د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

مورال دوگانه در مورد خط دیورند ( کامجویان به کام دل نمیرسند)

خلیل الله معروفی 30.01.2007 03:00

مدتیست که هموطنان ما در مورد "خط دیورند" می نویسند. عـده ای بر بطلان این خط پای میفـشرند و "به رسمیت شناختن" آن را، که ارمغان دوران استعمار است، گناهی نبخشودنی و تاریخی می شمارند. تعداد بسیار زیاد و اکثریت مطلق و خاموش وطنداران ما بر همین نظر اند. اما در ظرف یکی دو سال اخیر، نظریات مخالف هم بلند گردیده و کسانی برسمیت شناختن "معاهـدۀ دیورند" و بالوسیله برسمیت شناختن مناطق پشتون نشین آن سوی خـط را "بحیث جزئی از قـلمرو پاکستان" عـلم میکنند. خـط فکری گروه اول روشن است، اما گروه دوم که برسمیت شناختن این سرحد را اساس و پیش شرط اعادۀ صلح و ثبات در افغانستان و منطقه میدانند، از نگاه من به دو دسته تقـسیم میگردند :
1ــ دسته ای که از صمیم قـلب خواهان بازگشت ثبات و آرامش در وطن مألوف خود اند، میخواهـند که از طریق "برسمیت شناختن" این مرز، راه صلح دوامدار بین افغانستان و پاکستان هموار گردد. اینان که در داعـیۀ خود صادق اند، فکر می کنند که یگانه مانعۀ اعادۀ ثبات در منطقه همانا کشمکش روی "سرحد دیورند" است و تا افغانستان این سرحد را برسمیت نشناسد، کشور پاکستان دست از مداخله در امور داخلی ما برنخواهـد داشت. از نظر من، عامل اصلی و بزرگترین عـلت عـدم ثبات در افغانستان ــ و حتی منطقه ــ موجودیت دولت مفـتن، فـریبکار و به اصطلاح عـوام کابلی "چیچله باز"(1) پاکستان است و تا این دولت بر همین مدار بچرخد، وضع افغانستان روی آرامش و ثبات را نخواهـد دید. چه تضمینی وجود دارد، که با "برسمیت شناختن سرحد دیورند"، مداخلات پاکستان قـطع گردد؟؟؟ میترسم که دولت افغانستان معاهـدۀ دیورند را رسماً تأئید کند، ولی پاکستان به کارروائیها و مداخلات خود همچنان ادامه بدهـد. با وجود دید "خوشبینانۀ" این دسته، به نظر ایشان باید به دیدۀ احترام نگریست، چون ایشان افـراد دلسوز به وطن اند و وحدت ملی و تمامیت ارضی افغانستان را در همین "چوکات و سرحدات موجود"، از تهِ دل آرزو میبرند.
2ــ این دسته متشکل است از اشخاص و افـرادی، که عـلی الظاهـر عـین تیز و نظر بالا را پیش میکشند، اما در واقعـیت امر طوری دیگر می اندیشند، چون از طریق "رسمیت یافـتن" سرحد دیورند، هـدفی دیگر را نشانه میگیرند. این دسته از جملۀ کسانی اند، که از وجود همین تعـداد پشتونان در کشور رنج می برند و اصلاً راضی نیستند که با "پشتونها" در یک "واحد جغرافـیائی" بسر برند. اینان از روزی میترسند، که با الحاق مناطق "پشتون نشین" آن طرف سرحد دیورند به افغانستان، تعداد پشتونها جهش آسا بالا رفـته و تعادل قـومی به کلی دگرگون گردد. آری؛ میهـراسند که با پیوستن پشتونان ماورای سرحد دیورند به افغانستان، تعادل قـومی به نفع "پشتونان" بیخی (2) برهـم خورده و رؤیای "خراسان ــ خواهی" شان به کابوس مبدل شود. به تحقـیق که کابوس تشکیل "پشتونستان بزرگ" یا "لوی پشتونستان" لرزه بر اندام ایشان انداخته و خواب را بر ایشان حرام کرده است. پس چاره چیست ؟؟؟ ایشان که چارۀ جـذری و اساسی را در "جلوگیری حادثه، قـبل از حدوث و واقعه قـبل از وقـوع" میدانند، هم وغـم، جـد و جهد و سعی بلیغ خود را در راه "برسمیت شناختاندن" سرحد دیورند، بخرج میدهـند.
آقایان محمد قـوی کوشان ، محمد نعیم کـبیر، سید حسیب مصلح ، بصیر کامجو و دگر "افغانستانی ــ پسندان" دو آتشه در همین خط فـکری قـرار دارند. اینان هـر کدام یا از تشکیل "لوی پشتونستان" بخود می پیچند ، مانند آقایان نعیم کبیر و سید حسیب مصلح. و یا برسمیت شناختن خط دیورند را مطرح میکنند، مانند آقایان محمد قـوی کوشان و پوهـندوی بصیر کامجو، چنانکه مقالات اخیر هـر دو، مترتب بر همین طرح است.
مگر همین جناب "کامجو" نبود، که هـشت نه ماه پیش، ضمن نامه و مقاله ای از "ولسی جرگه" تقاضاء کرده بود، تا نمایندگان ملت تغییر نام کشور را از "افغانستان" به "خراسان" مورد بررسی و مداقۀ جدی قـرار بدهـند؟؟؟ کسی که یکبار "پرِ خراسان" را در میدان انداخت، نباید پارادوکس آن یعنی موضوع "برسمیت شناختن سرحد دیورند" را به میان آرد!!! و اگر چنین کند، در واقع مشت خود را واکرده و خویشتن خویش را ریشخند و رسوا میکند. نمایندگان مردم در "ولسی جرگه" که گویا "خانۀ ملت" خوانده شده، به خواب خرگوش فـرو نرفـته اند، که ازین ترفـند های "کامجویانه" به اصطلاح ایرانیان سر در نیارند.
آقای بصیر کامجو ضمن مقالۀ نسبتاً مفـصل خود سیر تاریخی "قـرارداد دیورند" را از زمان امیر عـبدالرحمان خان تا دورۀ نادرشاه، با پیشکش اسناد "تاریخی" ترسیم نموده و سپس از دولت افغانستان با عـذر و زاری و التماس و الحاحی مُصِرانه تقاضای "برسمیت شناختن" این قـرارداد را میکند. من در طرز تفکر این آقا تناقـضی می بینم آشکارا. اگر مراتب تاریخی چنان مسجل باشند، که جناب ایشان نمایش داده اند، دیگر کار تمام است و ضرورتی دیده نمیشود که دولت افغانستان برخیزد و معاهـده ای را که گویا باربار مسجل گشته، به رسمیت بشناسد. محض "توقع و تقاضای به رسمیت شناختن" این به اصطلاح "قـرارداد" می رساند، که کار تمام نیست و گپ آخرین هـنوز زده نشده و دولت قانونی و مشروعی که با مراجعه به آرای مردم افغانستان، باید بر آن صحه بگذارد، هـنوز صحه نگذاشته است. حتی استعمارگران انگلیس تا زمانی که بر نیم قاره تسلط داشتند، نیز بر "ثقه بودن" این باصطلاح "قـرارداد" اطمینان نداشتند، و اگر اطمینان میداشتند، در هـر "پاچاگردشی" (3) و تغییر زمامداری افغانستان، تقاضای تجدید و در واقع تمدید آن را نمیکردند.
آقای کامجو در جائی از نوشتۀ خود چنین می نگارد : « سردار محمد نادر خان طی سال های کوتاه سلطنت خویش 1929 -- 1933)) بیشتر از دوران وزارتش در سلطنت امان الله خان به سیاست اغـماض و سکوت در مورد موضوع دیورند و تائید معاهـدۀ 1921 کابل پابندی داشت. زیرا او مرهـون کمک و حمایت انگلیس در تصاحب سلطنت بود. یکی از مهم ترین حمایت انگلیس ها ( یکی از مهمترین حمایت های انگلیس ها ــ تصحیح از منست ) این بود که به وی اجازه دادند تا از مردم آنسوی دیورند در جنگ برای تصاحب سلطنت سربازگیری کند. ضمن آنکه زمینۀ سفـر و عـزیمت او را به داخل افغانستان بمنظور کسب اقـتدار و سرنگونی سلطنت حبیب الله کلکانی ( اگر آقای رحیل یا عـصر دولتشاهی این مقالت را مینوشت، حتماً "سلطنت اعـلیحضرت حبیب الله کلکانی" مینوشت !!!!!) از طریق قـلمرو هـند برتانوی آماده کردند....» (4)
جملۀ « سردار محمد نادر خان طی سالهای کوتاه سلطنت خویش ( 1929 -- 1933)بیشتر از دوران وزارتش در سلطنت امان الله خان به سیاست اغماض و سکوت در مورد موضوع دیورند و تائید معاهـدۀ 1921 کابل پابندی داشت.» جناب کامجو دو نکته را بصراحت میرساند :
ــ که اعـلیحضرت نادرشاه بر "قـضیۀ دیورند" به دیدۀ متقـن و مطمئن نمینگریست، درغـیر آن "سیاست اغـماض و سکوت در مورد موضوع دیورند" چه معنی دارد؟؟؟
ــ که خود پوهـندوی بصیر کامجوی هم از اثرگذاری تشریحات مفـصل خود، مطمئن نیست، ورنه مسأله را اینطور طرح نمیکرد. اگر آقای کامجو بر مسجل بودن "خط دیورند" معتقـد می بود، نه در این جمله و نه در دیگر جملات همگون و تشریحات مفـصل مقالۀ خود، تا این حد دنبالش را می گرفـت. پس خود نویسنده نیز بر "فـرض و گفـته" و "نظر و عمل" خود اطمینان ندارد.
جملۀ « یکی از مهم ترین حمایت انگلیس ها (یکی از مهمترین حمایتهای انگلیس ها ــ تصحیح از منست) این بود که به وی ( سردار نادر خان ــ شرح از منست) اجازه دادند تا از مردم آنسوی دیورند در جنگ برای تصاحب سلطنت سرباز گیری کند. » چه چیز را بیان می کند؟؟؟ این جمله "ثقه بودن" و "مسجل بودن" خط دیورند را نزد انگلیسها زیر سؤال میبرد. اگر انگلیسها "مرز دیورند" را ثقه و لایتغیر می پنداشتند، به سردار نادرخان هـرگز اجازه نمیدادند، که از همتباران ــ و در واقع "هموطنان" ــ آن طرف این مرز "سربازگیری" کند. اگر مقـصد و منظور انگلیس ها کمک به سردار نادر خان می بود، می توانستند این کمک را در داخل افغانستان برایش فـراهم سازند و ضرورتی نمی رفـت، که چنین کمکها را از آنطرف مرز در دسترس و اختیارش بگذارند. پس این سرحد نزد استعمارگران انگلیس هم "یقـینی و تثبیت شده" نبوده.
از طرف دیگر اگر پشتونان آن طرف "خط فـرضی دیورند" خود را مربوط به افغانستان و افغانستان را مربوط به خود نمی شمردند، هـرگز حاضر به کمک به سردار محمد نادر خان و برانداختن غائلۀ حبیب الله کلکانی ــ مشهور به "بچۀ سقـو" ــ نمیگردیدند!!!!!!!
بر فـرموده های جناب پوهـندوی کامجوی، بسیار میتوان مکث کرد و هـر گوشۀ آن را زیر ذره بین نقـد گرفـت، درین مختصر مگر به همن قـدر اکتفاء گردید.
من در نظر دستۀ دوم نوعی مورال دوگانه و به اصطلاح قـدیم "منافـقـت" را می بینم. ایشان ظاهـراً در لباس "دایه های مهربان تر از مادر" جلوه میفـروشند، مگر در واقع طرفـدار ابقای "افغانستان" نیستند و تشکیل "خراسان" را در نظر دارند و آن هـم بدون "قـوم پشتون". نظر این گروه را از نقـشه هائی که در انترنت به مشاهـده میرسد، بدرستی میتوان درک کرد. در نقـشۀ "خراسان"ی که اینها ترسیم کرده اند، جائی برای "پشتونان" دیده نمیشود. برای ایشان تشکیل دو کشور همجوار مطرح است، یکی "خراسان بدون پشتونها" و دگر کشور "افغانستان" که در زیر شکم "خراسان" قـرار داشته و محض متشکل از "قـوم پشتون" باشد. ایشان فـکر کرده اند که "افغانستان واحد" و "ملت تجزیه نپذیر افغان" را میتوانند دو شق کنند. بگذار "کامجویان" این مسیر باطل را بپیمایند، به کام دل اما نمیرسند و کامیاب هـم نمیگردند!!!!

برد کشتی آنجا که خـواهـد خدا

 وگر جــــــــامه بر تن دَرَد ناخدا

ناخدایان "خراسان خواه" و ایادی و انصار و کارفـرمایان پیدا و پنهان ایشان، هـر کار که از دستشان پوره و ساخته است بکنند، ملت باشهامت و مردم "افغانستان خواه" ما مگر جدائی ازهم را قـبول ندارند و از خانۀ مشترک و سرافـراز خویش "افغانستان ارجمند" ، تا پای جان دفاع خـواهـند کرد. اگر تمام دنیا بخواهـد این وطن معزز و پرافـتخار را از هم جدا کند، تا خدا و "خانه خدا"ــ یعنی مردم این مرز و بوم ــ نخواهـند، این سرزمین همچنان جاویدان خواهـد ماند !!!!!!! ( پایان )

*****************

توضیحات :

1 ــ "چیچله باز" (بفـتح حروف اول و سوم ) اصطلاح عامیانۀ کابلی و به معنای "تیز زبان" و "آن که همه را با زبان چرب و نرم و مکار خود بفـریبد" است.
2 ــ "بیخی" منسوب به "بیخ" یعنی "اصل و ریشه و جذر"، اصطلاح زیبای کابلی و در معنای "جذری" ، "رادیکال"، "از بیخ و ریشه" و "از اساس" است. حیف است که چنین ترکیب زیبای عامیانه ــ که به فـرمودۀ آقای واصف باخـتری، "سرچشمۀ زایای کلمات" است ــ به زبان تحریر نفـوذ نکند و در زبان معیار بکار نرود. بنا بر همین ملحوظ چنین ترکیبات رسای عامیانه را در نوشته هایم استعمال میکنم. فارسی ایران اگر از وجود چنین ترکیبات زیبا اطلاع یابد، بدون شک اقـتباسش خواهـد نمود.
3 ــ "پاچا گردشی" اصطلاح عامیانۀ کابلی و در معنای "شورش ، انقلاب ، کودتا" ست که بر اثر آن زمامدار کشور عـوض میگردد. "پاچا" تلفـظ عامیانه از کلمۀ "پادشاه" است. "پاچا گردشی" نیز از ترکیبات زیبای کابلیان عـزیز است، که در لفـظ قـلم تا کنون سرایت نکرده.
4 ــ مقالۀ آقای بصیر کامجو زیر عـنوان "شناخـت معاهـدۀ دیورند ــ آغاز طلوع آفـتاب صلح بر فـراز افغانستان و پاکستان" در سایت "خاوران" ، که یکی از سایت های وابسته به دار و دستۀ "جمعیت اسلامی" و "شورای نُظار" است. این نوشته از نگاه "زبان فارسی" نیز بسیار مشوش و پریشان است.