نویسنده: ذاکر جلالی
در مورد ارزش و اهمیت کتاب و مطالعه از زمانه های قدیم بدینسو دانشمندان نوشته اند و مینویسند. هرچه بیشتر نوشته شود حق کتاب اداء نخواهد شد. دانشمندان گفته اند: "کتابخانه ها بنیاد تمدنها را تشکیل میدهند." حتی در قرن بیست و یک، با وجود انکشافات جدید مانند کمپیوتر و انترنت، هنوز هم از اهمیت کتاب اندکی هم کاسته نشده است.
نخستین ایۀ مبارکۀ قرآنکریم "اقرا" به خواندن ترکیز میورزد. این ایة میرساند که در دین مقدس اسلام علم از جایگاه و منزلت خاصی برخوردار است. پیغمبر بزرگوار اسلام و بزرگترین و بی مانندترین رهبر بشریت حضرت محمد مصطفی ص در مرود اهمیت علم میفرماید: " طلب علم بر هر مسلمان فرض است." از اینها میتوان اهمیت کتاب را به آسانی درک کرد.
ولتر میگوید: " کتاب بر عالم تمدن فرمان روایی میکند." جفرسن میگوید: " من بدون کتاب نمیتوانم زندگی کنم." لرد جستر میگوید: "بهترین دوستان من بهترین کتابها هستند." رئیس جمهور محبوب امریکا، ابراهم لینکلن، در دوران کودکی که سخت فقیر و نادار بود، کتاب را از دارندگان کتاب همچنان گدایی میکرد که افراد فقیر یک پول را از دارا گدایی میکند!
از همه مهمتر این است که کتاب مارا از زندگی گذشتۀ آدمی با خبر میسازد، کسیکه کتاب نمیخواند در "چهار دیواری حال" محصور با " زنجیرهای محیط" دست و پایش بسته شده است.
کتاب فاش کنندۀ رازهاست. پس شگفت انگیز نیست که زمانیکه ارسطو تصمیم گرفت افکار خودرا به صورت کتاب نشر کند، سکندر مقدونی برآشفته شد، زیرا او میخواست تعالیم استادش را تنها او بداند وبس.
هر چه بیشتر پیرامون ارزش کتاب بنویسیم هنوز هم کافی نخواهد بود. ناگزیر موضوع اهمیت کتاب را ناتکمیل گذاشه به فرهنگ کتابخوانی در جامعۀ خویش میپردازیم. با کمال تأسف که جامعۀ ما در عرصۀ علم و کتابخوانی نیز بسان عرصه های متباقی حتی از همسایه های خویش نیز خیلی عقب مانده است. با آغاز قرن بیستم و پایان حکمرانی مستبدانۀ عبدالرحمن خان و روی کار آمدن حبیب الله خان، منحیث پادشاه افغانستان، آرام آرام شعاع خیرۀ علم و معرفت به افغانستان رسید. در این مدت سراج الاخبار، لیسۀ حبیبیه و کانونهای دیگر ابتدایی علمی تأسیس شدند. ولی متأسفانه حکمرانان افغان از بیم سرنگونی تخت و تاج شان از ته دل جهت رشد و توسعۀ بیشتر و بهتر علم و دانش نپرداختند. هرچند دانشمندان وطندوست افغان بخاطر رسیدن به این مأمول تلاش مینمودند مگر دیکتاتورمآبانه سرکوب میشدند. بهترین مثال این سرکوبی مستبدانه، کشتار بی رحمانۀ مشرطه خواهان بود که توسط حبیب الله خان از بین رفتند. به ذعم وی گویا ایشان پادشاهی اش را به چالش کشانیده بودند!
پس از قتل حبیب الله و بقدرت رسیدن امان الله خان، کارهای در عرصۀ علم و دانش صورت گرفت. خدماتی که در عرصۀ تعلیم و تربیۀ در زمان پادشاهی امان الله خان صورت گرفته با کارهای حبیب الله اصلاٌ قابل مقایسه نیست. در زمان پادشاهی امان الله خان در تمام افغانستان ٣٢٢ باب مکتب ابتدایه تأسیس گردید و همچنان یکتعداد لیسه ها و ادارات تعلیمی فنی در شهر کابل تأسیس شدند.
زمانیکه نادرشاه بقدرت رسید از دست اوردهای عمدۀ حکومت وی تأسیس فاکولتۀ طب (سرآغاز پوهنتون در کشور) بود که بعد از آن آهسته آهسته انکشاف یافت و فاکولته های مختلف تأسیس شد.
کوتاه سخن اينکه اکثریت حکومات گذشتۀ افغانستان در راستای غنای فرهنگی کارهای لازم انجام نداده اند. ما همواره محتاج کتابهای ایرانی بوده ایم و حتی هستیم. اکثریت مطلق استادان پوهنتونهای دولتی ما جز پشتو و دری بزمان دیگر خارجی قادر به تلکم نیستند، به همین خاطر تمامی مأخذ های کتابهای شانرا کتب ایرانی تشکیل میدهند. با در نظرداشت تنشهای فرهنگی میان نویسندگان افغان و ایرانی، مخصوصاٌ در مورد صادر نمودن کلمات ایرانی به زبان دری؛ بدون شک که در همچو فضای تنش آلود روابط فرهنگی و سلطه خواهی ایرانی ها، استفاده از مراجع ایرانی مخصوصاٌ در فاکولتۀ ادبیات دری، در آیندۀ نه چندان دور تاثیر بس منفی بر فرهنگ و زبان ما بر جا خواهد گذاشت که در آن صورت زدودن لغات و کلمات بیگانه از زبان ما کاری خیلی مشکل و حتی ناممکن خواهد بود.
اکثریت محصلین پوهنتونهای دولتی ما در طول دورۀ پوهنتون فقط دنبال نوشته های تهیه شده توسط استادن میروند و متأسفانه نمیتوانند که در مورد رشتۀ مخصوص شان از منابع معتبر خارجی استفاده نمایند. اگر استفاده از مناپع خارجی را به جایش بگذاریم، حتی قشر با سواد ما از کتابهای که توسط نویسنده های وطنی ما نوشته شده اند استفاده نمیکنند. در اکثریت مطبعه ها تیراژ نود فیصد کتب بیش از هزار جلد نمیباشد و آن هزار جلد هم در مدت حد اقل سه تا چهار سال بقروش نمیرسند، بدون تردید که ما تعداد زیادی کتابهای خیلی مفید و مؤثر داریم که توسط نویسندگان افغان نوشته شده اند و از ارزش عالی برخوردار اند، ولی باز هم بگونۀ لازم مورد استفاد قرار نمیگیرند که این خود عرصۀ بی رونق کتابخوانی را به نمایش میگذارد. اگر نفوس افغانستان را سی ملیون تخمین کنیم و ده فیصد آنرا قشری فرض کنیم که قادر به مطالعه اند پس سه ملیون نفوس افغانستان قادر به مطالعه است، در سه ملیون تعلیم یافته کتابی با تیراژ یکهزار جلد در مدت سه تا چهار سال بفروش میرسد!!!
متأسفانه تعداد زیاد جوانان متعلم و محصل ما جز مطالعۀ کتابهای نصاب از کتابهای دیگر خبر ندارند در حالیکه کتابهای نصاب فقط راهنمایی میکند باقی شاگرد باید خود به مطالعه و تحقیق بپردازد.
بدبختانه کم نیست تعداد آنعده با سوادان جامعۀ ما که هنوز هم خواندن روزنامه، جراید و مجله از نظر ایشان ضیاع وقت تلقی میشود. حتی به اخبار تلویزیونی علاقه ندارند و فقط برای چند دقیقه نمیتوانند تحمل کنند که عوض موسیقی و فلمهای مخالف دین و فرهنگ ما، چند لحظۀ را صرف دیدن اخبار نمایند. یکتعداد دیگر از این قماش مردم طوری اند که هیچگاه بخاطر خریدن کتاب، مجله یا روزنامه به مصرف پول اندکی آماده نیستند، در حالیکه بخاطر اشیای زیادی لهولعب پول زیادی را خرچ میکنند. ایشان متأسفانه همواره منتظر کتب و نشریه های رایگان میباشند واگر هیچگونه کتاب یا مجلۀ رایگان به دسترس شان نرسید، بی تفاوت اند.
شکی نیست همین حال پوهنتونهای ما مملو از محصلین اند که شب و روز زحمت میکشند و درس میخوانند تا در امتحان مؤفق به نمرات عالی شوند. ایکاش ایشان دست کم ماهانه در کنار کتابهای نصاب، کتابهای خارجی (خارج نصاب) را جهت ارتقاء و توسعۀ ذهنی و فکری شان، مطالعه نمایند. اگر هر محصل ماهان حداقل دو تا چهار کتاب مفید بیرون از نصاب درسی را خریداری و مطالعه نماید، بدون تردید که شاهد دگرگونی قابل ملاحظۀ در عرصۀ گسترش فرهنگ کتابخوانی خواهیم بود.