و یاقوت زكات
نور خورشیدم فتاده بر شما------------------- لیك از خورشید ناگشته جدا
نك منم ینبوع آن آب حیات------------------- تا رهانم عاشقان را از ممات
دفتر سوم مثنوی 4284-4289
مقدمه
مولانا هیچ كتاب یا نوشتهای را برازنده قیاس با قرآن، و دراندازه موازنه با كلام وحی نمیداند. او میان قرآن وهر نوشته و كتابی، فاصلهای به درازای حقیقت تا مجاز میداند. مولانا در دفتر چهارم میگوید آن كس كه قرآن را برای خاموش كردن و فرونشاندن غم و ملامت خود و مشغول كردن خود میخواند و یا اینكه بخواهد با خواندن قرآن، غصه و غم را از جان خود ببرد و یا زبانههای آتش وسواس را خاموش كند در حقیقت برای قرآن، فضیلت و ارزشی بیش از كلیله و دمنه در نظر خود نیاورده است. به تعبیر او آتش را با بهر آبی میتوان خاموش كرد؛ چه پاك باشد و چه ناپاك.
شاهنامه یا كلیله پیش تو------------------------- همچنان باشد كه قرآن از عُتُو
فرق آن گه باشد از حق و مجاز------------------ كه كند كحل عنایت چشم باز
ورنه پُشك و مشك پیش اخشمی------------------ هر دو یكسان است چون نبود شمی
خویشتن مشغول كردن از ملال------------------ باشدش قصد از كلام ذوالجلال
كآتش وسواس را و غصه را-------------------- زآن سخن بنشاند و سازد دوا
بهر این مقدار آتش شاندن----------------------- آب پاك و بول یكسان شد به فن
آتش وسواس را این بول و آب------------------- هر دو بنشانند همچون وقت خواب
لیك اگر واقف شوی زین آب پاك----------------- كه كلام ایزد است و روحناك
نیست گردد وسوسهی كلی ز جان---------------- دل بیابد ره به سوی گلستان
زآن كه درباغی و در جویی پرد------------------ هر كه از سرصحف بویی بر
دفتر چهارم 3463-3472
این ابیات و سخنان مولانا به این معنا است كه كلام وحناك ایزد، همه این فضیلتها را دارد، امّا نباید آن را برای یكی از آنها- بدون دیگری- خواست و خواند. قرآن آتش وسوسه را خاموش میكند و ملامت را از جان دور میكند، اما وقتی وسوسه به طور كل و ملامت وناراحتی یكسره از جان میرود كه كلام الله بودن آن در نظر باشد و به آن به چشم سخن خدا نگاه شده باشد؛ نه وسیلهای برای مداوای دردها و بهانهای برای رسیدن به مقامها.
تشبیه مثنوی به قرآن
مولانا در بسیاری جاها، كتاب خود یعنی مثنوی را با قرآن مانند دانسته است و سخنانی نیز از قول او نقل كردهاند كه بر این تشبیه صحه میگذارد. احمد افلاكی در مناقب العارفین، پس از نقل خوابی شگفت از حسامالدین درباره قرآن و مثنوی مینویسد: مولانا، خواب او را تایید و تعبیر كرد و سپس خطاب به حسامالدین گفت:
بباید دانستن كه قرآن به مثل عروسی است زیبا روی، رعنا جبین، آراسته به انواع حُلّی و حُلل، میرا از خطا و خلل ... ولیكن زیر چادر غیریت و نقاب غیریت، مخفی مانده ... و همچنین مثنوی ما نیز دلبری است معنوی كه در جهان و كمال خود همتای ندارد و همچنان باغی است مهیا و درقی است مهنا كه جهت روشندلان صاحب نظر و عاشقان سوخته جگر ساخته شده است. (جلد 2 مناقب افلاكی صفحه 768رزق)
بر اساس مطالب بالا، مولانا كتاب خود مثنوی معنوی را همانند قرآن میداند كه هدف آن به كمال رساندن و راهی برای هدایت روشندلان و عاشقان لقاء الله و عاشقان رسیدن به حقیقت میداند.
مولانا از دیدگاههای مختلفی قرآن را نگاه میكند. اما میتوان به طور خلاصه در چند مورد آنان را بیان كرد. اولین مورد حكایت و قصه پردازی اوست. یكی از تلاشهای عمده مولوی برای پیروی بیشتر از قرآن ، آكنده كردن مثنوی از حكایتهای پی در پی است. داستانهای قرآن و داستان گوییهای خداوند در كلام وحی، چنان در نظر مولانا با اهمیت و كاربردی است كه در مثنوی،قرآن را به قصص شبیه میداند. یعنی قرآن نزد او همان قصههای نغز و ژرف است.
ور پذیرائی چو برخوانی قصص-------------------مرغ جانت تنگ آید در قفس دفتر اول 1540
منظور مولوی از «برخوانی قصص»، قرآن خواندن است. معنای بیت چنین است: اگر قرآن را خواندی و روان تو آن را پذیرفت ، مرغ جانت، آرزوی پرواز دارد و قفس برای او تنگ است. در دفتر سوم، در میانه داستان مسجد مهمان كش ناگاه از سخنان طعن آلودی كه در مورد او میگفتند هم عصرانش، بر میآشوبد و پاسخگوئی و جواب دادن به آنها را لازم میداند و از پی گرفتن دنباله داستان مسجد مهمان كش مهمتر میداند و میگوید: «پیش از آن كه این قصه تا مخلص (پایان) رسد، دود گندی از اهل حس برخاست. اما من از این لگدها نمیرنجم، ولی بیم آن دارم خاطر سادهدلی را پی كند.» سپس به بیتی از حكیم غزنوی (سنایی) توسل میجوید كه در آن، نصیب برخی را از قرآن، بسیار اندك شمرده است؛ به اندازه بهرهای كه نابینا از خورشید میبرد!
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی--------------كه از خورشید جز گرما نبیند چشم نابینا
كلیات سنایی ص 52
آنگاه در ادامه اعتراض و طعن مخالفان را بیان میكند. از دیده مولوی، نقد اصلی و گزنده مخالفان كه به مثنوی این بوده كه این كتاب، یعنی مثنوی پر از قصه و حكایت است و در آن از اصطلاحات عرفانی و آداب سلوكی به دور است: جرم مولوی در این نقدها و اعتراضهائی كه به او میشد، خالی بودن مثنوی از «مقامات تبتّل تافنا»است، و این كه در آن فقط قصه پیغمبران است. پاسخ مولوی به این گروه این است: وقتی قرآن نازل شد، كافران نیز همین طعنه را بر او زدند و آن را اساطیر و افسانههای كهنه خواندند. آنان قرآن را همان حكایتها و داستانهای ساده كه كودكان خرد نیز میفهمیدند، پنداشتند، در ادامه بحث مولوی همان پاسخی را كه قرآن به كافران داده است، به مخالفان مثنوی میدهد. قرآن به طعنه زنان گفت: قل فاتو ا بسوره مِن مثلِهِ. (یونس) پس بگو: «سورهای مانند قرآن بیاورید» اگر قرآن چنین است كه شما كافران میگویید، پس مانند او آوردن نباید كار چندان دشواری باشد. امّا قرآن خود خبری میدهد كه بگو: «اگر جّن و انس گرد هم آیند كه همانند قرآن بیاورند، نخواهند آورد؛ هر چند پشتِ یكدیگر باشند.»
گفت اگر آسان نماید این به تو--------------------- این چنین آسان یكی سوره بگو
جنّتان و انستان و اهل كار------------------------ گو یكی آیت از این آسان بیار
دفتر سوم 4233-4235
مولانا هر جا كه براو نقدهای ناجوانمردانه میزدند باز به آنان پاسخی قرآنی میداد و به آنان كه قرآن را افسانه و اسطوره میپنداشتند یاد آور میشد كه شما خود فانی و افسانه هستید.
تا قیامت میزند قرآن ندا------------------------- ای گروهی جهل را گشته فدا
كه مرا افسانه میپنداشتید------------------------ تخم طعن و كافری میكاشتید
خود بدیدید آن كه طعنه میزدید------------------ كه شما فانی و افسانه بدید
دفتر سوم 4284-4286
امّا دوّمین دید مولانا به قرآن دید هدایت گری و نیز گمراهی و به ضلالت افكندن است. به این معنا كه خدای بزرگ و منان در قرآن مجید، كتاب خود را هم شفا و رحمت معرفی كرده و هم مایه گمراهی و خسارت: رحمت برای كسانی كه بدو گرویدهاند و خسارت برای فسادگران. او به سوره اسرا شاره می کند که میفرماید:
«و نازل كردیم از قرآن آنچه را برای مومنان، كه برای آنان شفا و رحمت است،ولی ستمكاران را نمیافزاید مگر زیانی.»
قرآن برای همه هدایت نیست، بلكه هدایتگر پرهیزکاران است و همگان، توفیق هدایت جویی از قرآن را ندارند. همانگونه كه خداوند در سوره قصص فرموده كه: ای پیامبر ما، تو هر كس را كه خواهی، نمیتوانی به راه آوری، بلكه خداوند هر كه را بخواهد، هدایت میكند و باز در جائی به صورت آشكارا و صراحتاً میفرماید كه تنها فاسقان با آن گمراه میشوند.
مولانا در این مورد كه مثنوی هم شبیه قرآن برای برخی غنی و گنج است و برای بعضی ضلالت افكن است میگوید:
پس ز نقش لفظهای مثنوی--------------------------- صورتی ضال است و هادی معنوی
در نبی فرمود كین قرآن ز دل------------------------ هادی بعضی و بعضی را مفلّ
دفتر ششم 656-655
تشبیه دیگری كه مولوی برای مثنوی حائز اهمیت میداند و آن را بیان میكند، تشبیه مثنوی به آب نیل است كه در جائی برای قوم فرعون مانند خون بود، در حالی كه برای بنی اسرائیل گوارا و زلال بود.
آب نیل است این حدیث جانفزا--------------------------- یاریش در چشم قبطی خون نما
آب نیل است و به قبطی خون نمود----------------------- قوم موسی را نه خون بد، آب بود
دفتر چهارم 33-3430
مولانا در اینجا اشارهای دارد بر معجزه موسی (ع) در خون نمایاندن آب نیل بر فرعونیان است. البته در دیباچه دفتر اول نیز مولوی می گوید: «مثنوی مثل نیل مصر است كه صابران را نوشیدنی است و فرعون و كافران را حسرت است و نفرین یا چنان كه خداوند فرمود: هدایت میكند با آن بسیاری را و گمراه میكند با آن بسیاری را.» «دیباچه مثنوی معنوی»
مولانا در بسیاری جاها و با استفاده از تمثیلهای بسیار مثنوی معنوی خود را همانند قرآن میداند كه گاه برای بعضیها عامل هدایت و رستگاری و گاه برای بعضیها عامل گمراهی و رسوایی است. و این را نوعی خلاقیت و ابتكار برای كار خود میداند. این خصوصیات خود باعث جذابیت و میل و كششی است كه خواننده را وادار میكند كه با دقت و میل ابیات و امثال و حكمتهای كتاب ذكر شده را دنبال كند و جذابیت مبحث را بالا میبرد.
تاثیرات مثنوی از قرآن
مولانا قبل از آنكه 'بشنو از نی را بگوید'، در دیباچه دفتر اوّل مثنوی را كشاف القرآن معرفی میكند. او مثنوی را تفسیر عارفانه قرآن میدانست و ابیات مثنوی را در راستای آیات قرآن سروده است. درباره اثرگیری مثنوی مولوی از قرآن كتابها و مقالات زیادی نوشتهاند اما ما در اینجا جنبه هایی از اثر پذیری آن را بیان میكنیم.
ریختن دانههای معنا در پیمانه قصه، از آشكارترین آثار اثر پذیری مولوی از قرآن است. از دیگر مطالبی كه در اینجا باید بیان شود گریزهای پی در پی و پرهیز از نظمهای صوری در بیان مطالب طولانی است. مولوی دائماً در حال گریز از نكتهای به نكتهی دیگر است، به طوری كه فهم و خواندن مثنوی را برای تازه كارها و مبتدیان دشوار كرده است. البته این شیوه در قرآن نیز وجود دارد.
بی نظمی ظاهری آیات قرآن و نامناسب نمودن آیات با هم دیگر، گروهی از قرآن پژوهان را واداشته تا كتابهای زیادی را در این مورد بنویسند و به زحمت فراوان میان آیههای به ظاهر پراكنده، تناسب و ارتباطی را نشان دهند. به هر حال مثنوی از این جهت نیز، مانند قرآن است و ما مولوی را در مثنوی، دائماً در حال گذر از موضوعی به مطلب دیگر مییابیم. مرحوم استاد زرین كوب، این سبك را سبك منبری خوانده و در كتاب «سرّ نی» در مورد آن سخن گفته است.
در حقیقت، مثنوی نتیجه تابش قرآن در دل و جان مولوی است. كسی كه مثنوی معنوی را میخواند، بدون آنكه از زبان خود مولوی آن را بشنود، به خوبی درمییابد كه آفریننده این كتاب، قرآن را در ذهن و زبان خود داشته و حافظ قرآن و معنای آن بوده است. البته باید بدانیم كه مولوی در برخی از سرودهای خود توجه ویژهای به برخی آیات داشته است و از آنان بهرههائی برده و در ضربالمثلهای عرفانی و شعارهای اهل معرفت آنان به كار میروند. مولانا به طور كلی در مثنوی و شیوهای كه در آن به كار برده «حرف و صوت و گفت و شنود» را برهم میزند تا بتواند فارغ از لفظ و صوت با خواننده خود ارتباط برقراركند.
تشبیهات مولوی در مورد قرآن
مولانا در بسیاری از سرودهای خود قرآن را باران حق از جانب خدا میداند. مولوی در دفتر پنجم مثنوی، بیان میكند كه اگر كسی، علم خود را به نور وحی آغشته كند، هر چه گوید همهاش نور است؛ زیرا «آسمان هرگز نبارد غیر پاك» همانطور كه او در دفتر اول نیز میگوید:
آن كه از حق یابد او وحی و جواب------------------هر چه فرماید بود عین صواب
دفتر اول مثنوی: بیت 225
مولانا بعد از آنكه علم نورانی و آسمانی را میستاید و میگوید كه از آسمان جز پاك نمیبارد،آنگاه از مخاطب خود میخواهد كه آسمانی شود و همچون ابر و باران ببارد؛ نه آنكه ناودان باشد و دیگران را آزرده كند.
آسمان شو، ابر شو، باران ببار-------------------------ناودان بارش كند نبود به كار دفتر پنجم: بیت 249
بعد از آن میافزاید كه آب در ناودان، عاریتی است، اما در دریا و ابر، ذاتی است.
آب اندر ناودان عاریتی است-------------------------آب اندر ابر و در یا فطرتی است بیت 2491
بعد از این بیت مولانا هدف و مقصود خود را از ناودان و باران بیان میكند و معلوم میكند كه در نظر او وحی و كاشفات ربانی، حكم باران را دارند كه هرگاه بربامی ببارد، آن را خوشبو میكند؛ اما ناودان كه در تمثیل او فكر وسوسه آمیز و اندیشههای خُرد بشری است» غیر از آنكه نزاع انگیز است، خاصیتی دیگر ندارد.
فكر و اندیشه است و مثل ناودان---------------------------- وحی و مكشوف است ابر آسمان ناودان،
آب باران، باغ صد رنگ آورد------------------------------ ناودان، همسایه در جنگ آورد
دفتر پنجم 2492-2493
در اینجا همانطور كه بیان شد، قرآن به مثابه باران رحمت است كه ریزش آن، جنگ و نزاعی نمیانگیزد، بلكه دلها را در هم میآمیزد و باغ حیات را صد رنگ و بو میدهد. نكته دیگر در این تمثیل، تقابلی است كه مولانا میان اندیشههای وسوسه آمیز بشری با آموزههای وحیانی میبیند و یكی را به ناودان و دیگری را به باران تشبیه میكند. مولوی بیان كرده كه هرگاه عقل و اندیشه آدمیان، بهانه ترك وحی و غفلت از عالم معنا گردد، جانها را از هم میگسلد و عمق و معنا را به نفرت و فنا مبدل میكند. به این خاطر است كه مولانا گاهی دیوانگی را برتر از عاقلی میداند و از فرهنگ و فرزانگی دوری میجوید.
عاشقم من برفن دیوانگی---------------------------سیرم از فرهنگ و از فرزانگی
دفتر ششم 573
دیوانگی، در فرهنگ واژگان مولانا، یعنی كنار نهادن عقل مدّعی و گردن افراز كه خود را برتر از همه میبیند و به وحی و دانشهای آسمانی توجه نمیكند.
از دیگر صفاتی كه مولوی برای قرآن قائل است، نور است. نور خواندن قرآن، برای اولین بار در خود قرآن بیان شده است. خداوند گاه قرآن را نور خوانده و گاه آن را وسیلهای برای ورود در نور و گاه منشا نورانیت و گاه حقیقت نور. در همه این آیات، اطلاق نور بر قرآن، بدون واسطهای از قبیل مجاز و استعاره و تشبیه و كنایه است. شماری از آنها بدین قرارند:
- یا ایها الناس قدجاءكم برهانُ من ربكم و انزلنا الیكم نوراً مبینا. نساء (4)/174
- قدجاءكم من الله نور و كتاب مبین. مائده (5)/15
- كتاب انزلناه الیك لتخرج الناس من الظلمات الیالنور. حدید (57)/9
- هوالذی ینزل علیعبده آیات بینات لیخرجكم من الظلمات الیالنور. ابراهیم (14)/1
مولوی نیز از یادآوری نورانیت قرآن، هیچ كم نگذاشته است و به بیانهای گوناگون، این حقیقت انسان ساز را گوشزد كرده است. درجایی، رفتار و گفتار پیامبر (ص) را به هدایت، خورشید وحی میخواند:
در پی خورشید وحی، آن مه دوان -----------------------و آن صحابه در پیاش چون اختران
دفتر پنجم بیت 1156
در جایی نیز، همه نورهایی كه در دیگران است، چون نور ماه عاریتی میداند و همه را وامدار نور خورشید وحی میكند. یعنی آن چنان كه ماه در نورانیت خود، سخت نیازمند و وامدار خورشید است،هر نور دیگری كه در انسانهای پاك است، پرتوی از خورشید وحی است. از زبان پیامبر (ص) میگوید:
چون شما تاریك بودم در نهاد--------------------------وحی خورشیدم چنین نوری بداد
دفتر اول بیت 3660
مولوی این بیت را در تفسیر آیه «قل انما انا بشر مثلكم یوحی الی» میآورد. مولانا، تشبیه قرآن را به نور، در دفتر پنجم نیز تكرار میكند و میگوید:
«آن كه طعامش، نور حق است، وجود او قرآنی خواهد شد» این به این معناست كه قرآن خود از نور حق برخاسته و از همین رو است كه نور افزاست.
هركه كاه وجو خورد قربان شود ----------------------------------هر كه نور حق خورد قرآن شود دفتر پنجم 2478
تشبیه قرآن به نور و خورشید، در دیگر متون عرفانی نیز، رایج و معمول است. ابیات مشهوری كه از سنایی بر سر زبانها است، شاهد خوبی بر این مدعا است:
عروس حضرت قرآن، نقاب آن گه براندازد------------------------ كه دارالملك ایمان را مجرد بیند از غوغا
عجب نبود گر از قرآن نصیب نیست جز نقشی---------------------- كه از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا
اما از دیگر تمثیلهای كه مولوی برای قرآن قایل میداند، عصای موسی است.
همان گونه كه عصای موسی یك تنه از عهده عمه ساحران برآمد، معجزه محمدی (قرآن) نیز همه آنان را كه دعوی همتایی و برتری بر پیامبر (ص)، دارند ، به زیر خواهد كشید.
ای رسول ما، تو جادو نیستی-------------------- صادقی، هم خرقه موسیستی
هست قرآن مر تو را همچون عصا--------------- كفرها را در كشد چون اژدها
دفتر سوم 1208 و 1209
بنا بر این تشبیه او قرآن كریم در عصر رسالت و بلكه در همه اعصار، كاركردی شبیه معجزه موسی دارد، و اگر عصای موسی سحرها را بلعید، معجزه احمدی كفرها را در خواهد كشید. از دیگر تمثیلات مولانا «حالهای انبیا» است. این صفت معنی افزا را وی در مقام بیان شرایط قاری یاد میكند و معتقد است كه قرآن همچون آیینهای است در برابر حالات و فضایل پیامبران. آنكه قرآن را میخواند، اما از او اثر نمیپذیرد، همچون قریشانی است كه پیامبر (ص) را میدیدند، امّا بدو دل نمیبستند.
چون كه در قرآن حق بگریختی------------------ با روان انبیا آمیختی
هست قرآن حالهای انبیا------------------------ ماهیان بحر پاك كبریا
ور بخوانی ونهای قرآن پذیر--------------------- انبیا و اولیا را دیده گیر
ور پذیرایی چو بر خوانی قصص---------------- مرغ جانت تنگ آید در قفس
دفتر اول 1527/1540
گویا مولانا در این بیتها به روایتی از پیامبر بزرگوار (ص) استناد كرده كه میفرماید: «هر كه قرآن بخواند، گویا رودر روی من ایستاده است و با من سخن میگوید و من با او سخن میگویم».
براین اساس، خواندن و قرائت قرآن، یعنی دیدار با پیامبران و ملاقات با آنان است. بر اساس این روایت، قرائت قرآن این توفیق را به قاری میدهد كه از زمان و مكان خویش بیرون آید و در محفل انبیا نشنید و درون پاك آنان را بنگرد: زیرا «هست قرآن حالهای انبیا ...». شبیه همین سخن را مولوی در دفتر چهارم مثنوی نیز بیان میكند. هنگامی كه ضرورت سنجش عقل و وحی را بیان و گوشزد میكند و قبول كردن رأی آن دو را بدون آزمایش و محك دادن، درست نمیداند، دو عیار سنج را نام میبرد كه با آنها میتوان هر رأی و نظری را سنجیدو خطا را از صواب بازشناخت: قرآن و حال انبیا.
بی محك پیدا نگردد وهم عقل----------------------- هر دو را سوی محك كن زود نقل
این محك، قرآن و حال انبیا------------------------- چون محك، هر قلب را گوید بیا
دفتر چهارم بیت 2303 و 2304
در این بیان، قرآن و حالهای انبیا، محك عقل است. مولوی همین عیار سنجی را در دیوان غزلیات نیز بیان كرده و آن جا نیز پناه بردن به قرآن را چاره رهایی از تقلید و گمان میخواند.
دام نان آمد تو را این دانش تقلید وظنّ------------------------------صورت عینالیقین را علّم القرآن كند
از دیگر تمثیلهای كه مولانا به كار میبرد تمثیل ریسمان و حبل الهی است. از زمانی كه آیه و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا نازل شد، یكی از پرسشهای قرآنی همواره این بوده است كه مراد از حبل الله چیست؟ هرگاه این سؤال از نبی گرامی و جانشینان معصومش شده است، آنان پاسخهای درخور مقام دادهاند و در هر پرسش و پاسخ، یكی از مصادیق حبلالله را نام بردهاند. بنابر روایات، مراد از حبلالله، قرآن مقدس است و مولوی در چندین جای مثنوی، همین نظر را بازگو میكند. خداوند بزرگ مرتبه در قرآن میفرماید:
و فرو فرستادیم از قرآن، آنچه را كه برای مومنان شفا و رحمت است و ستمكاران را نمیافزاید مگر زیان اسراء17/82
در این آیه خداوند، قرآن را برای گروهی شفا و برای مردمانی خسارت و زیان میخواند. مولوی برای آن كه توضیح دهد چگونه كتاب هدایت و رستگاری، مایه زیان برای گروهی میشود، به یك تمثیل قرآن تمسك میكند و ریسمان بودن قرآن را دستاویز تفسیر خود از آیه میكند. به گفته او همانگونه كه طناب، برخی را بالا میكشد و برخی را به قعر چاه فرو میبرد، قرآن نیز برای مردمانی، مایه هدایت و برای كسانی، موجب سقوط است.
از خدای خواه تا زین نكتهها---------------------- در نلغزی و رسی در منتها
زآن كه از قرآن بسی گمره شدند------------------ زین رسن قومی درون چه شدند
هررسن را نیست جرمیای عنود----------------- چون تو را سودای سر بالا نبود
دفتر سوم بیت 4209-4211
بنابراین تمثیل گویا، قرآن همانند طنابی است كه برخی با آن خود را بالا میكشانند، و كسانی نیز قعر چاه را با آن میپیمایند. تشبیه قرآن به ریسمانی كه برخی را به اوج ماه برمیكشد و گروهی را به قعر چاه فرو میبرد، پیش از مولوی در قصاید سنایی نیز آمده است. بعید نیست كه مولانا این نكته را از سنایی آموخته باشد؛ حكیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی در یكی از قصاید بلند و غرّای خود میگوید:
ِگرد قرآن گَرد، زیرا هر كه در قرآن گریخت--------------- آن جهان رست از عقوبت این جهان جَست از فِتَن
چرخ گردان این رسن را میرساند تا به چاه ---------------- پس تو در چاه طبیعت چند باشی با وَ سن
چون همی دانی كه قرآن را رسن خوانده است حق---------- گرهمی صحرات باید چنگ در زن در زسن
دیوان سنایی
سخن سنایی در این ابیات، آن است كه وقتی خداوند، كتاب خود، قرآن را ریسمان خوانده است، چرا باید در چاه طبیعت ماند و آلوده زیست. آیا نباید با چنگزدن به این ریسمان و آویختن به آن، از چاه طبیعت بیرون آمد و روی به صحرا وتفرج نهاد؟
از دیگر تشبیهات مولانا در مثنوی و آثارش همانند كردن قرآن به شخص آدمی است. مانند كردن قرآن به انسان، سابقه درازی در متون عرفانی دارد؛ هر چند با وجه شبههای گوناگون و مختلف. هدف مولانا از این كار، چند ساحتی بودن انسان و قرآن است. همین وجه مشابهت، قرآن و انسان را به عصای موسی و افسونِ عیسی نیز شبیه میكند؛ زیرا آن دو نیز ظاهری دارند كه باطن آنها را میپوشاند. ظاهر قرآن همچون شخص و جسم آدمی است و باطن او چونان جان و روح انسان است كه دینش امكان ندارد و سر مویی از او به چشم نمیخورد:
ظاهر قرآن، چو نقش آدمی است---------------------------- كه نقو شش ظاهر و جانش خفی است مرد را صد سال، عمّ و خال او----------------------------- یك سر مویی نبیند حال او
دفتر سوم بیت 4248 و 4249
مخالفت مولوی با روخوانی قرآن
مولانا مخالفتهای زیادی با روخوانی سطحی و بدون تفكر قرآن داشته است. او خیلی به فهم و تفسیر حقیقی قرآن معتقد بود. به طوری كه فهمیدن قرآن را خوردن نان، و بیهودهخوانی آن را، خاییدن نان میشمرد. هر چند كه شعر «ما ز قرآن، مغز را برداشتیم/ پوست را بهر خران بگذاشتیم» به حتم از مولوی نیست و در هیچ یك از نسخ معتبر مثنوی نیامده است، اما او در واقع در پی مغز قرآن بوده و به لفظ و ظاهر قناعت نمیكند. به عنوان مثال در جائی كه مولانا قرآن را «حالهای انبیاء» معرفی میكند، برای آن است كه بیان كند كه صرف خواندن و تلاوت، گرهی را باز نمیكند؛ زیرا بسیاری بودند كه با پیامبران حشر و نشر داشتند، اما اثری از آنان نمیگرفتند.
منابع
1- آیات مثنوی- محمود درگاهی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1377
2- احادیث مثنوی: بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1370
3- مولوی نامه، جلالالدین همایی، انتشارات آگاه، چاپ پنجم، تهران، 1362
4- شرح مثنوی، جعفر شهیدی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1366
5- قرآن و مثنوی، بهاء الدین خرمشاهی، سیامک مختاری، نشر قطره، چاپ دوم، 1384
جواب
و.افغان
30.06.2007
میلمه جانه په خیر راغلی،
خیر یوسي، تاسی چی څه نقل کړي، ښه څیز مو نقل کړۍ، کور مو آباد،
درومي باره دبحث ځاي دا نه دۍ، زه پری دلته بحث نه کوم.
کوم ابیات چه دی رانقل کړي، ښه ابیات دي، او زه يي دله ښه او ښایسته والي څخه انکار نشم کولاي، خوخبره بل ځاي کی ده، او هلته زه پری په تفصیل غږیدلاي یم.
هغه کفایت کوي، او ستا له زیار څخه ډیره مننه،
خوښ او خوشحاله اوسی
شپه دی په خیر.