د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

"افغان بودن" سید جمال الدین افغان و پیشنهاد « پوهـنتون سید جمال الدین افغان »

دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی 14.03.2007 02:00


 بتاریخ 9 فـبروری تبصره ای بر اعلامیۀ پورتال "افغان ــ جرمن ــ آنلاین" ـ دو خبر و دو تبصره ــ ، نوشته و به منصدیان عـزیز این پورتال گرامی فـرستادم. ایشان نیز از سر لطفی که در حق این کمین دارند، آن را بلافاصله و بی درنګ  درج صفحۀ پرتمکین "تحلیلات" خویش کردند. در آن تبصره  بر دو نکته مکث کرده بودم :
1ــ   بر منشور فـضیحت باری  بنام "منشور مُصالحۀ ملی" شورای ملی یا  "ولسی جرگۀ" افغانستان.
2ــ  بر "افغان بودن" سید نا، سید افغان، علامه سید جمال الدین و پیشنهادی مبنی بر تغییر نام "پوهـنتون کابل" به "پوهـنتون سید جمال الدین افغان".
بر موضوع اول فعلاً نمی خواهم چیزی بیفـزایم، چون وطنداران آگاه و بادرد ما در هـر گوشه و کنار جهان پهناور  و داخل افغانستان عـزیز، بسیار گفـتند و بسیار نوشتند و حد "تبهکاران" را نشان دادند. فـقـط میگویم که: من نام این مصوبه را "منشور مصالحۀ تردامنان" میگذارم، چون در آن فـفـط مصالح  این گروه در نظر گرفـته شده، نه "مصالح ملی" ما. مردم دردرسیدۀ و جفاکشیدۀ  افغانستان ، سزاوار استمالت  اند و تیمار، نه اینکه از "خانۀ ملت" هم   خنجری بر پشت  ایشان حواله گردد.
درین نوشته تا کید من بر موضوع دوم است، که همان را فـراکشیده و با پیشنهادی آراسته، به مقامات ذیصلاح حکومت افغانستان تقـدیم مینمایم. نخست قـسمتی از همان  مضمون یاد شده  را عـیناً نقـل میکنم : 
« ... بسیار مایۀ خوشی و افـتخار است،  که بخاطر بزرگداشت از یکصد و دهـمین سالروز وفات سید افغان، علامه سید جمال الدین، در بهار سال آینده  سیمینار بزرگ عـلمی هم در کابل و نیز در زادگاه سید، اسعد آباد کنر، برپا میگردد. سوال جالب درینست، که آیا نمایندگان کشور ایران در این سیمینار اشتراک خـواهـند کرد، یا نه؟؟؟ من حدس میزنم، که ایرانیان این بار نیز بمانند دو بار گذشته از اشتراک در این سیمینار خودداری خـواهـند کرد. دلیلش هم کاملاً روشن و اظهر من الشمس است. من شخصاً  آرزو میکنم، که ایرانیان این دفعه در سیمینار شرکت جویند و اگر مدارک متقـن و استوار بر ادعاهای خود مبنی بر "ایرانی بودن سید" داشته باشند، در سیمینار ارائه نمایند و گپ و ادعای خود را با صطلاح پورتال "افغان ــ جرمن ــ آنلاین" به کرسی بنشانند.
به مناسبت بزرگداشت سید جمال الدین افغان، هـشتاد سال پس از درگذشتش، به سال 1355 هـ ش و در دورۀ جمهوریت سردار محمد داوود خان مرحوم، سیمینار باشکوهی در کابل برپا گردید، که در آن نخبگان فـرهـنګی و اداری افغانستان و نمایندگان ممالک متحابه اشتراک نموده  بودند، از جمله نماینده های کشور های مصر و عـراق. مگر از کشور ایران کسی در این سیمینار شرکت نکرد، چون ایرانیان که همیشۀ سنګ "انتساب سید به ایران" را بر سینه میکوفـتند، یارای شنیدن حقایق را نداشتند و جراًت نداشتند بشنوند، که تمام عالم اسلام و دانشمندان جهان اسلام، بر "افغانی الاصل بودن" سید اتفاق نظر دارند.
این سیمینار عـلمی که در تالار بزرگ "رادیو افغانستان" برپا شده بود، با پیام مرحوم سردار محمد داوود، رئیس جمهور وقـت افغانستان افـتتاح گردید. درین پیام می خوانیم : « ... سید افغانی حتی در دل سرزمین های باختر برای آزادی و سعادت  مردمان میهنش افغانستان و کشور های دیگر مسلمان مبارزه کرد،  در عـین حال او نخستین رجال ( از نخستین رجال ) بزرگ شرقی بود، که خاورزمین و شرایط حیات و سابقۀ پرشکوه مردم آنرا به ملت های اروپائی شناساند و وجدان بشریت را متوجه مظالمی کرد، که استعمار در کشورهای اسلامی روا میداشت....» (1)
در پیام انور السادات، رئیس جمهور فـقـید جمهوریت عـربی متحد مصر( کشور مصر در آن مقـطع زمان همین نام را بخود اختیار کرده بود ) که توسط استاد توفـیق عـویضه، نمایندۀ خاص او قـرائت گردید، چنین آمده : « ... برادران و خواهـران : اگر سید جمال الدین افغانی از لحاظ زادگاه و از نګاه نسب  فـرزند کشور شما بود، او برادر همۀ ماست. ما از برادری وی بر خود میبالیم. او فـرزند قاطبۀ ملت اسلامی است ....» (2)
در پیغام احمد حسن البکر رئیس جمهور فـقـید عـراق، که توسط استاد عـبدالقادر الحدیثی سفـیر کبیر عـراق در کابل خوانده شد، عـبارات آتی جلب توجه میکنند  : « ... از مساعی جمیلۀ شما بخاطر یادبود آن دشمن سرسخت استبداد و استعمار و یکی از بزرگترین  رهـبران تفکر اسلامی و شجاع ترین داعـیان اصلاح و تجدد و آزادی و عـدالت اجتماعی، یعنی سید جمال الدین افغانی اظهار شکران می نمایم. استقـبال و تجلیل پر حرارت بدین مناسبت تاریخی، تعبیر راستین و صادقی از اعـتراف به عمل نکو شمرده میشود، که افغانستان دوست جهان اسلام و سرزمین عـرب، روزی نابغۀ شرق و مصلح بزرگی را تقـدیم داشت، هـدیۀ گرانبها برای ملل اسلامی و ملت عـرب، تا عـقـل ما را به زندگانی آزاد و شریفانه رهـنمونی بنماید....»  و یا « ... ملت عـراق بمناسبت این احتفال پرشکوه  با سایر اشتراک کنندگان شرکت میجوید، ملت عـراق پیش از این ، روزی که در سال 1891 سید بحیث مهمان گرامی در خانقـین و بغداد و کاظمیه و بصره وارد شد، در زندگی از وی تجلیل بعمل آورد و هـمچنان در سال 1944 هـنګامی که تابوت سید از موصَـل  و  بغداد و بصره  بسوی کابل انتقال مییافـت ، از آن استقـبال شاندار نمود و مخصوصاً در این  روز با تجدید تذکار از آن دو احتفال عهد پیشین،  به ملت افغان  آرزوی پیشرفـت و ترقی می نمائیم که سید جمال الدین را به جهان هـدیه آورد....  » (3)
به تقـریب همین احتفال کبیر ، کتب آتی از طرف "نشرات بیهقی" و دیگر نشرات،  در کابل چاپ و نشر گردید :
1 ــ سید جمال الدین افغانی ترجمه از عـربی ــ عـبدالله سمندر (پوهاند سمندر غـوریانی )( 4)) عـروت الوثقی
2 ــ سید جمال الدین افغانی : گزیدۀ آثار ( باهـتمام دوکتور سید مخدوم رهـین)
3 ــ نسب و زادگاه سید، اثر پوهاند علامه مرحوم عـبدالحی حبیبی
4 ــ سید جمال الدین و افغانستان ، اثر مرحوم سید قاسم رشتیا
5 ــ سید جمال الدین پیشوای انقلاب شرق ، اثر مرحوم محمد عـثمان صدقی
6 ــ تلاشهای سیاسی سید جمال الدین، اثر مرحوم پروفـیسر دوکتور عـبد الحکیم طبیبی
7 ــ ندای سید جمال الدین، محمود ابو ریه ، ترجمه از عـربی مولانا بشار
8 ــ سید جمال الدین در مطبوعات افغانستان، باهـتمام صدیق رهـپو
9 ــ رساله ها و مقالات در بارۀ سید جمال الدین،  به اهـتمام و تدوین حبیب الرحمان جدیر
10 ــ محمود طرزی ، مقالات باهـتمام داکتر روان فـرهادی
11 ــ سید جمال الدین افغانی ، عـروت الوثقی ( ترجمۀ پشتو از قاضی عـبدالله )
12 ــ سید حمال الدین د شرق نابغه، اثر مرحوم داکتر سعید افغانی
13 ــ شمارۀ خاص مجلۀ افغانستان انجمن تاریخ حاوی ترجمۀ اثر فـوق پوهاند مرحوم حبیبی
15 ــ سید جمال الدین افغانی در مطبوعات جهان ( پوهـنتون )
16 ــ انتقال تابوت سید ( پوهـنتون )
؟؟؟؟؟ در تمام این آثار سجل و سوانح سیدنا، سید جمال الدین افغان، به روشنی و صراحتی چون آب  مقـطر و آب طهور، بیان گردیده و شجرۀ نسب و انتساب سید به اسعد آباد کنر، ثابت گردیده است. باید با قاطعیت و صراحتی تمام گفـته شود، که در مراسم باشکوه یادبود و تبجیل از شخصیت علامه سید حمال الدین افغان، که به مناست هـشتادمین سالروز درگذشت  او در کابل دایر گردیده بود، کسی از ایران شرکت نجست. ایرانیانی که از روی پرروئی سید را منسوب بخود میدانند، کجا یارای شنیدن حقایق ثابته را دارند؟؟؟ ایرانیانی که سالهاست برای منسوب ساختن سید به ایران در تګ و دو و جعل و ساخته کاری اند، کجا میتوانند ببینیند، که تمام جهان اسلام سید را بحیث "افغان" و فـرزند "افغانستان" یاد کنند؟؟؟
 برای اعـراب هـیچ تفاوتی ندارد، که سید "افغان" باشد و یا "ایرانی"، چون ایشان به شخصیت و کارنامۀ سید ارج میگزارند. اما وقـتی تمام جهان عـرب و دنیای اسلام میگویند، که سید "افغان" و از "افغانستان" بود، دیگر جای هـیچ شک و شبهه ای باقی نمی ماند. اگر از عـقـل سلیم  و وجدان منصف کار بگیریم، باید نظر "بیطرفان" را مدار اعـتبار قـرار بدهـیم. یعنی اگر درین مناقـشه، کشور های افغانستان و ایران را بحیث جوانب ذیدخل قـضیه بشماریم  و سخنان هـر دو طرف را "یکجانبه" و "طرفگیرانه" بدانیم، باید به  نظر "بیطرفان" نظر اندازیم و رډی ایشان را از دل و جان بپذیریم. در جهان عـرب صدها اثر در مورد سید نشر گردیده، که در هـیچکدام  ویرا "ایرانی" نخوانده اند. اما ایرانیان که مرغـشان یک لنګ دارد و از سر "مرکب دروغ و جعل" هـیچگاه نمیخـواهـند پائین گردند، کجا یارای دیدن و برملا گشتن حقایق را دارند؟؟؟
 در این هـیچ جای شک و تردید نیست، که ایرانیان بسیار کتاب نوشته اند ،  مینویسند و خـواهـند نوشت، و این امریست بس خرسند کننده. کار ایرانیان دانشمند مگر بی غـش  و صد در صد سزاوار تمجید و بزرگداشت میبود، اگر دو نکته را فـرو میگذاشتند و فـروگذار میکردند :
ــ  یکی اینکه اگر به مـذهـب نمی چسپیدند و نمی کوشیدند، که بزرگان متقـدم را حق و ناحق  منسوب به تشیع کنند.
ــ  و دیگر اینکه اگر از "ایرانیگری" کار نمیگرفـتند  و "ایرانی تراشی" بزرگان منطقه را پیشۀ خویش نمیساختند. واقعاً اگر دانشمندان ایرانی در هـردو مورد از تعصب کار نمیگرفـتند، کار شان بی عـیب و بی غـل و غـش میبود. دانشمندان ایرانی همیشه کوشیده اند، که بزرگان پیشین را "شیعه مذهـب" و "ایرانی" قـلمداد نمایند. این دو کار ایشان بمانند "سیاهی پای طاووس" بر برجستګی کار ایشان سایه افگنده.
 این را نیز باید بگوئیم، که همه دانشمندان نخبۀ ایرانی چنین متعصب نبوده اند. بعضاً دیده میشود که دانشمندان باانصاف ایرانی از چنین کار هموطنان خود رنج  میبرند. ایشان رنج میبرند از اینکه ایرانیان "راست" را گذاشته، دنبال "دروغ" میروند. در "دستور زبان فارسی" اثر پنج استاد ( مرحوم رشید یاسمی، مرحوم ملک الشعراء بهار ، مرحوم بدیع الزمان فـروزانفـر ، مرحوم عـبدالعظیم قـریب  و مرحوم جلال همائی ) در دو جای، این جمله را میخوانیم : «  ایرانیان قـدیم دلیر و  راستګو بودند ».(5) ببینید، که پنج نفـر از استادان نخبه و زبردست ایران صریحاً میگویند ، که «  ایرانیان قـدیم دلیر و  راستګو بودند ». چنین جمله چه نکته ای را میرساند؟؟؟ این نکته بصراحت میرساند ، که "ایرانیان کنونی" نه "دلیر" اند و نه "راستګو" ....
در مراسم انتقال تابوت سید حمال الدین افغان از استانبول به کابل بتاریخ دهم جدی  1323 و خاکسپاری آن نیز هـیچ کسی از ایران شرکت نکرده بود. من میگویم، که اگر ایرانیان سید را از صمیم قـلب "ایرانی" و منسوب به "ایران" میدانستند، به کسی اجازه نمیدادند، که عـظام رمیم سید را در جای دیگری غـیر از خاک ایران انتقال بدهـند و بخاک بسپارند. ایرانیان ترکیه و افغانستان و ممالک عـربی را به اصطلاح زنان کابلی " به هـفـت قاضی کور آشنا میساختند"، اگر مطمئن میبودند، که سید از "ایران" بود و به ناحق "افغان" قـلمداد گردیده و در پایتخت  "کشور افغانان" بخاک سپرده میشود. ایرانیان که هـیچ مدرک ثقه و متقـن بر ادعای خود نداشتند، در آن هـنګام هـیچ هـنګامه ای را برپا نکردند، و باصطلاح خپِ خود را زدند، از سنګ  صدا برآمد و از ایرانیان نی.
درینجا چهار بند ترکیب بند غـرائی را می آرم که از طبع بزرگترین شاعـر مُعاصر وطن، استاد خلیل الله خلیلی تراویده و به تاریخ دهم جدی ( روز شنبه ) 1323  بعد از مراسم تدفـین، بر آرمگاه سید در محوطۀ پوهـنتون کابل قـرائت گردید.(6)
 
         دهـر بی اهـل نظر عـــرصۀ جانفـرسائیست         سهمگین غـمکـــــــدۀ رنج فـضا صحرائیست
شور حـق گر نشدی مشتعل از سینــــۀ طور        اهـل انصاف نګوینــــــــد که سینـــــا جائیست
آفـرینش چو تن و چشـم وی ارباب دل است        چشم اگر نیست جهـــــــــان پیـــکر نابینائیست
نیست گــر قافـله سالار شناســــــــای طریق        کاروان رهـسپــــــــر منـــــــــــزل ناپیدائیست
خلق آشفـتۀ افکــار دلاویز وی انـــــــــــــــد        هـر که بر شاهــــــــد حـق شیفـته و شیدائیست
 نشود دستخوش سیر حوادث هـرگــــــــــــز        ای خوش آن نقـش که بر لوح قـلوبش جائیست
 
ملک دلها نشود فـتح بجز فـضل خدای
به حوادث نرود نقـش حقـیقـت از جای
 
آه ای سرور و سرحلقۀ روشن گــــــــــهران         سید راست روان  میــــــــــــر مبارک نظران
سنت قـــــــــــــدسی آباء ز تو روشـن گردید         پسر نیـک  بود  حافــــــــــــــــــظ  دین پدران
پردۀ  ظلمت  دیرینۀ اوهـــــــــــــــــــام فـگند         پرتو فـیض تو از دیدۀ کوتــــــــــــــــه نظران
منکــــر مهـــــــــر درخشان نبود جز خفاش         منکر ذات تو کس نیست بجـــــــز بی بصران
مادران ناز به فـرزند فـــــــــــــــرهـمند کنند         بیشتر ناز کند بـــــــــــــــر تو وطن از دگران
مهربان مادر کشور ڼــــــــــــران بود به تو         دگر از رنج  فــــــــــــــــراق تو نباشد نګران
 
چاک کردند کنــــون سینۀ زیبای وطن
تا کنی جـای در او  ای دل دانای وطن
 
       کوهـساری که به چــــرخ است ســر تمکینش        ننشیند ســــــر هــــــــر بام و دری شاهـینش
      طبع شهبـــــاز ترا نیز نیفـتـــاد پســــــــــــــند        آشیانی به جهـــــان جـــــــــــز قـلل سنګینش
       این همان خانۀ سنګ است که پرداخت وطن        بهــر آسایشت اندر دل مهــــــــــــــــر آئینش
        پس ازین بر تو صبا مشک فـشان خواهـد بود        از در و دشت وطــــــــــن با نفـس مشکینش
             کوهـساران فـلک سا هـمــه شب ذکــــــر کنند        روزگــــــــــــــــاران ترا با فـلک و پروینش
             هـر بهـــــــــــاری که شود سبز گلستان وطن        بر مـــــــــــــزار تو کند هـدیه گل و نسرینش
                                                 شمع بالین تو افکار جوان خـواهـد بود
                                                 شور اندیشۀ صاحبنظران خـواهـد بود
        سید! اولاد وطـــــــــن منتظــــــــــرانند هـمه        روی بنمــــــــا که بسویت نګـــــــــرانند هـمه
        پیش تابوت تو کهسار وطــــــن از سر صدق        بهترین گوهــــــــــــــر خــود باز فـشانند همه
        رود هائی کـــــــــه به بالین تو میگفـت سرود        در قـدوم تــــــــــــــــو کنون مویه کنانند همه
         منظر دیــــــــــــدۀ صاحبنظران مسند توست         جــــــــــــــای دارد که به چشمت بنشانند همه
        دست از رخنـــــــــۀ تابوت برون آر که خلق        بوسه از دست تــــــــــــــو یکباره ستانند همه
         دیر باز آمده ای عاشق دیـــــــــــــــدار توایم         قـد عـلــــــــــــــــم کن که ترا دیده توانند همه
      دیر باز آمده ای چشم وطن در رهِ توست                آرزو هــای همه در همه جا همرهِ توست
 
پایان نقـل قـول از مضمون پیشین.
من و همه افغانان آگاه، در "افغان بودن" سید افغان، علامه سید جمال الدین، هـیچ شک و شبهه ای نداریم و با هـزار و یک دلیل و سند استوار و با هـزاران برهان قاطع، مطمئن ازین امریم. درین عـرصه صدها کتاب و رساله از طرف ازخود و بیگانه چاپ گردیده، که همه و همه سید را "افغان" میدانند. یگانه کسانی که در جبهۀ مخالف قـرار دارند، و گویا در سمت مخالف جریان رودخانه یا دریا شنا میکنند، ایرانیان اند، که با هـزار و یک دلیل متقـن میتوان ادعاهای ایشان را باطل و مردود شمرد. ازینرو درین مختصر در صدد نیستم، که به اثبات "ثابت"  بپردازم.
 یقـین کامل دارم، که ایرانیان هم بر ادعای خود مبنی بر "ایرانی بودن" سید، مطمئن نیستند، ورنه جائی را و راه  و  جاده  و خیابانی را و موسسه و بنګاهی و انجمنی را بنام "سید جمال الدین" مسمی میساختند. در ایران به اسمای عَـلــَمی چون "خیابان مولوی" و "میدان فـردوسی" و "کتابخانۀ سنائی" و "انتشارات  امیر کبیر" و "میدان بوعـلی"  و "خیابان ناصر خسرو"  و "انجمن دهخدا" و "هـوتل شاه عـباس کبیر" و "کتابخانۀ مطهری" و "مسجد امام خمینی" و "حمام گنج عـلی خان" و "چهارراه مشتاق" و "کتاب خانۀ شهید بهشتی" و صدهای دیگر برمیخوریم، که نام بزرگان ازخود و بیگانه را حمل میکنند. من مگر ضمن سفـرهای بیشمارم به ایران و بازدید از هـر گوشه و کنار این کشور پهناور و دیدنی، یکبار هم ندیم و نشنیدم،  که جائی، خیابانی ، فـلکه ای، موسسه ای ،  بنګاهی، انجمنی ، کتابخانه ای ، و  ... را به نام "سید جمال الدین افغان" و به اصطلاح خودشان ــ "اسدآبادی" و مشهور به "افغانی" ــ  مسمی ساخته باشند. 
 دنبالۀ مقاله را با حسن ختامی می آرایم، که در واقع پیشنهادیست به مقامات صلاحیت دار حکومتی، به شمول "وزارت محترم تحصیلات عالی" ، "وزارت  محترم  فـرهـنګ  و جوانان" و "وزارت محترم معارف" افغانستان.  پیش از آن مگر میخواهم دو نکته را تذکر بدهم :
ــ  تدویر این سیمینار به  ابتکار عـده ای از فـرهـنګیان ولایت کنر ــ زادگاه سید افغان ــ  قـلمداد گردیده  است. گرچه ابتکار این عـزیزان فـرهـنګ دوست و قـدرشناس سزاوار هـرگونه تقـدیر و سپاس است، مگر سوال درینجاست، که به خاطر چنین تقـریب مهم، چرا "وزارت  جلیلۀ فـرهـڼ و جوانان" افغانستان، وظیفـتاً پیشقـدم نګردیده و چرا مقامات رسمی و اداری مربوطه متوجه این امر مهم ڼشته بودند، که در عـوضشان اشخاص انفـرادی وارد میدان گردند؟؟؟ اگر فـرهـنګیان عـزیز ولایت کنر عـنایتی بدین کار نمیکردند، شاید ادارات عـریض و طویل مربوطۀ رسمی ما، از موضوع اصلاً  آگاه نمیگردید.
ــ درست سی سال پیش، در عـهد جمهوریت سردار محمد داوود خان، به مناسبت تجلیل و تبجیل از هـشتادمین سالروز درگذشت سید افغان، مراسم باشکوه و احتفال شانداری در کابل براه افـتاده بود، در حدی که بخاطر همین یادبود حقـشناسانه، شانزده کتاب و رسالۀ خرد و بزرگ استوار و متقـن پژوهـشی و روشنګرانه در زمینه تدوین و در همان روز نشر گردید. دیده شود که این بار چند اثر تحقـیقی و سپاسمندانه برون داده خواهـد شد؟؟؟ وقـتی در آن دوران گویا اختناق مطبوعات و قـحط الرجالی و امکانات محدود و ابتدائی صنعت طبع، اینقـدر آثار ذیقـدر چاپ و نشر گردید، امروز در دوران ښوفائی مطبوعات و در شرایط بسیار آمادۀ چاپ مدرن ــ و خصوصاً که از جابلقا تا جابلسای دنیا چشم عـنایت بوطن ما دوخته اند ــ چند کتاب  و رساله طبع و توزیع خواهـد گشت؟؟؟ 
   
پیشنهاد به مقامات مربوطۀ حکومت افغانستان:
نام  فخیم سید جمال الدین افغان ــ  همان شخصیت ممتاز وطن و فـرزند بی نظیر قـرن نزدهم افغانستان، که بزرگترین مُنادی و محرک جنبش های اصلاح طلبی ، استبداد زدائی و استقلال خواهی در مشرق زمین و خصوصاً شرق اسلامی، میباشد ــ مورد تکریم شرق و غـرب قـرار دارد و چه بسا ممالک جهان،  و خصوصاً عالم اسلام، که قـدمگاهِ سید را در بلاد خود گرامی میدارند و بخود میبالند، که سید افغان روزی مهمان عالیشان ایشان بوده است. یقـین دارم، که مردم قـدردان ما نیز از شوکت و جلال سید جمال آگاهـند و پاس بزرگان خود را نیک میدانند. تقـدیر و سپاس وقـتی میزیبد و بر مسند می نشیند، که عملاً دیده و لمس گردد. ما نباید تنها به گفـتار قـناعـت کنیم، بلکه مراتب سپاسمندی خود را در عمل نیز نشان بدهـیم. بهترین تقـدیر اینست، که یکی از موسسات بزرگ عـلمی ما، بنام نامی سید نا، عـلامه سید جمال الدین افغان، مسمی گردد. خیلی بجاست، که "پوهـنتون کابل" به اسم "پوهـنتون سید جمال الدین افغان" تغییر نام بدهـد و یا ملقـب گردد، چـون آرامگاه سید، در محوطۀ "پوهـنتون کابل" قـرار دارد.
من بحیث فـرزند بسیار کوچک و کهترین فـرد افغانستان، که ذکر و فکر دیگری جز اعـتلای وطن و سرفـرازی مردم خود را در سر ندارم، پیشنهاد می نمایم ، که در روز تجلیل و بزرگداشت از صالح ترین فـرزند افغانستان، عالیترین مړسسۀ عـلمی کشور، یعنی "پوهـنتون کابل" را بنام نامی این فـرزند گرامی وطن، مسمی ساخته و از این تاریخ به بعد آن را به اسم  باعـظمت  و فاخـر "پوهـنتون سید جمال الدین افغان"  یاد کنند.

  و السلام عـلی من التبع الهُــدی


توضیحات :

1ــ  صفحۀ 100 "نامه های جمالی" ، به تدوین ابوالحسن جمالی، چاپ سوم 1360 ، چاپخانۀ بهمن تهران

2 ــ صفحۀ 102 همانجا

2 ــ صفحات 104 ــ 105 همانجا

4 ــ استاد سمندر غـوریانی را "پوهاند" خطاب کردم، ولو که ازین لقـب "پشتو" خوششان هم  نیاید. اما چه چاره که  شخصیتی نظیر  ایشان باید توډم با بلند ترین لقـب عـلمی مروج کشور ما،  یعنی "پوهاند"، یاد گردد.

5 ــ صفحات   47 و 104 جلد دوم "دستور زبان فارسی  پنج  استاد" ، انتشارات مرکزی ، چاپ جدید 1363 ، چاپ پارس، تهران

6 ــ صفحات 180 ــ 182 کلیات اشعار استاد خلیل الله خلیلی، به کوشش عـبدالحی خراسانی، چاپ اول 1378 ، نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشاپور، تهران