د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

باز هم از روايات وگومگوهاى تاريخى – ادبي تا موازين ........(دويمه برخه)

پوهاند م . ا. زيار 28.01.2007 03:00

البته اين مساله هرگز دال برقدامت اين سه گروه در برابر گروه اولى نبوده است ، طوريكه سال هاى سال از سوى استادان پارسى درى در فاكولتهء ادبيات به رُخ استادان پشتو ميكشيدند . 28 درحاليكه از نگاه زبانشناسى تاريخى همه ى زبان هاى جهان از جمله اّريايى واّريانى در مرحلهء سومين از سير تكاملى شان قرار دارند . گروه شمالشرقى نيز به نوبهء خويش ويژه گى هاى دستورى وواژه گانى باستانى را نسبت به سه گروه ديگر بيشتر نگهداشته اند . بنابر اّن اّريانشناسان چنين نتيجه گيرى ميكنند كه سه گروه اّن در بخش اّواشناسى وگروه چهارمين در بخش دستورى وواژه گانى محافظه كار ميباشند .

سراّواهاى سه گانه باستانى در مرحلهء باستان از نگاه جغرافيايى چندان دستخوش ديگرگونى نشده وتاحدودى درهمه جا به حال خود ميباشد . واگر ديگرگونى اندكى هم به ميان اّمده ، شامل اّن ها همهء اّن ميگردد ، به گونهء مثال :
فعل -vaina پارسى باستان و vaēna- در اوستا كه در مرحلهء ميانگين در پارسى بيند (binad) و در پشتو ويني (wini) شده است . بااين همه نمونه هايى نيز داريم كه ( ب - ) در هرسه مرحلهء پارسى تغييرى نكرده است ، به گونهء مثال :
بندكه – بندك – بنده .
بگه baga- (خدا) پارسى باستان در پارسى ميانه ونو به كلى ناپديده شده ولى در زبان باخترى به شكل (بغ) نگهدارى شده ، در نام های مانند بغپور (فغفور) ، بغلان وغيره . اينكه به طرف غرب كلمهء "بغداد" دستخوش عين ديگرگونى گرديده است ، شايد زير تاثير عيلامى ، ارامى ويا كدام زبان ديگرى از مرحلهء كهن خانوادهء سامى دراّمده باشد ، ولى در "غزنه" كه درعين حال قلب "غنزه" وياداّور گنزه (ganza-) پارسى باستان بوده وسپس در مرحلهء ميانگين و نو اّن شكل "گنج" را به خود گرفته ، علاوه بر عربى اثرپذيرى پشتو نيز از احتمال بدور نمى نمايد واز سويى هم معرب "گنج" پارسى "كنز" ميباشد . 29

در بلوچى به مثابه زبان مربوط گروه شمالغربى نيز نمونه يى از ديگرگونى سراّواى ( ب - ) به ( و - ) در واژهء "ورنا" (برنا) داريم كه ميتوان اين استثناء هم به نوبهء خود زادهء ديگركگونى موقعيت جغرافيايى اين زبان برشمرد .

نتيجه گيرى :

1 – امروزه همه مسايل زبان مربوط ومنحصر به دانش ويژه ى اّن "زبانسناسى" بوده ، هريكى از اين مسايل به بخش ويژه ى اين دانش ارتباط ميگيرد . تنها وتنها دست اندركاران يا متخصصين بخش هاى مختلف اين دانش صلاحيت وتوانايى اّن را دارند تا از عهدهء بررسى مسايل مختلف زبان بدر اّمده و هر ديدگاه ونقطه نظر شان در زمينه درخور اعتبار شمرده ميشود . تشبث بيجاى دانشمندان ديگر رشته ها اعم از ادبياتشناسان ، متنشناسان وتاريخنويسان در هريكى از بخش ها ومباحث زبانشناختى قابل اعتبار وپذيرش نميباشد ودر اين راستا ديدگاه مبنى برمنشاء ، ريشه وپيشينهء هر زبان از جمله پارسى درى كه خاستگاهش را به زبان تخارى ويا باخترى ارتباط ميدهند ، ديگر جزء افسانه ها واسطوره ها گرديده است .

2– پارسى درى (پارسی نو) بربنياد ريشه شناسى (اتمالوجى) واّواشناسى (فونولوجى) زادهء پارسى ميانه (پهلوى) است وچنانچه نتايج پژوهش هاى دونيم صد سالهء اّريانشناسان باختر زمين به اثبات رسانيده ، در دسته بندى تاريخى – جغرافيايى مربوط گروه جنوبغربى زبان هاى اّريانى (ايرانى) شمرده ميشود . اساسى ترين قاعده وفارمول اين وابسته گى را همانا پايدارى ونگهدارى سراّواهاى باستانى [گ – د – ب] پارسى درى در برابر سراّواهاى [غ – ل (ذ) – و] گروه زبان هاى شمالشرقى را تشخيص ووضع كرده اند .
افزون براّن قاطع اكثريت اهل خبره ودانش در راس زبانشناسان خود خوزهء زبان پارسى در مجموع نيز به همين باور اند كه زايش ويا پيدايش اّن را از پارسى ميانه (پهلوى) در جنوب شرقى خراسانزمين صورت گرفته وسپس به مثابهء زبان معيارى نوشتارى به خاور و باختر نفوذ وگسترش يافته است .

3 – دليل اين كه اين زايش زبان پارسی درى يا نوين چرا به اين سوى مرز جغرافيايى زبانى يعنى "كويرلوط" به وقوع پيوسته ، همانا نتيجهء جنبش ومبارزات پيروزمندانهء ازاديخواهى خراسانيان بوده است كه در نيمهء سدهء سوم اسلامى مطابق سدهء نهم ميلادى روند تكاملى را پيموده است . دراين روند نقش امراى طاهرى ، صفارى ، سامانى وغزنوى از همه برجسته تر بوده و درست بعد از سدهء دوازدهم ميلادى، به منزلۀ ګويش معياری ادبی اّنسوى مرز خراسان (پارس) گسترش يافته است . 30

4- از نگاه زبانشناسى تاريخى – جغرافيايى يا گويشناسى اين زايش در واقعيت زايش زبان نو نه ، بلكه گويش نو بوده ، كه پس از پيمودن روند تكاملى با گويش(( ما در)) فاصله اش هرچه بيشتر شده ، معمولاً نام "زبان" را به خود گرفته است . تغيير سيستم الفباى از خط پهلوى ( دين دبيره ) به سيستم عربى در حقيقت براّن مهر تاييد گذاشته است . پارسى ميانه (پهلوى) نيز به نوبهء خويش از گويشى انكشاف كرده كه زادهء زبان پارسى هخامنشى بوده است .

اين شك وترديد نيست ، همان سانى كه پارسى درى يا پارسى نو خلف الصدق پارسى ميانه (پهلوى) به شمار ميرود ، گوينده گان اّن به ويژه سامانيان نيز به نوبهء خويش از اخلاف ساسانى ها ميباشند كه بعد از فروپاشى حكمروايى شان به دست يونانيان از اّنسوى خط مرزى ياد شده به اين سو سرازير گرديده دولت ساسانى تشكيل داده بود و در سدهء هفتم ميلادى طی ايتلافی با ترك های غربی رو حکمرانان يپتلى را از پا دراورده و انان را يکجا با ديګر اقوام ساکی، به استثنای پاميري ها، از مناطق شمال رانده وبعدها با تقسيم شمال در سى ملوك الطوايفى (خانخانى) وزيك ها ، به ويژه بعد از يورش عرب ها بيشتر در پارا دريا متمركز شده ، تا، چنانچه گفته شد ، در سدهء هفتم دولت سامانى بنياد گذاشتند . 31 يكى از شاخه هاى ساسانى ها ، پهلوى ها (پرثواها) بوده اند كه در حدود استان خراسان امروز ميزيسته اند .

5 – زبان پارسى درى از همان روزگارى كه بخش شمالى خراسان در نتيجهء زوال وبرچيده شدن حاكميت سياسى سامانيان از بخش جنوب وشمال سلسلهء هندوكش به دو گويش عمدهء "خراسانى" و "تاجيكى" تقسيم گرديده است . بااستيلاى جهانكشايان ترك – مغلى از سدهء سيزدهم ميلادى كه اّسياى ميانه ، پارس (ايران امروز) وخراسان (افغانستان امروز) را زير بيرق واحد امپراتورى شان دراّورده بودند، به اّنسوى كويرلوط ، خط مرزى شرقى – غربى زبان هاى اّريانى نفوذ بيشتر نموده، گويش هاى خورد وكوچك اّن خطهء باخترى (غربى) را درخود مدغم وزمينه پيدايش گويش سومى ودرنتيجه يگانه گى دوبارهء زبان پارسى را در مجموع هموار ساخت وديرى نگذشت كه اين زبان درهمان زادگاه ابايى واجدادى سيادت ومركزيت فرهنگى از دست رفته اش را باز يافت ؛ سخن خداوندگار بلخ درهمين جا درست ميايد كه گويد :
هركه جدا گشت از اصل خويش
باز جويد روزگار وصل خويش

بعد ازاّنكه حوزه هاى سه گانه بارى ديگر با مرزهاى سياسى از هم جدا شد ، باز هم هرسه گويش دست كم وابسته گى ادبى – فرهنگى را نگهداشتند تا كه درسال های شصت سدهء بيستم گويش پارسی درى با به دست اّوردن حق قانونى به منزلهء زبان رسمى، پهلوى زبان پشتو در افغانستان، ودر دههء واپسين همان سده با فروپاشى دولت شوروى واستقلال تاجيكستان ، به گسترش هرچه بيشتر مراودات ادبى ، فرهنگى وسياسى ميان هرسه حوزه انجاميد ، تفاوت هاى گويشى اعم از نوشتارى وگفتارى روبه كاهش نهاده و با پيشرفت سريع تكنالوجى اطلاعاتى ورسانه يى فراّيند وحدت گرايى دستورى وواژه گانى اّن روز تا روز سريعتر گرديد .

6 – چنانچه در بالا توضيح داديم ، اّريانشناسى اين نظر را رد نميكند كه گهوارهء زايش يا پيدايش پارسى درى وحتا قسماً پارسى ميانه (پهلوى) خراسان ، اّن هم قسمت جنوب شرقى اش ميباشد ، ولى نظر يا انتى تيزى مبنى برمنشاى ما در اّن غير از زبان پارسى ميانه (پهلوى) را علماً نادرست دانسته واّن را ساخته وبافتهء نويسنده گان ودانشمندان غير زبانشناس تلقى ميكند . دراين هم شك وترديدى نمانده كه يك چنين انتى تيز بيشترينه انگيزهء برترى جويانهء ملى وسياسى داشته است وكارزار ماجراجويانه ى كه بادريغ و درد دراين راستا از افغانستان وايران گرفته تا دورترين نقطهء جهان با به كار گيرى ويب سايت ها و ويبلاګ ها در شبكه هاى بين المللى انترنت وغيره ونشرات بيرونمرزى از سوى مهاجرين به اصطلاح "افغانستانى" روز تا روز ابعاد گسترده ترى را به خود گرفته است . از جمله تلاشى براى تغيير نام كشور وامتيازات هرچه بيشتر زبانى ، فرهنگى وسياسى ، اّن هم از راه فدراليزم ويا تجزيهء كشور واحد به خراسان ، هزارستان ، بدخشان كبير ، پشتونستان وغيره را به مسالهء حاد روز دراّورده اند . درحاليكه دراين اواخر بعد از فروپاشى نظام سلطنتى وتوتاليتاريزم توام با كشمكش ها وجنگ هاى خونين وخانمانسوز دو دههء گذشته با فراهم شدن شرايط نسبتاً مساعدى براى استقرار نظام دموكراتيك هرگونه برترى (اصلى بودن ويا بومى بودن زبانى – نژادى) ديگر سكهء ناچلى بيش نبوده ، بل تنها وتنها اكثريت اراء مردم مدار اعتبار قرار گرفته ميتواند وبس ، چنانچه نخستين نشانهء اّن را درهمين تازه گى در تاريخ چند هزار سالهء كشور كثيرالقومى وكثيراللسانى مان به چشم سر مشاهده كرديم .

اگر "بومى بودن" زبانى – نژادى ديگر اصل برترى شمرده ميشد ، نورستانى ها وپشه يى ها حق داشتند تا نسبت به همه گروه هاى اتنولنگويستيك بيشترين امتيازات از جمله فرهنگى وسياسى را ادعا كنند كه همزمان با شاخهء هندى پيش از تقسيم اقوام اّريانى از بخش عمومى "اّريايى" جدا شده و در مناطق موجودهء كشور ما سكونت اختيار كرده اند . چه رسد به فريادهاى كر كنندهء برخى از نويسنده گان ما زير عنوان "غم خراسانيان" و "درد خراسانيان" ، خراسانى كه حالا بين سه چهار كشور منقسم شده وكمترين حدود جغرافيايى اّن به ميراث ما رسيده اند ؛ ولى بهترين ميراث كه ميتوان براّن باليد ، همين كهن ترين گويش پارسى درى است ، كه بعد از ايران وتاجيكستان ، در كشور ما سومين جايگاهى بس درخور اعتبار ملى – رسمى داشته ، نفوذ ادبى، ديوانى وفرهنگى اّن از بركت پشتوانهء نيرومندش در اّنسوى مرز غربی برهمه اّشكار است .

پس ، بياييد ديگر باتلاش هاى برترى جويانه ويا تجزيه خواهانه پدرود گفته وبه بهانهء جستار در ريشه وپيشينه ، تيشه بر ريشهء وحدت ملى وتماميت ارضى كشور باستانى مشترك مان نزنيم !

پانويسى وكتابشناسى:

1 – دكتور شارل كيفر . عضو اكادمى علوم فرانسه وافغانستانشناس نامدارى كه پيرامون گويش هاى مختلف زبان هاى افغانى ، عمدتاً پارسى درى ، پشتو ، اورمړى و پراچى، پژوهش هاى زيادى را انجام داده ودرعين حال اسيستانت وهمكار پروفسر استاد ژارژردار اّريانشناس نامدار در پوهنتون برن ، به ويژه در پروژهء اتلس زبانشناسى افغانستان بوده كه حال در سن هاى هشتاد قرار دارند .
2 – هلموت هومباخ . د كنېشكا د سره كوتل ډبرليك (سنگ نبشتهء سرخ كوتل كنيشكا) برگردان دكتور زيار از المانى ، چاپ اكادمى علوم افغانستان ، كابل 1990 .
3 – زيار ، مجاوراحمد پښتو او پښتانه ، ص 107 – 112 .
4 – جريده های ازاد سال های 1305و1351خورشيدی: روزګار، افغان و... .
5 – روان فرهادى ، عبدالغفور (مترجم) . تاريخ تلفظ (اّواشناشى) وصرف پشتو از استادان غرب : دارمستتر ، گايگر ، مورگنستيرن وبن ونيست . در دو جلد ، نشرات مجلهْء ادب پوهنتون كابل 1356 ( 1677 م ) .
6 – ن . كاويانى ، خراسان كهن وفرارود (ماوراءالنهر) مهد پيدايش وپروش زبان درى . پديده ، ششمين و واپسين شماره ، لندن ، جولاى 2004 ص 38 – 43 .
7 – زيار . پشتو زبان پشتون ها …
8 – پاميرزاد ، خوشنظر (پښتو او پښتانه) اخځليك ص 174 – 177 .
9 – زيار ، پښتو او پښتانه …

10. Hans, Reichelt, Awestsches Elementarbuch. Carl Winter. Universitatsverlag, Heidelberg, 1967.
11.Morgenstierne, G. : the place of Pashto among the Iranic languages and the problem of the Constitution of Pashtun linguistic and ethnic unity” Int. Pashto Seminar on the occasion of establishment of the International Center for Pashto Studies, Kabul. Pashto Quarterly, 1,4, pp. 43-55. 1978.
12 – كاويانى . همان اثر ص 38 ، ستون اول .
13.The Collins English Dictionary2.ed.Collins,Editor: P. Hanks. London and Glasgow 1988.
14. Morgenstierne, George. Neu-iraniche Sprachen S. 155-170. Hb. Der Orientalistik, 4. Bd. Iranistik: 1. Absch. Linguistik. Leiden-köln 1958.
15 – كاويانى . همان اثر ص 39 ستون دوم .
16 – غبار ، ميرغلام محمد . افغانستان به يك نظر ، كابل 1367 ص 72 .
17 – به سلسله پژوهش هاى مشترك اتنولنگويستيك نگارندهء مقاله وشارل كيفر افغانستانشناس فرانسوى كه نزدش محفوظ بوده وهنوز به تدوين وچاپ اّن توفيق نيافته است .
– 18.Sima Wali. Women for Afghan Women Ed. By Sunjte Mehta. P. Macmilan New York 2002, p. 9
19 – زيار . پشتو او پشتانه … ص 334 – 335 .
20 – رويين ، دوكتور رازق ، گهوارهء زبان فارسى درى ، پديده ، لندن ، شمارۀ اول سال 2003 .
21 – کاويانی، همان اثرص39.
22 – رويين ، همان اثر ص 42 (پاراگراف اخير) .
23. Horn, P. Grundriss der newpersischen Etymologie.
24. Brandenstein & Mayerhofer. Handbuch des Altpersischen. Otto Harrassowitz, Wiesbaden. 1964. . S, 100,110, 151, 157.
25. Morgenstierne George. Indo-Iranian Frontier’s Languages: Parachi and Ormuri. Oslo 1927.
62- کاويانی، همان اثر و صفحه.
27.Hans,Reichelt,AwestschesElementarbuch.CarlWinter.Universitatsverlag,Heidelberg, 1967.
28- مجله های ادب و وږمۀ سال1340خورشيدی، پوهنځی زبان و ادبيات، پوهنتون کابل.
29: Brandenstein & Mayerhofer. Handbuch des Altpersischen. Otto Harrassowitz, Wiesbaden. S, 100. 1964.
30- زيا ر، همان اثر 329- 331ص.
31غبار، همان اثر 108- 115ص.

- كاربرد نامواژهء "اّريانى" به جاى "ايرانى" كه در همايش يادشدهء بين المللى سال 1975 م در كابل دانشمندان افغانى در مشورت با شركت كننده گان اّريانشناس براى رفع سوء تفاهم تاييد كرده اند. چنانچه دكتور روان فرهادى در پيشگفتارى بر تاريخ تلفظ وصرف پشتو" در مورد روشنى انداخته است :
"… كلمهء اّريانى ، كه نام علمى قديم تر است وهمه زبان هاى اين خانواده را ، چه باستانى وچه ميانه وجديد فرا ميگيرد ، اّرزومنديم دانشمندان غربى رواج قرن 19 را گذاشته اين طريق ما را پيش گيرند وكلمهء اّريانى Aryanic (Aryanian) منظور نمايند … " (فرهادی، مقدمۀ همان اثر).
عين استدلال براى كابرد "پارسى" به جاى شكل معرب اّن "فارسى" نيز درست مينمايد .

- بنابر هر وجهء تسميه كه تخمين زده ميشود ، "درى" به عنوان صفت پارسى يا (فارسى) به ويژه گويش افغانى اّن دراّمده و كم وبيش كاربردى داشته است و لی نبايد اّن را جانشين موصوف ساخت . البته در مرحلهء دوم (ميانه) ساسانيان دونام "پارسيك" و "پهلويك" را همزمان به كار ميبرده بااّنكه پهلوى مترادف پارتى بوده كه زبان مستقلى مربوط شمالغرب شمرده ميشود .