تاریخ نویسی فارسی، مخطوطاتی به مصداق مثنوی هفتاد من کاغذ دارد. معمول ترین شیوه ی این تاریخ نویسی، سبک افسانه یی است. اکثر کتب تاریخی فارسی که عموماً سر و کله ی آن ها از قرن چهارم هجری پیدا شده اند، تا قرن ششم هجری که از التهاب تاریخ نگاری های افتخاراتی کاسته می شود، با چند پیام عمده خلاصه می شوند: اسلام ستیزی به نام عرب ستیزی، شاهان و شکوه قبل از اسلام و گرایش های مجوسی.
تایماز اورمولو (محقق ترک)، رویکرد شعوبی را چنین خلاصه می کند:
« الف) اختراع تاريخ و مفاخر فرهنگي؛ علمي و تاريخي دروغين بر پايهء تورات و ايجاد روح ملت پرستي پارس و ايجاد يك نهضت بزرگ جعل تاريخ.
تحقير اعراب و ايجاد حس برتري نژادي ايرانيان يا به گفتهء بهتر فارس ها نسبت به اعراب كه بعد ها به تورك ها هم تعميم پيدا كرد. مثال بارز اين تلاش ها، تدوين شاهنامه به دست چهار شاعر خراساني، يكي پس از ديگري مي باشد كه نهايتاً به دست ابوالقاسم فردوسي تكميل شد.
ب) احياي زرتشتي گري به طوري كه چهار صد سال پس از ظهور اسلام، اولين نسخهء مكتوب اوستا در خراسان نوشته مي شود.
ج) پناه بردن به تفكر تشيع با استفاده از برخي تعصبات ديني رقيق كه بعداً جهت پيدا كرد و در خدمت تشيع قرارگرفت. از اين جمله است بزرگ نمايي بيش از حد نقش سلمان فارسي در صدر اسلام، ازدواج امام حسين با دختر يزدگرد و غيره كه در جاي خود به تفضيل در اين خصوص صحبت خواهيم كرد.»
از رهگذر تاریخی، خراسانی که ستمیان کنونی شعار می دهند، جغرافیای هویت شعوبیه است. سلطه ی دهقانان سامانی بر منطقه، چهره ی زشت خوارجی را پنهان نکرد که بعداً به نام شعوبیه (مشتق از شعبه)، تلاش فرهنگی پلیدی در برابر اسلام راه انداختند.
سامانیان، مطیع خلافت اسلامی بودند، اما با ماسک رعایای خلیفه، فاجعه ای را رقم زدند که اگر در روزگار ما، عقب مانده ترین نوع تفاخر یا شوونیسم و ناسیونالیسم کهتری رونما شده است، تاریخ آن به هزار سال قبل برمی گردد.
سامانیان، روح شوونیسم و ناسیونالیسم تاجکی اند. در واقع این امارت، بانی بدعت ها، عیب ها، زشتی ها و فرهنگی شدند که تجلی آن در شاهنامه، عمق نفرت شوونیستی و ناسیونالیستی از آدمگری را محرز می کند.
چنان چه در آغاز این مقاله آوردم، انبوه کتبی وجود دارند که اکثر به اصطلاح محققان خراسانی، به نام فارسی در توهم آن ها غرق می شوند که با دنیای تخیلی شاهنامه ی فردوسی، سیطره و سلطه ای را ترسیم می کنند که هرگز در شان دهقانان نبود. بازمانده گان مکتب های مجوسی که در زمان گسترش اسلام، کاسه و کوزه ی شان برهم ریخت، به جعل و تزویر رو می آورند.
اورمولو:
« ابن نديم در كتاب الفهرست به صدها كتاب و رساله از نويسنده گان متعدد شناخته نشده ذكر مي كند و صد ها صفحه در خصوص اين كتاب ها مي نگارد. اما نكتهء جالب توجه اين است كه در پايان مي نويسد كه از اين همه تاليف چيزي به ما نرسيده است!!! گويا عرب ها و اسكندر مقدوني، تمام كتب را در كتابخانهء تيسفون آتش زده اند! ظاهراً در اين مملكت به اين فراخي به جز تيسفون، هيچ جا كسي از اين كتاب ها نمي خوانده و يا نگه داري نمي كرده است!!! اين در حالي است كه اساساً نه زبان پهلوي و نه كتابت ميخي ايران باستان اساساً اجازهء تاليف متون ادبي و علمي و فلسفي و غيره را مي داده است. شاهد اين امر نيز اين است كه بعد از زمان بسيار طولاني پس از ورود اسلام به ايران فعلي، در سايهء خط و زبان عربي است كه فارسي رشد مي كند؛ به طوري كه اگر كلمات عربي را از فارسي خارج كنيم در حقيقت چيز زيادي باقي نخواهد ماند. تاكنون اثري از شعر به پهلوي و امثالهم ديده نشده است، در صورتي كه شعري نباشد، خود حدس بزنيد وضع موسيقي و ترانه هاي عاشقانه چه مي توانسته باشد و توصيف باربد و خنياگران پارسي دربار ساساني تا چه حد واقعي است؟!»
نهضت شعوبیه که به گواه تاریخ، حاصل سلسله ی سامانی است، آغاز جریان فرهنگی می باشد که امروزه به شکل ایرانیسم و فارسیسم، الفبای کامل دارد. برای شناخت بنیانی دلایل ستیز تاریخی که به ویژه ترکان و اعراب را نشانه می رود و میراث فرهنگی آن، اکنون در برابر قدرت پشتون ها، به دهن گنده گی متوسل شده است، تاریخ ایرانیسم و فارسیسم به گذشته ای برمی گردد که در تاریخ نویسی های شوونیستان تاجکی، به نام سامانیان ارج گذاشته می شوند.
اورمولو:
« شايد بتوان گفت نخستين حزب در تاريخ بعد از اسلام، شعوبيه بود و نيز شايد بتوان گفت نخستين توطئهء سياسي اين حزب (در واقع بسيار قبل از ظهور عيان و آشكار اين نهضت در خراسان)، قتل عمر ابن خطاب، خليفهء دوم مسلمين توسط ابولولو يا فيروز مي باشد. به تقاص خون خليفهء دوم، برخي سرداران فارس مانند هرمزان كشته شدند. به همين علت سازمان اوليه شعوبيه، تخم كينهء عمر را در دل ها پروراند كه هم اكنون تظاهرات مختلف آن در فرهنگ عامه كاملاً مشهود است: از قبيل جشن عمر كشان در اصفهان كه مردان در آن شب، لباس زنانه مي پوشند و با آرايش زنانه و اعمال و لطيفه هاي بسيار سخيف كه در مذهبي ترين قشر جامعه- حتي برخي معممين- و مجالس شان ديده و شنيده مي شود، شركت مي كنند.»
اثرات ناگوار نهضت شعوبیه در منطقه، تعمیم مفاهیمی اند که یک سره در برابر قرآن و زبان عرب قرار می گیرند. پیچیده گی های فاجعه ی تاریخی شعوبیه، با ماهیت فرهنگی، شیوه ی برخورد مجوسان سامانی را متفاوت می سازد. آنان می دانستند که برای تقابل مستقیم با اردوی اسلام، توان ندارند. بنابراین با فرهنگ سازی های ضد عربی، تلاش کردند حضور اسلام را ناگوار وانمود کنند. چنین تاملی که فقط بر محور منافع دهقانان سامانی می چرخید، محتوای میراث فرهنگی آنان را کاملاً مربوط به خود شان می کند. تا قرن ششم هجری که سلطه ی سیاسی دهقانان، مرده ی قبرستان شمرده می شد و گسترده گی تفوق ترکان، بازار مجوس گرایان را سست کرده بود، شعوبیه با رسوب ذهنی، به فرهنگی مبدل می شود که هرچند تا تجزیه ی ترکستان به جمهوری های شوروی، فرصت کسب اقتدار نمی یابد، اما موجودی فکری آنان به کتب و نشریات زمان ما سرایت می کند.
کتب فارسی، افزون بر تخلیقات ادبی که خود نیز بسیار مشبوه اند، زیرا عدم توازن نثر و نظم، این گمان را تقویت کرده است که مثلاً انبوه شعر فارسی که تاکنون به سنت پابرجای هویت دهقانی (بازمانده گان سامانیان) مبدل شده است، گونه ای از دهن کجی در برابر قرآن است. در قرآن مجید، شعر و شاعران، نکوهش شده اند.
سلطه ی سیاسی دهقانان (سامانیان) که به روایت تاریخ در جنگی که به گونه ی تصادفی (طوفان)، عمروی صفاری را مغلوب می کند، امید های شعوبیه را برای تخلیقات فرهنگی به ثمر می رساند.
هزار سال پس از فاجعه ی ظهور شعوبیه که به نام نهضت جعل تاریخ و دروغ پردازی شناخته می شوند، روان شناسی شوونیستان تاجک و فارس با نفرت عمیق از اسلام، عرب، ترک و بالاخره دست بالای پشتون ها، آنان را به ممثلان گروهی تبدیل می کند که میراث فرهنگی شان در تاجکستان و جغرافیای فارسیسم ایران، رسمی شده است.
وضعیت نامناسب اجتماعی و عقده های عمیق نبود سیطره ی سیاسی، فرهنگی را معرفی می کند که موتیف های شاه و پهلوانانی که هرگز واقعی نبوده اند، روح پریشان مردمانی را دربر می گرفتند که پس از واژگونه گی سلطه ی دهقانان سامانی، امروزه نیز در توهم افتخارات کاذب، خودشان را برتر از همه می دانند.
توطئه ی استعمار انگلیس و روس، دو محور جدید شعوبیه را به وجود آوردند. طرح کشور تاجکستان که با نماد های شعوبی (سامانی)، به همه چیز شوونیستان تاجک تبدیل شده است و تشکل سلطنت پهلوی در ایران، هرچند با انقلاب اسلامی و تفوق سادات تشیع، شبیه تاجکستان نیست، اما روح آریاییسم زمان پهلوی، بازتاب افکار شعوبی را سامان می بخشد.
می بینیم که ماهیت اسلام ستیز، عرب ستیز و ترک ستیز شعوبیه ی قدیمی که ناگزیر بود با اعراب و ترکان تقابل کند، امروزه به نام پان تورکیست و پان عربیست، کاربرد دارد. در این میان، سیطره ی پشتون ها، مبحث نو را می سازد.
آغاز سلطه ی سیاسی امارت سامانی، مبدای واقعی نهضت شعوبیه شمرده می شود. در طول هزار سال، فرهنگ شعوبی، به ایسمی تبدیل شده است که محتوای تاریخی نسخه های ناسیونالیسم تاجکی و فارسی را می سازد. هرچند آریایی گرایی هایی اروپایی، مولفه های نو ایده ی جدایی (تمایز نژادی) اند، اما در حوزه ی شعوبیه، شاهنامه ها یا تواریخ جعل مفاخرات قومی، به ادعای شوونیستان تاجکی و فارسی غنا می بخشند.
اثرات و پیامد های شعوبیه، منطقه ی ما را با مفاهیم نفرت، توهین، هتک حرمت، اسلام ستیزی و ادعای غصب اراضی ای آشنا می کند که در توهم دنیای شوونیستان تاجک و فارس، روی صد ها تبار و ده ها کشوری سایه می افگند که از رهگذر تاریخی مطیع آن ها بوده اند. اگر امتیاز اقتصادی نفت ایران که ثروت واقعی لر ها و اعراب است را منفی کنیم، مساوی به تاجکستان، همچنان عقب مانده می مانند.
تلخیص تاریخ، اثرات و پیامد های شعوبیه:
شهاب (اسم مستعار است):
تاریخ:
جعل قطعات و روایات تاریخی در جهت اهداف سیاسی- عقیدتی کوتاه مدت و تعظیم پیشینهء تاریخی، سیاسی- فرهنگی ایران باستان و پادشاهان، مخصوصاً سلسلهء ساسانیان؛ تحریف و تحقیر قرآن.
تفسیر:
تاویل و تطبیق برخی آیات قرآن بر اهداف و عقاید شعوبیه؛ مانور بر روی لغات عجمی قرآن، تطبیق آیات تاریخی قرآن بر اساطیر و تاریخ باستانی ایران، نمونهء برجستهء آن، تاویل ذوالقرنین بر کوروش هخامنشی، تفسیر طبقاتی- نژادی آیات قرآن، نمونهء برجسته، آیهء 13 سورهء حجرات: شعوب و قبایل.
ادبیات:
جبههء بی امان و تهاجمی و پهناور هجو علیه اشراف و قبایل و افراد و مفاخر و مظاهر عربیت و تفاخر نژادی عجم بر عرب در شعر حماسی.
عرفان:
حلول معنویت ایرانی در تصوف اسلامی؛ انتقال روح آریایی در ظرف های سامی، ثنویت شگفت از معنویت ایرانی اسلامی ...
فقه:
خلق قواعدی در کاستن از فشار حقوقی- قضایی پان عربیسم بر اعاجم و به رسمیت شناختن هرچه بیشتر دین باستانی ایران؛ تلاش برای مساوات قرار دادن زبان عربی و عجمی. از اعتبار انداختن زبان عربی در عقود و ایقاعات و قرائت صلوات و اذکار عبادی و شهادتین و خلق قواعد بسیار در حمایت از منافع اقتصادی- فئودالی اشرافیت ایرانی و ...
اقدامات جناح شیعهء شعوبیه:
دورهء حضور امامان:
تلاش برای نزدیک شدن به امامان و قرار گرفتن در دایرهء اصحاب و پیروان آنان ...
جعل و تحریف روایات و احادیث مرویه از آن حضرات و پخش آن ها در میان عوام شیعه ...
ایجاد تقویت و تعقیب خط «غلو» با مایه های اشرافیت نژادی، خونی اهورایی ایران باستان در جهت ساختن هویت اساطیری و افسانه یی کیش شخصیت امامان؛ تلاش برای تجزیهء اصحاب و ایجاد انشعاب و القاء و ادغام عقاید پان ایرانیستی گنوسی- زرتشتی و اوهام و خرافات و اساطیر مورد نظر در بافت و کلام مذاهب منشعب شیعی و جعل احادیث در جهت منافع سیاسی.
دورهء غیبت:
تدوین جعلیات و عقاید ساخته و پرداختهء دورهء حضور؛ پشتوانه بخشیدن روایی تاریخی به افسانه و ازدواج دختر یزدگرد سوم با امام حسین(ع).
مچ گیری ابوریحان بیرونی از افسانه سازان:
نقل قولی از ابوریحان خالی از لطف نیست ... ابوریحان در مورد نوروز، نقل قول هایی را آورده ... برای طولانی نشدن، خلاصه ای را می آورم:
«ابولفرج زنجانی حاسب برای من حکایت کرد که این آتش را من دیده ام (آتش کلواذا: بیرونی می گوید: تا مشاهده نکند اطمینان نمی یابد). در سمت غربی دجله که رو به روی کلواذا است در حقیقت شب نوروز دیده می شود و عضدالدوله نگهبانان خود را در آن جا گذاشت که از حقیقت امر جستجو کنند مبادا که این کار از نیرنگ های مجوس باشد.»
این خود نشان می دهد شعوبیه برای اثبات ادعا های خرافی خود در راستای افسانه های گوناگونی که برای نوروز ساختند، دست به هر کاری می زدند ... در همین کتاب بیرونی، چندین افسانه در مورد نوروز گفته شده که مشخص نیست فلسفهء اصلی نوروز کدامیک می تواند باشد ... و این داستان ادامهء جالبی هم دارد ...
«چون ابوالفرج از نقل این قصه فارغ شد من به او گفتم که نوروز از وضع و حال نخستین خود زایل شده زیرا ایرانیان کبیسهء سال را اهمال کردند پس چرا این آتش از موقع خود تاخیر نمی یابد که در شب نوروز حقیقی اتفاق افتد و اگر لازم نباشد که تاخیر یابد آیا آن وقت که ایرانیان سال های خود را کبیسه می نمودند این آتش از وقت فعلی خود پیشی می گرفته است؟ ابولفرج را در مقابل این اشکال پاسخی نبود که مرا قانع کند.»
(ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص 326)
دکتور علی رضا نظمی:
شوونیسم پارسی در هر یک از این مقاطع مختلف به تناسبِ مصالح و اهدافِ برتری جویانه و نژاد پرستانه ي خویش، در جرح و تعدیل اهداف و آرمان های جنبش، هشیارانه و مدبرانه اقدام و در هر برهه، ضرورت آن را تدلیل و توجیه کرده اند.
توضیح این مسئله ضروری و بیان این شگفتی اجتناب ناپذیر است که همان جنبشي که برای دفع سلطه ي تحمیلیِ فرهنگی و جهت مبارزه با نژاد پرستی وآپارتاید آغاز و نضج گرفت، همان لحظه که به دست پارسیان به سرقت رفت و نقض غرض گردید، خود به ابزار و مکانیسم سلطه جوئی فرهنگی و اشاعه ي نفرت قومی و تباری و امحاي ملت ها، ملیت ها، و اقوام دیگر تبدیل شد.
نهضت شعوبیه ... به ماشین نفرت قومی و تباری، تحقیر اقوام و ملل دیگر، قتل عام ملیت ها و جينوساید فرهنگی تغییر یافت.
منابع مورد استفاده در این نوشته:
شعوبيه؛ بزرگترين نهضت جعل تاريخ و دروغ سازي / تایماز اورمولو.
شعوبیه؛ نهضت جعل ودروغ سازی درتاریخ ایران و اسلام! / شهاب.
بحثی در باره ي شعوبیه / دکتور علی رضا نظمی.
یادآوری:
برای دسترسی به متن های کامل سه تحقیق مورد استفاده در این نوشته، به کتاب «زمانی که مفاخر ناچیز می شوند» (به کوشش مصطفی عمرزی)، مراجعه کنید! این کتاب را «دانش خپرندویه تولنه» در سال 1394 شمسی چاپ و منتشر کرده است.
شرح تصویر:
نقاشی ایرانی متاثر از فرهنگ شعوبی.