بعضی با آن چه در عمل ثابت می کنند، صحت و سقم آن چه پیرامون آنان پرداخته می شود را آسان کرده اند. اگر به مصداق معامله ی به مثل، مثل پدرامی ها شویم، ناگزیر باید به فحش و توهین پرداخت، اما چون رعایت اخلاقی را اصل می دانیم، بهتر است به کسانی مجال دهیم که با سلوک و رفتار خود، حتی خوشباورانی را آزرده می سازند که پیرامون آنان اغماض می کردند.  

آخرین اعلامیه ی پدرام که بزرگ ترین اشتباه مسعود و ربانی، دشمنی با پاکستان بود، همه را از او فراری داد و این مرغ سخن از قفس پریده در فضای رسانه های در کمین نشسته، دیگر قابل برگشت نیست.  

همه می دانند که اگر خوردنی پاکستانی را از خوان مسعود و ربانی بردارند، در آن سفره، به جز فقر فرهنگی و سیاسی که در ارتجاع دوم رونما شدند، چیزی نمی ماند.  

اکثر اعضای تحمیلی بقایای مسعود و ربانی در حاکمیت، به نام قهرمانانی حضور دارند که می خواهند ضد پاکستانی شناخته شوند. جلابی از طریق پاکستان ستیزی، یگانه وسیله ی ماندن بقایای مسعود و ربانی در حکومت است.  

تهور سیاسی نو پدرام پس از ارادت به تاجکستان و ایران، حالا در نوبت پاکستان به این دلیل نیز رونما می شود که امثال او می پندارند دست بالای پاکستان در کشور ما، می تواند دست آنان را در سیاست های داخلی بلند کند. به این دلیل، اعلام رسمیت خط دیورند به عنوان مرز بین المللی از سوی ستمیان و یا این که گویا پاکستان یک کشور قدرتمند است، صرف نظر از این که تن فروشی قبیح برای افراد و اشخاصی ست که انعقاد دیورند را محکوم می کنند، به معنی وارد شدن در بازی هایی نیز است که در واقع شبیه به افراد به اصطلاح خودشان خاک فروش و وطن فروش می شود. با این تفاوت که با وجود تمام دشواری های قرن نوزده، اما زعمای آن وقت، افغانستان را از کوره ی آتش بیرون کرده اند و حاصل آن خانه ای ست که حتی برای ناقلین نیز فرصت تداعی خراسان خیالی را می بخشد.  

عبداللطیف پدرام در واکنش به بیانات محمد حنیف اتمر که به صراحت گفته بود، رسمیت خط دیورند برای پاکستان، صلح نمی آورد، از جغرافیایی صحبت می کند (فارسی زبان) که مشترکات قومی ما با پشتون های پاکستان، گویا برای آنان نیز می توانند نمونه ی دیورند بیاورند. عین نوشته ی او، ارزش اقتباس ندارد، اما حقیقت این که اگر اصرار می کنیم حقوق پشتون های پاکستان به نام همتبار مهم اند، گویا ستمیان نیز حق دارند این مثال را در قبال مثلاً تاجکستان داشته باشند، از منظر تاریخی، چنین رویدادی در قبال تاجکستان که در حد معامله باشد، صورت نگرفته است؛ زیرا این کشور با این نام، فاقد پس منظر کهن تاریخی است و محصول استعمار اتحاد شوروی در قرن بیست می باشد (پس از اشغال امارت نشین های فرتوت وابسته به روسیه ی تزاری). 

برای دهن کجی به ما، بیتی از شعر نجیب بارور را شعار ساخته اند که «هر کجا مرز کشیدند، شما پل بزنید». حرف در این است که اگر فقط با دلخوشی های پوچ فارسی زبان (گوینده، نه قوم) بخواهند از روی پنجاه قوم و سی زبان افغانستان، تاجکستانی و فارسی شوند، همین شعار می تواند واقعی ترین مصداق در زمینه ی قومی پشتون هایی شود که با خط دیورند از یک خانه و یک فامیل جدا شده اند.  

افزون بر بُعد اخلاقی که میلیون ها تن در پاکستان بر اثر ستم ملی، خیزش کرده اند و بیش از همه از همتباران خود توقع دارند و این که ما با مشکلات خویش، چه گونه و چه طور از آنان حمایت کنیم، این حقیقت را نمی توان کتمان کرد که در هیچ کشور دنیا، کلیت متجانس یافت نمی شود.  

عموماً با استحاله ی هویت های قومی در هویت سیاسی، سعی می شود مرز های داخلی بشکنند و با تامین عدالت اجتماعی، همه با یک نام، مساوی شوند. سوگمندانه در افغانستان در چهل سال اخیر، خصومت های از پایین به بالا، به مصایبی بر پشتون های افغانستان مبدل شده اند که در 18 سال اخیر، جغرافیای این قوم، بیش از همه تیره و تار بوده است. دوسیه ها و ماجرا هایی که چه گونه بعضی افراد معلوم الحال احزاب و تنظیم های غیر پشتون در این تراژیدی دست دارند، وارد تاریخ صوتی و تصویری نیز شده است.  

پدرام با خطاب مغرضانه به عطا محمد نور و محقق، سعی کرده بود آنان را در موضع خودش قرار دهد؛ اما این موضوع که مثال های تاجکستانی، اوزبیکستانی و غیره نمی توانند در جای مُعضل دیورند قرار بگیرند، به یک حقیقت دیگر نیز مرتبط است. 

هرچند ستمیان بسیار تلاش کرده اند تا کشور های تاجکستان و اوزبیکستان را وارد ماجرای های قومی افغانستان کنند، اما هراس از برهم خوردن ثبات اتنیکی این کشور ها، آن ها را در موضع منعطف، قرار می دهد؛ حتی ایران نیز با بلوای فارسیسم در افغانستان، بیشتر خواهان مرکزیت های ضد افغانی است تا در معادلات منطقه یی به راحتی از کشور ما سود ببرد. 

در واقع گرایش های فارسی ایران در افغانستان، می توانند اعتراضات و نارضایتی هایی را حاد سازند که در نمونه ی مهاجران افغان در این کشور، نفرت اکثریت غیر فارس (نود درصد) از شیعیان به اصطلاح فارسی زبان و تاجک هایی را که در درازمدت می توانند فارس سازی را شدت ببخشند، برمی انگیزد. به این دلیل، آن مهاجران افغان که به اصطلاح فارسی زبان یا تاجک اند، در ایران هرگز احترام نشده و جایی نیافته اند. 

اجتناب کشور هایی چون تاجکستان و اوزبیکستان از وارد شدن مستقیم به تنازع تحمیلی قومی در افغانستان به دلیل برهم خوردن ثبات قومی این کشور های با ده ها قوم نیز است.  

در تاجکستان که نصف مردم آن، غیر تاجک اند، هرگونه پرواری قومی که از جای دیگری تاجکان را بزرگ نمایی کند، مرکزگریزی های ضد تاجکستان را افزایش می دهد. مُعضل تاجکان سمرقند و بخارا در اوزبیکستان نیز پوشیده نیست. در مثال کازاخستان یا قزاقستان، جمعیت روس ها بیشتر از همه است.  

بهتر است برعکس آن چه در گذشته به همدیگر تاخته ایم، سعی کنیم به نام انسان به ما ارج بگذارند؛ زیرا به نام حقوق قومی نیز حقوق انسانی ما را پامال می کنند. 

شرح تصویر: 

عبداللطیف پدرام و گروهی به ظاهر به نام تاجکان پاکستان که حامی پدرام معرفی شده اند. ظاهراً این تاجکان پاکستانی که حتم دارم با آن لباس های محلی پشتون ها و بلوچ ها یکی هم به اصطلاح فارسی نمی دانند، اگر اعضای آی.اس.آی نباشند، دیگر چه دارند تا پدرام، بدون مترجم یا به واسطه ی یک زبان دیگر، به آنان دل خوش کند؟!  

با مشاهده ی این تصویر، به یاد اعلامیه های شورای تاجکان می افتم که با خطاب فارسی زبان، مزرورانه سعی می کنند بزرگ نمایی شوند؛ زیرا افزون بر یک بخش بزرگ پشتون های افغانستان، اقوامی مثل هزاره نیز به اصطلاح فارسی زبان اند.