څېړنوال  عبدالرحيم بختانى خدمتگار

کتاب اوستا منبع مهم تاريخ قديم افغانستان

          علم تاريخ بر مبناى منابع و ماخذ اتکاء زياد دارد و تاريخ از روى منابع و ماخذ تحرير ميگردد و بدون موجوديت منابع و ماخذ تاريخ ارزش و اهميتى ندارد . از جمله منابع و ماخذ معتبر تاريخ باستان افغانستان يکى هم کتاب اوستا است . در مورد اينکه اين کتاب چه وقت تحرير گرديده و به کدام زمانه مربوط بوده و مؤلف کى آن  بود و ديگر  معلومات در باره اين کتاب با ارزش را در اين مقاله کوتاه خواهيم خواند ز در مورد کتاب اوستا در آثار و منابع مهم دانشمندان داخلى و خارجى معلومات زياد تحرير گرديده است که جمع آورى تمام معلومات در مورد کتاب اوستا کار بسيار بزرگ و خارج از يک مقاله ميباشد و در آينجا صرف به صورت فشرده و به زبان ساده و عام فهم از روى منابع و ماخذ معتبرى که در مورد کتاب اوستا معلومات داده است نکاتى چند خدمت علاقمندان تاريخ افغانستان ارايه ميگردد.

          اوستا کتابيست بسيار قديم که بواسطه ((زردشت)) يا ((زراتشراى)) بلخى بوجود آمده است، گرچه تعيين قدامت اين کتاب باستانى مشکل است، با وجود آن هم تخمين شده است که اقلاً در حدود يکهزار سال قبل از ميلاد بوجود آمده است .

          کتاب اوستا به زبان اوستايى نوشته شده بود ، قرن ها قبل در اينجا از بين رفته بود و به استثناى کتاب اوستا ديگر آثارى از اين زبان در جهان نماند . اوستا در قرن ششم قبل از ميلاد به يک زبان آريايى ديگرى نوشته و تدوين شد، ولى بعد ها در اثر حوادث و هجوم اجانب آن نيز از بين رفت و چندين قرن گذشت تا در  زمان دولت پارت ها در قرن اول ميلادى باز اوستا جمع آورى و تدوين گرديد ، در قرن سوم ميلادى دولت سامانى ايرانى مجدداً به اين کار دست زد و اوستاى پراگنده را در الفباى پهلوى ساسانى جمع آورى و تدوين نمود .

          امروز قسمت کوچک اوستا باقى مانده است که بيشتر آن سرود هاى مذهبى است . يک نسخه خطى اوستا در کوپن هاگن دنمارک موجود است و تاريخ کتابت آن متعلق به قرن چهارده ميلادى است .

          طورى که قبلاً ذکر گرديد کتاب اوستا توسط زردشت بوجود آمده بود ، لازم است تا در مورد زردشت که در کدام زمانه زنده گى داشت و همچنين در مورد ديانت زردشتى معلومات مختصرى ارائه گردد . زمان زنده گانى زردشت به يقين معلوم نيست ، ولى به موجب روايات کتاب زردشتى چنين است : در حدود ٦٦٠ ق م به دنيا آمد و در سن ٢٠ سالگى يعنى ٦٤٠ق م منزوى گرديد و در سن ٣٠ سالگى يعنى ٦٣٠ ق م مدعى رهنمائى شد ، اما تعدادى محققان اين را صحيح نمى دانند و تولد او را حدود ٥٨٨ق م گفته اند .

          زردشت از قديمى ترين کسانى است که در افغانستان قديم ريفورم اساسى و عميقى را بر مبناى اقتصادى بنا نهاد ، ديانت زردشتى بر مبنى تويحد و يگانه پرستى قرار داشت . زردشت از خدايان سابقه که آريائيان به آن عقيده داشتند صرف نظر کرد . زردشت از بهشت ، دوزخ ، برزخ، صراط، ميزان و حساب سخن ميزد . همچنان او بر ضد کشتار گاه، دروغ، رهزنى، چورچپاول شعار ميداد و مردم را به شهر نيشنى ، زراعت مالدارى و راستى تشويق مى کرد .

          عالى ترين اوامر اوستا در اين کلمات خلاصه شده و پند از نيک ، گفتار از نيک ، کردار از نيک .

          روى هم رفته مى توان گفت ديانت زردشتى تنها دين معنوى نى ، بلکه يک ديانت اقتصادى هم بود و اين کيفيت ارزش اجتماعى به آن ميدهد و در عين حال نماينده ارتقاى عقلى مردمى است که در بين آن ها اوستا به ميان آمده است . اوستا از نظر تاريخ افغانستان ارزش بيشترى دارد و مهمترين ماخذ تاريخ قديم افغانستان بشمار مى رود . اوستا از نظر جغرافيايى افغانستان را با ولايات دور و پيش کوه هاى هندوکش در شانزده قطعه زمين مى شناسد که عبارت اند از بلخ (بخدى)، بدخشان (راغا)، مرو ( مورو)، هرات (هريو)، حوزه هلمند (هراويتى، ارغنداب (هيتومنت)، حوزه سند (هپته هندو) و سفديان ( ماوراء النهر ) وغيره ، اوستا مردم اين سرزمين را ( آريا ) مى ناميد و کشور آن ها را خاک آريا مى خواند .

          کتاب اوستا از جم ( جمشيد ) و يشتاسب ( گشتاسب ) و کاوى وغيره نيز نام مى برد . و اين همان نام هاى است که بعد ها اسطوره ها و روايات مړرخين و شهنامه ها به عنوان پيشداديان ، کيانى ، اسبه ها از يک سلسله پادشاهان قديم بلخ و باختر افغانستان ياد کرده است . روى هم رفته جامعه اوستا داراى يک تمدن بسيط زراعتى بود ، چون در اوستا از فلز نام برده شده ، در حاليکه هنوز با آهن آشنا نشده بودند . پس مى توان گفت که جامعه آنروز افغانستان در دوره سنگ جديد و فلزات قرار داشت .

          در مورد کتاب اوستا در جلد اول کتاب تاريخ افغانستان اثر مؤرخ مشهور افغانستان محترم احمد على کهزاد بحث مفصل صورت گرفته که در اينجا نکات مهم آنرا به طور خلاصه نقل مينمائيم :

          اوستاى اوليه يا اوستاى باخترى با شکل و وضعيت اصلى خود چيزى بوده که متاسفانه تعريف صحيح آن امروز محال است و نمى توان گفت که چقدر آن از بين رفته و چه باقى مانده ، در اين شک نيست که چون گشتاسب پادشاه باختر به دين نو گرويد حکم داد که مجموعه قوانين اوستايى را روى پوست گاو نويسند و به معابد مملکت تقسيم نمايند ، ولى واضع معلوم نمى شود که چند نسخه نوشته و يکجا تقسيم کردند . پلينيوس از روى کتاب هر ميپوس مينوسد که کتاب مذهبى زردشت مرکب از دو ميليون شعر بود ، طبرى تذکر ميدهد که اوستا روى ١٢ هزار پوست گاو نوشته شده بود . اين ارقام اگر چه تا يک اندازه صحيح است باز هم قرار مطلوب از آن نتيجه قاطعى نمى توان بدست آورد . زيرا معلوم نمى شود که اين ١٢ هزار پوست گاو يک نسخه اوستا بود يا بسيار ، به هر حال با وجوديکه ارقام فوق جنبه مبالغه کارانه هم داشته باشد از آن روى اوستاى موجوده واضع معلوم ميشود که اصل اوستا چيز ضخيم و بزرگى بود و بر ٢١ کتاب تقسيم شده بود .

          وقتيکه زردشت آئين خود را به حضور گشتاسب پادشاه باختر عرضه داشت ، در اثر حکم پادشاه باب مناظره بين اوودسته از علماى باخترى باز شده و در نتيجه پادشاه و اهل دربار به دين او گرديد ، آنگاه گشتاسب حکم کرد تا قوانين آئينى نو را با آب طلا روى پوست گاو نوشته به معابد مملکت تقسيم نمايند . پس اصل اوستاى باخترى هر قدر نسخه که داشت همه اش در باختر وساير نقاط آريانا تقسيم شده بود و اين نسخه ها در تمام دوره هاى که اولاده دودمان اسپه باخترى در آريانا حکمفرمايى داشتند همه جابجاى خود باقى و از گزند مصؤن بود . چون متعاقباً يک دوره پر هرج و مرج شروع شده آشورى ها خاک هاى ماد و فارس را زبر وزبر کرده گزند شان تا باختر و حواشى غرب آريانا رسيد و پس از آن سيروس و داريوش هخامنشى به جملات شروع و هفت سلا جنگ با پادشاهان مملکت ما نمودند . در  اين کيرودار ها که تقريباً از اواسط قرن ٩ق م تا موقع ظهور اسکندر در خاک هاى آسيائى دوام کرد ، شيرازه زندگانى از هر نقطه در آريانا بهم خورده و در اثر جنگ هاى بيگانگان به معابد و آثار مذهبى خسارات مدهش رسيد و کتب و آثار قلمى و منجمله نسخه هاى اوستاى اصلى هم از بين رفت . شاهان هخامنشى بعد از تقر يباً هفت سال بيکار بالاخره غلبه يافتند. تايشان که با سلطه و تماس چندين قرنه سامى در عرق و خون و نقافت رنگ ساسى و ثقافت رنگ ساسى به خود گرفته بودنددر اثر تجنگ هاى مذکور مجدداً به کانون تهذيب صاف آريائى در آريانا تماس پيدا کرده و آئين اوستانى را برگزيدند و با خود به فارس بردند و از اختلاظ آئينى باخترى اوستائى و موهومات قديم سامى و بايلى مذهبى بين هر دو به ميان آمد . در اين گير و دار ها بعضى نسخه هاى قيمتى اوستا هم از آريانا به فارس رفت . چنانچه گويند يک نيسخه آن همان اوستائى بود که اسکندر همراى (استخر) طعمه حريق ساخت و يک جلد ديگر آنرا از هر جاى که بدست آورد به يونان فرستاد. به هر حال چيزى که مايه خوشى و مسرت است اين است که با وجود اين همه مصائب وبدبختى ها که در طى آن نسخه هاى اوستا پراگنده و نابود شد باز هم مقصد بيگانگان در انتحاى معارف و تهذيب و آئين قديم باختر و کتاب اوستا بکلى بر آورده نشد ، خوا از روى نسخه که به يونان فرستاده شده بود ، خوا از روى خاطرانيکه در سينه ها و حافظه ها محفوظ بود ، خوا از روى پارچه هاى متفرق ديگر آنقدر مدارک و آثار کافى بدست آمد که از آن مجموعه ئې بسازند و نظام و قوانين حياتى ، مدنى و تهذيبى قديم باختر را تجديد نمايند . چون جمع کردن و تدوين اوستاى نو شرحى دارد که ذيلاً بصورت مختصر به آن ميپردازيم : اولين کسى که بخيال جمع آورى اوستا افتاد ولکش يا ((ولخش)) پارتى بود . چون در ميان پارتى ها اقلاً چهار نفر به اين اسم سلطنت نموده اند . مدققين جمع کنندۀ اوستا معروفترين اوستاي ولخش ها ، ولجن اول را ميدانند که معاصر (نرو) امپراتور روم بود . و در نيمه دوم قرن اول مسيحى سلطنت داشت . ولخش اول و برادرش تريداتس هردو پير و آئين زردشتى بودند و قسمت هاى زيادى اوستا را جمع آورى نمودند و اوستا تا هر اندازه ئى که جمع شده بود تا ظهور ساسانيان باقى ماند .

          موسس خاندان ساسانى (اردشير) چون پسر يک نفر کاهنى بود و در اثر توصيه پدر به جمع آورى اوستا اقدام نمود. بنام (تنسار، بزرگترين عالم وقت خود را امر داد که هيئتى تشکيل داده و به تعميل اين کار اقدام کند چنانچه تا اندازه زياد در اين راه صرف مساعى بکار برده و آنچه در عصر پارتى جمع آورى شده بود مکمل تر ساخت .

          بعد از اردشير پسرش شاپور اول سومين شخصى است که در جمع آورى اوستا مجاهدت نمود. او حکم داد تا مباحث علمى ، حکمتى ، ستاره شناسى، فلسفى و جغرافيائى را از کتب قديم هند و يونان ترجمه نموده داخل اوستا نمايند. به اين ترتيب اوستا نو در اثر يک سلسله اقدامات جدى بدست يک تعداد علماء و زحمالت زياد جمع آورى شد که بکلى از بين نرفت و علاوه بر اينکه مبادى و اصول ائينى قديم زردشتى را بما معرفى ميکند صفحه درخشانى از تاريخ و عظمت باستانى و تهذيب يک عصر معين کشور ما بشمار ميرود .

          کتاب اوستا را ميتوانيم به پنجه حصه ذيل تقسيم مينمايم : ١- بنا، ٢- ويپرد، ٣- ونديداد، ٤-يشت و ٥-خورده اوستا.

          ١- بنا: مهمترين قسصمت اوستا است . معنى آن پرستش و ستايش است و مرکب از ٧٢ فصل ميباشد و در ١٧ فصل آن سرود هاى گاتها را تشکيل ميدهد که از حيث لهجه و زبان وغيره قديم ترين قسمت اوستا است .

          ٢- ويپرد: مجموعه ايست که هنگام رسومات مذهبى و عيدها سروده ميشد و آنرا به ٢٧ جزء تقسيم کرده اند .

          ٣- ونديداد: ونديداد مرکب از ٢٢باب يافر گارداست و هر باب تقريباً موضوع معينى را دارد مثل فرگارد اول از آفرينش زمين و ١٤ قطعه خاک اوستائى و خواص آن ها و ساکنين آن بحث ميکند و فرگارد دوم داستان هاى ( يم ) يا يما پادشاه را شرح ميدهد . فرگارد هاى ديگر هر کدام مبانى اخلاقى، پاکى و نظافت راستى و راستکارى ترا توصيه مينمايد .

          ٤-پشت : پشت ها بيشتر بصورت شعر بوده ، ميتوان مجموعه آن را ((سرود ستايش)) خوانده، ٢١ يشتى که باقى مانده هر کدام يک چيز مخصوصى را توصيف ميکند ، داستان هاى تاريخى تماماً در پشت ها شرح داده شده است .

          ٥- خورده اوستا : عبارت از دعا ها وغيره است و چون در عبادات روزانه مورد استعمال داشت نه تنها موبدان بلکه همه مردم آنران از ياد داشتند ، خورده اوستا چيز تازه و نو است که در زمان شاپور دوم (( ادريد مهر اپسند )) آنرا تاليف کرده است .

          گات ها : گات ها اگر چه فصل ١٧ ينا را تشکيل داده و به عبارت ديگر جزء آنست معذالک از چندين نقطه نظر که ذيلاً شرح ميدهيم از تمام ساير قسمت هاى اوستا متمايز است .

          گات ها قرار عقيده تمام مدققين نسبت به تمام سائر قسمت هاى اوستا قديم تر است و اين قدامت قرار مطالعاتى که بعمل آمده در زمينه هاى مختلف زبان ، مفکوره ، اشکال جملات وغيره به مشاهده و ثبوت رسيده است . چيز ديگرى که گات ها را از ديگر قسمت هاى اوستا متمايز ساخته اين است که گات ها به نظم است و ساير قسمت هاى اوستا به نثر ميباشد چنانچه خود کلمه گات ها ((سرود چيز سروده شده )) معنى دارد ، از روى تخنيک شعرى گات ها پنج دسته شعر يا سرود را در بر ميگيرد که به قافيه جداگانه ساخته شده است .

          اهميت اوستا در تاريخ آريانا : با وجوديکه اوستاى قديم باخترى دستخوش حوادث روزگار شده ، اوستاى موجوده راجع به دوره هاى باستانى کشور گشاسپ وزردشت روشنى زياد مى اندازد.

          از روى آنچه پيشتر شرح يافت و به طور واضع معلوم ميشود که متن اوستا راجعه به دوره هاى تاريخ باستانى افغانستان ، نه تنها من حيث دين و آئين و عرف عادات و حيات اجتماعى وغيره روشنى مى اندازد بلکه به صورت دقيق و پيمانه وسيع و حقيقت سياسى و سلسله هاى سلطنتى باختر را توضيح ميدهد ، باب سهمى که اوستا من حيث تعلقات خارجى باز ميکند فرقى است که بين آريا هاى اوستائى و آرياهاى بدوى که داخل اين ديانت نبودند بميان آورده و در مقابل مردم آريائى اوستائى باشنده گان آريانا و آريائى ها بدوى ماوراى سير دريا و اقوام غير آريائى آن قسمت ها و آريائى هاى که در قسمت غرب هنوز پيرو ديانت و تهذيب اوستائى نشده بودند و سامى هاى بين النهرين و بابل تميز کرده است .

          اوستا اولين منبعى است که مردم ( آريانا ) و (توريا ) را با هم مقابل کرده و به مقصد کاميابى جامعه آريائى تهذيب اوستائى به علاوه اصلاحات حيات اجتماعى از تشکيل نظام سلطنتى و دودمان هاى شاهى آن به وضاحت تمام صحبت ميکند .

          اوستا از نقطه نظر تاريخ سياسى ، تهذيبى ، ادبى آريانا اهميت فوق العاده دارد و قديم ترين منبع است که از تشکيل اولين نظام سلطنتى آريائى در آريانا صحبت کرده و به حيث يک ماخذ تاريخى از زمانه هاى باستان سلسله آنرا تا عصر خود ميرساند . دودمان هاى سلطنتى بخدى را پشت هاى اوستا به اسماى شاهان آن نام ميبرد و سياست مشخص و قلمرو سلطنت آنها را با تذکر ولايات معين خاطر نشان ميکند و به خالفين هاوراى سرحدات آنها در شمال غرب اشاره مينمايد ، پس يگانه سرزمين که يک صفحه تاريخ ادبى ، تهذيبى و سياسى آن سرود ويدى است صفحه ديگر آن کتاب اوستا است و اين کشور آرياناى باستان يا افغانستان امروز است .

منابع ماخذ:

          ١- مير غلام محمد غبار- افغانستان در مسير تاريخ ، جلد اول و دوم ، چاپ سال ١٣٨٠ هـ ش ص ٣٧-٣٦ .

          ٢- پوهاند عبدالحى حبيبى – تاريخ مختصر افغانستان ، چاپ سال ١٣٧٧ هـ ش ص ١٥-١٤.

          ٣- احمد على کهزاد – تاريخ افغانستان ، جلد اول ص ( ٢٠٤-١٩٦-١٩٥ ) .