د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

لجنزار کذب الحقايق در اظهارات جناب کشتمند

پوهنمل حاجی محمد نوزادی 24.12.2006 03:00
نقاط اساسی اين مؤجز قبلا بارتباط نبشته سلطانعلی کشتمند که در سايت اريائی به نشر سپره بود ، تحرير ودرسايت های و (۲۸ اسد ) www.wlonga.com
 نشر گرديد . اقای کشتمند در مصاحبه اخير شان در پروگرام تلويزيونی از لاس انجلس تا کابل خودرا باز هم فرشته بی تقصير ووطنپرست بی مثال معرفی مينمايد . بادرنظرداشت ان اينک سطور ذيل را جهت قضاوت خواننده گان گرامی تقديم نموده تا باشد نقاب ها دور افتند وهر کس با چهره واقعی شان نمايان گردد :
 در سا يت آريائي نبشته از جناب سلطانعلي کشتمند تحت عنوان ( يادي از دهه 1980 ميلادي ... و برخي يافته ها ازکارکرد هاي آن دوران ) توجه ام را بخود جلب نمود. حس کنجکاوي مرا واداشت تا بنده نيز به تعقيب رئيس شوراي وزيران ( صدراعظم ) ج.د.ا به آن " دوران طلائي " يکمرتبه کله کشک کنم. آن روز ها را بخاطر آوردم و آن دوران را واقعا طلائي يافتم ولي صرف براي آقاي کشتمند و اعضاي فاميل او با چند تن از حلقه محدوديکه جنا ب کشتمند نيز مربوط به آن بود.
 شنيده بودم که آفتاب را نمي توان به دو انگشت پنهان کرد، اما ديدم آقاي کشتمند مي خواهد آنرا به يک انگشت بپوشاند. در نخستين جمله اين نبشته او مي گويد که نه در پي دفاع از ورود و حضور نيروهاي شوروي سابق است در افغانستان و نه هم توان شنيدن بد گوئي به آدرس آنها را دارد. ولي آشکارا ابراز ميدارد که " ... اصطلاحات تجاوز و اشغال را موجه نمي شمارم" و به تعقيب آن مي افزايد که در رابطه به ورود آنها ( ارتش سرخ ) کدام نقشي نداشت زيرا در آن هنگام او در زندان بسر مي برد و به ادامه آن مي نويسد که در شرايط حضور آنها او صرف در تحت رهبري حزب خويش کار مي کرد.
 در سطور فوق نکات ضد و نقيض پوشانده شده است که ميتوان در ارتباط با آن بحث طويل نمود ولي عجالتا لازم ديده شد به اين مختصر اکتفا گردد:
 جناب کشتمند نمي خواهد در دفاع آشکار از ورود انها اقدام نمايد زيرا او بخوبي مي داند که اين ورود و حضور در حقيقت جز تجاوز و اشغال چيز ديگري شده نمي تواند و شوروي با تمتم قدرت مادي و تبليغاتي خود ازين کار نا موجه خود دفاع کرده نتوانست. پس قرار گرفتن در دفاع آشکار از آن براي آقاي کشتمند کار بيهوده است .ازينرو بخاطر تبرئه خود کارت زندان را ارائه مي دارد تا از نقش داشتن در ورود آنها بري الذمه گردد. حالا به بينم در صورتيکه ورود و حضور آنها که رفقاي نزديک کارمل - کشتمند بنام " قواي دوست " ياد مي نمود، جرم و جنايت ( تجاوز و اشغال ) نباشد پس نقش داشتن در يک عمل مستحب يا حتي مباح چه عيبي دارد و چرا بايد بخاطر ثبوت عدم نقش داشتن در آن به اين اندازه سعي و تلاش بعمل آورد؟ وي در جاي ديگر ازين نبشته خود با خوشنودي مي نويسد که دوره دوم صدارت وي با زمان خروج آنها متصادف بود. درين کلمات بدون شک وي مي خواهد برين نقطه تاکيد نمايد که گويا در خروج شان از افغانستان بي نقش نبوده است و از طريق آن مي خواهد سند ديگري را جهت برائت خود ارائه بدارد. فراموش نبايد کرد که اين خروج در حقيقت شکست ننگين و شرم آور و بالاخيره گريختن آنها بود از زير ساطور مردم دلير و آزادي پرست افغان که آقاي کشتمند از تعلق داشتن به اين قهرمانان حماسه ساز دوري مي جويد.
 از جانب ديگر وي چنين اصطلاحات مانند ( تجاوز و اشغال ) را موجه نمي شمارد زيا درين صورت او بحيث صدراعظم در مقام معاون شاه شجاع قرار ميکيرد و مانند شريک جرم بايد به ميز محاکمه کشانده شود و اين گفته او که در شرايط حضور آنها صرف تحت رهبري حزب خويش کار ميکرد، مهمل و بيهوده از آب بر مي آيد زيرا او مي فهمد که در صورت قبول اصطلاح اشغال، رهبري حزب و دولت در چنگا ل اشغالگران قرار داشته ( که داشت ) و توسط عروسک هاي شان تمثيل تمسخر آميز مي گردد. اما شايد جنا ب کشتمند متوجه اين گپ نباشد که رد کردن اصطلاحات ( تجاوز و اشغال ) و موجه نه شمردن آن جيزي د يگر شده نمي تواند بغير از دفاع از ورود و حضور آنها که مردم افغانستان، جوامع بين المللي و حتي خود شوروي ها آنرا به حيث تجاوز و اشغال ثبت تاريخ و اسناد رسمي نموده اند.
 به جا نخواهد بود اگر گفته شود که کشتمند تفاوت اساسي جهات سياسي ميان اصطلاح ( حضور ) و ( اشغال ) را درک کرده نمي تواند. باور دارم که موصوف کمتر از ديگران تفاوت سياسي ميان اين دو اصطلاح را نمي داند. با آنهم نکات چند را درين رابطه ياد آوري مي نمايم : اصطلاح ورود و حضور نظامي يک کشور در کشور ديگري از نظر حقوقي وقتي موجه است که اين نيرو هاي نظامي به اساس يک معاهده مختص منعقده قبلي که مراحل انفاذ خود را در هر دو کشور از طريق ار گان هاي مقننه ( پارلمان، شوراي انقلابي و غيره ) طي نموده و به آ گاهي جوامع و سازمان هاي بين المللي توسط رسانه هاي گروهي رسيده باشد. آغاز تاريخ ورود چنين نيرو ها به کشور جانب مقابل معاهده قبلا اعلان و جهانيان از آن آگاهي حاصل مي کنند. در معاهده متذکره بايد طول مدت اقامت نيرو ها، تعداد آنها ( افسران و سربازان )، محل قومانده و وضع الجيش نيرو ها در کشور ميزبان، وظايف مشخص نيرو هاي وارد شده، چگونگي قو مانده آنها و ساير جهات فعا ليت آنها مشخص و پيشبيني گرديده باشد. ورود قطعات نظامي که به اساس فيصله ملل متحد يا ساير سازمان هاي با اعتبار بين المللي جهت اجراي و ظايف مشخص براي موعد معين وارد يک کشور ميگردد، نيز ميتواند شامل اين کتگوري گردد. اما اصطلاح ( تجاوز ) يا ( اشغال ) وقتي موجه است که نيرو هاي نظامي يک کشور بدون عقد قبلي معاهده و پروتوکول رسمِي مختص و بدون اعلان قبلي مستقيما يا به شکل فريب و غافلگيري وارد يک کشور گردند، زمامداري آن کشور را چه برايش مطلوب و يا نا مطلوب باشد سرکوب و به عوض آن دست نشانده خود را چه از جمله اتباع همان کشور و يا کشور هاي خارجي باشد بر اريکه قدرت نشانده و بخاطر تحميل وي بر مردم در مقابل اعتراض آنها از هيچگونه خشونت دريغ نورزد.
 به اساس مشخصات فوق نيرو هاي ( ايسا ف ) در افغانستان شامل مجوزه اصطلاح ( حضور نظامي ) قرار داشته ولي نيرو هاي امريکائي و شرکاي شان در عراق به حيث اشغالگر بسر مي برند.
 ارتش سرخ يکصد و بيست هزاري اتحاد شوروي بدون اعلان قبلي از طريق زمين و هوا داخل کشور ما گرديد و رهبري آنرا فريب کارانه غافلگير و سرکوب نمود، دست نشانده معتمد و وفادار به خود را سوار بر تانگ از شوروي آورده و به حيث تحفه سال نو ( 1980 ) به مردم آزادي پرست ما پيشکش نمود. از همان ابتدا به حيث ايالات ( جمهوريت ) شانزدهم خود دست به اصلاحات تشکيلات اداري و اجتماعي در آن مطابق به معيار هاي ساير جمهوريت ها شان زدند. روزنامه ( انقلاب ثور ) را مطابق ( پراودا يعني حقيقت ) بنام ( حقيقت انقلاب ثور) و جريده سر باز را بنام ( حقيقت سرباز) نام نهادند، نام هاي شاروالي ها و والي ها را طبق نام هاي مروج در شوروي تغير و اکثريت وزارت خانه ها را بنام کميته هاي دولتي نام گذاشتند، لسان روسي را جز نصاب تعليمي تمام معارف افغانستان ساخت و غيره و غيره..با ذکر همه اين واقعيت ها پس تجاوز و اشغال شاخ دارد يا دم ؟ جناب کشتمند! ممکن شما تعريف هاي ديگري براي مفاهيم تجاوز و اشغال داشته باشيد ولي مردم افغنستان و جهانيان آن تعريف هاي شما را مردود شمرده و بالاي آن مي خندند. بنده با شما موافق است که به سر بردن در سلول زندان زنده گي دلپذير و گوارا نيست زيرا که من نيز آنرا بر وجود خود آزموده و از آن با تمام سختي هايش آ کاهي دارم. با زگشت از زندان و رسيدن به آغوش گرم خانواده واقعا لذ ت بخش است. ولي رهائي يک تعداد زندانيان ( ولو که رقم درشت هم باشد ) توسط عساکر بيگانه را به هيج صورت نمي توان رهائي و نجات وطن ناميد. آن زندانيکه شما از آن رهائي يافتيد کاشکي یعد از شما در وقت قدرت اجنبي ها که شما را مامور تمثيل امور صدارت ساخته بودند ، خالي مي ماند و ده ها هزار نفر ديگر در آن از آغوش پر محبت خانواده هاي خود جدا نمي گرديدند. پس بيائيد با زي نکنيد و به چشم مردم از خاک پاشي پر هيز کنيد. شما بايد به فهميد که ماسک کلمات چهره اصلي هيج کسي را از انظار مردم پوشيده نتوانسته است و نخواهد توانست . با اين نبشته خود صرف خود را بازي داده ايد و بس.
 واقعيت اينست که جناب کشتمند حقيقتا در خاک پاشي به چشم مردم يد طولا دارد و طوريکه در جاي ديگر همين مهملات خود مي نويسد :" ... نيرو هاي شوروي بخاطر بر انداختن رژيم بيدادگر حفيظ الله امين با نيرو هاي داخلي فعالانه همکاري کردند." آفرين به اين ديده درائي! معلوم است که آقاي کشتمند يا از اظهارات اعترافي مسو لين و شرکت کننده گان گروپ الفاي ( کا جي بي ) که چگونه بر کاخ رياست جمهوري حفيظ الله امين در تپه تاج بيک يورش بردند و چگونه او و اولاد معصوم شان را به قتل رساندند، اطلاعي ندارد و يا هم او و دار و دسته شان افغانستان را پيش از پيش بحيث جمهوريت شانزدهم اتحاد شوروي در ذهن خود قبول کرده بودند و اعضاي گروپ الفا را طبعا نيرو هاي داخلي محسوب مي نمايد. در غير آن با صراحت کامل اعتراف مي کنند که در هجوم بالاي قصر رياست جمهوري نه تنها يک نفر افغان اشتراک نداشت بلکه به غير از گروپ الفا ( مربوط کا جي بي ) حتي هيچ کس ديگر از خود شوروي ها نيز اشتراک نداشت زيرا کا جي بي قبل از انجام عمل بالاي خود اردوي شوروي اعتماد نموده نمي توانست؛ ازينرو اين کار را توسط گروپ مخصوص خود به سر رساند و بعدا جهت حفاظت به اردوي چهل سپرد.
 کشتمند به تعقيب آن در رابطه به مداخله کشور هاي ديگر در وقت رژيم او در امور افغانستان مي نويسد که در نتيجه مداخله آنها ( هدف از امريکا و پاکستان است ) نخست مجاهدين به قدرت رسيدند و سپس همان نيرو هاي مداخله گر طالبان را در افغانستان بر اريکه قدرت نشاندند. درين جا دو نکته را قا بل ياد آوري مي دانم: آقاي کشتمند ! اولا در بقدرت رسيدن مجاهدين کو دتاي گروه رفقاي شما که در مقابل پلان ملل متحد انجام دادند ، رول بمراتب بالاتر از آن نيرو ها داشت که شما آنقدر بيجاه هم مداخله گر نه ناميده ايد. ثانيا درين کار شکي وجود ندارد که در بقدرت رسيدن طالبان امريکا و پاکستان بي رول و بي تاثير نبودند ولي حتي يک قطعه کو چک ( دلگي ) اردوي منظم پاکستان يا امريکا را در جنگ طالبان با مجاهدين که در ابتدا به حمايه پولي و تسليحاتي استاد بر هان الدين رباني در مقابل قواي انجنير حکمتيار آغاز نمود ، کسي به چشم نديده است. با انهم کشتمند بوضاحت کامل اکيدا اعلان مي کند که آنها طالبان را بر اريکه قدرت نشاندند. معلوم نيست که کشتمند اين موضوع را مي داند يا خير که نشاندن کسي را بر اريکه قدرت در يک کشور خواهي نخواهي مستقيما بدون چون و چرا معني تجاوز را بر آن کشور دارد. کاشکي آقاي کشتمند هميشه و در هر جاي به همين اندازه واقعبين باشد و چشم بينا را بکار بياندازد. وي ورود يک اردوي يکصد و بيست هزارنفري اتحاد شوروي که تحت بيرق و فورم و نشان خود شان بر افغانستان سرازير شدند، بر کاخ رياست جمهوري يورش بردند، رئيس جمهور را سرکوب ، ببرک کارمل و کشتمند را خلاف اراده مردم بر آنها تحميل نمودند، چرا اصطلاح ( تجاوز) و يا حتي اصطلاح ( بر قدرت نشاندن ) را در آنجا بکار نمي برد و حتي موجه نمي شمارد؟ او اين موضوع را که در تمام جهان غوغا بر پا نمود صرف در آن خلاصه مي کند که آنها به خاطر سرکوب امين و فرزندانش با نيرو هاي داخلي ( که اصلا در آن شب حضور نداشت) همکاري کردند. اين را گويند کور خود بيناي مردم.
 
 آقاي کشتمند! شما بهتر ميدانيد که مبتکر و ايجاد گر اصطلاحات فوق شما، باند عاقبت نا انديش برژنف در رهبري اتحاد شوروي و دستگاه جاسوسي ( کا جي بي ) آن باند بود که آنها نيز زير ضربات خورد کننده مردم افغانستان بالاخره مجبور به ترک اين کشور و اعتراف به جرم گرديدند. آنها اين عمل خود را تجاوز بر يک کشور دوست و اشتباه جبران ناپذير خويش خواندند. اين بود مدعي که از دعواي خويش گذ شت. اکنون وقت آن است رسيده است که شما نيز جناب کشتمند کمي فکر کنيد، چشم هاي خود را باز و آن پنبه تجاهل را از گوش هاي خود دور سازيد، ذهنيت مردم کشور و جهانيان را درک و در نتيجه ازين شاهدي ناحق خود بگذريد. باور کنيد که اين کار به نفع شما است.
 
 سلطانعلي کشتمند بخش بزرگ اين نوشته خود را وقف ياد آوري از ( يافته هاي از کارکرد هاي آن دوران ) نموده است که هدف وي درين جا عبارت از ارجگذاري به " خد مات " خود در دستاورد هاي پيشرفت اقتصادي و اجتماعي کشور و شگو فاني آنست، شگوفاني که در " دوران طلائي " او نصيب مردم " خوش قسمت " ما گرديده است. وي مي خواهد اين دست آورد هاي " بزرگ " را که نظير آن هيچکاه در تاريخ کشور ديده نشده است، به رخ مردم و جهان بکشد. گفتني است که يکي از پرنسيپ هاي اساسي دستگاه هاي جاسوسي اينست که پروسه مغز شوئي کارمندان خود را در مرحله اول انجام مي دهد و هر که ازين فلتر به درستي گذشت، ديگر بالاي آن حساب شده مي تواند و عندالموقع پاداش بزرگ را به او اختصاص مي دهد. بعد از گذشتن از فلتر متذکره شخص منحيث يک روبوت ( ادمک مصنوعي ) کار مي کند. در حالت ادمک مصنوعي بودن به غير از آنچه آن دستگاه به او مي گويد، چيزي ديگري شنيده نمي تواند و به غير از آنچه آن دستگاه به او نشان مي دهد ، چيز ديگري را ديده نمي تواند.
 
 خواندن لست طويل از دست اوردهاي " عظيم " دوران کار کرده گي او در رژيم دست نشانده نشان مي دهد که تاثير ( کا جي بي ) تا چه حد عميق و نقش بر سنگ است. در غير آن هر کس و لو که کم سواد و يا حتي بيسواد هم باشد مي فهمد که در آن دوران بدون محدوده کوچک شهر کابل ، با قيمانده تمام کشوردر شعله هاي آتش جنگ مي سوخت و دست آورد هاي اصلي، آتش و خاکستر بوده است. ازين رو باليدن بر ياد آوري دست آورد هاي اقتصادي و اجتماعي آن وقت مضحک تر از مضحک جلوه مي کند. صرف آدمک هاي مصنوعي با شنيدن يا خواندن آن کف شادي خواهند زد. چيزيکه عيان است حاجت به بيان ندارد. بنده مي خواهم برخي از دست اوردهاي آن دوران را که در حفظ و تحکيم ابرو و حثيت افغاني ما نصيب رژيم وقت گرديده است از کتاب سر مشاور نظامي اتحاد شوروي در افغانستان ستر جنرال الکساندر مايوروف بنام ( در افغانستان چه ميگذ شت ) را درين جا طور خلاصه بازگو و بدين وسيله خاطرات شرين جناب کشتمند را برايش با ديگر تازه نمايم . ستر جنرال مایوروف که عاليترين مقام نظامي اتحاد شوروي را در افغانستان بعد از اشغال بعهده داشت ، در کتاب فوق خويش کليه چشم ديد هاي را در تماس با مقامات رژيم دست نشانده در افغانستان و مقامات تصميم گيرنده در رهبري شوروي ( بيروي سياسي ، وزارت دفاع، کا جي بي و وزارت امور خارجه ) تحرير و تحليل نموده است که از لابلاي آن اهداف واقعي رهبري شوروي در اعزام ارتش به افغانستان که آقاي کشتمند اصطلاح ( ورود نيرو ها ) را براي آن موجه دانسته و مخالفت شديد خود را با استعمال اصطلاح ( تجاوز و اشغال ) بي پرده اعلان نموده است، نمايان مي گردد، طور مثال : او در بخش چهارم کتاب مي نويسد که بعد از احراز وظيفه شان در افغانستان براي اولين مرتبه در ماه اکتوبر 1980 از طرف رهبري شوروي جهت ارائه گزارش به مسکو خواسته شد . در مسکو بعد از ملاقات با لوي درستيز وزارت دفاع اگارکوف به همرائي وي نزد وزير دفاع اوستينوف ميرود. اوستينوف ويرا با پيشاني باز مي پذيرد و در اولين فرصت از او مي پرسد:
 خوب چي حال داريد ؟ کار ها از چي قرار است ؟ دست آورد هاي تان جيست ؟ آيا جمهوري شانزدهم خود را بزودي خواهيم ساخت و يا چطور ؟
 
 در بخش ديگر کتاب، ستر جنرال به ارتباط " شگوفاني " اقتصادي کشور که آقاي کشتمند لست طويل از دست آورد هاي شان را در رابطه به آن ارائه داشته است مي نويسد: " ...افغانستان در آتش مي سوزد، صد ها و هزاران تن از شهر وندان کشور کشته مي شوند، اقتصاد کشور به خاک يکسان شده است ولي او ( ببرک کارمل ) آرام نشسته و عيش و نوش مي کند... اين حالت من را در حيرت فرو برده است. من نمي دانم تا کي اين وضع را قبول و تحمل خواهيم توانست"...
 
 در بخش هفتم اين کتاب ( و قسما در ساير بخش هاي ديگر نيز ) موصوف از ميگساري دايمي ببرک کارمل که آنها در بين خود بنام ( بارس کارلوويچ ) مي ناميدند ، شکايت دارد که هميشه شراب مي خورد و زمزمه مي کند : سپاسيبا شوروي ( از شوروي ممنون هستم ) قابل ياد آوري است که اناهيتا راتب زاد را شوروي ها در بين خود بنام ناديژدا کانستا نتينوفنا ( نام خانم لينن است ) نام نهاده بودند. به ارتباط شراب خوري دايمي منشي عمومي حزب، او مي نويسد که بالاخره برايش گفتم : " ... من ستر جنرال مايوروف سر مشاور نظامي اتحاد شوروي در جمهوري دموکراتيک افغانستان به شما ببرک کارمل ( منشي عمومي ح.د.خ.ا و رئيس جمهور ج.د.ا ) اکيدا امر مي کنم تا از شراب خوري اجتناب ورزيد و پافشاري مي نمايم تا فورا ازين کار دست برداريد...) مؤلف کتاب به ادامه اين موضوع مي افزايد که بدون در نظر گرفتن هدايت وي، او همچنان به ميخوري خود ادامه داد لذا يک روز بخاطر تهديد وي برايش گوشزد ساختم : " اين دومين هفته است که شما از بوتل شراب جدا نشده ايد و هيچگونه تصميم گرفته نميتواني... او ايستاد شد، پا ها را بزمين کوبيد و چيغ کشيد ... من افزودم : اگر سر از همين امروز شراب را ترک نکنيد، من به يوري اندروپوف ( رئيس کا جي بي ) و دميتري اوستينوف ( وزير دفاع ) اطلاع مي دهم و آنها اين موضوع را با ليوند برژنف در ميان خواهند گذاشت ... با شنيدن اين حرف ها ببرک آرام ماند و فهميد که گپ در کجا است. باز از جاي خود بلند شد ، بطرف من آمد و با چشمان اشک آلود گفت: شوروي، شوروي - سپا سيبا ، سپا سيبا ...و ادامه داد ... من بخاطر انقلاب ثور آماده هر گونه فداکاري هستم و از زنده گي خود بخاطر آن ميگذرم . هر چيزيکه رفقا برژنف، اندروپوف ، اوستينوف و گروميکو برايم هدايت فرمايند، اجرا خواهم نمود"...
 
 ستر جنرال الکساندر مایوروف در بخش سيزدهم کتاب خود يکي از غم انگيز ترين جنايات اردوي سرخ را در افغانستان ياد آوري نموده است که از شنيدن آن مو ها بر بدن نه تنها هر افغان بلکه هر انسان با وجدان شخ خواهد شد. بنده مي خواهم صرف خلاصه آنرا جهت تازه ساختن خاطرات آقاي کشتمند درين جا از کتاب مذکور نقل نمايم : در يکي از قرا ولايت ننگرهار قطعه يازده نفري کندک کشف اردوي سرخ بتاريخ 14 فبروري 1981 هنگام گزمه ديده است که در يک خانه گلي چند راس گوسفند نگاهداري مي شود . آنها تصميم ميگيرند که جهت تجليل روز تاسيس اردوي سرخ اين گوسفندان را با خود ببرد. بخاطر اين کار از سر ديوار داخل مي شوند . در انجا مي بينند که در جمله ساکنين خانه سه دختر جوان ، دو پيرمرد و در حدود شش، هفت نفر اطفال که سن شان از شش الي ده سال مي رسيد ، زنده گي ميکنند. يکي ازين سرخ ها مي گويد که ( والله دخترک هاي بد نيست ) خلاصه اينکه همه يازده نفر از " انترناسيونالست هاي قواي دوست " در حضور همه ديگر فاميل دهقاني دو ساعت پيهم بالاي اين سه دختر جوان تجاوز جنسي مي کنند. بعدا قوماندان قطعه امر فير را مي دهد و همه ساکنين خانه ( جمله يازده نفر ) را تيرباران و بقتل مي رساند. مرده ها و نيمه زنده ها را در پهلوي هم مي گذارند، تمام اثاث البيت قابل حريق خانه را بالاي شان مي اندازد. به تعقيب آن چند گيلن پطرول را از ذره پوش خود گرفته بالاي اشيا و اجساد مي ريزانند و در مي دهند. تمام خانه در شعله هاي آتش فرو مي رود و آنها يازده راس گوسفند را با خود مي برند و مي روند( رقم مخوس تصادفي: يازده نفر جنايتکاران يازده نفر بي گناه را شهيد و يازده راس گوسفند را باخود مي برند. ) بر حسب تصادف يک نفر طفل دوازده ساله که با استفاده از تاريکي شب در يکي از گوشه هاي خانه خود را پنهان نموده بود زنده مي ماند که تمام صحنه را به چشم خود ديده و چهره تعدادي از جنايتکاران نيز در حافظه شان مانده است. از طريق اين طفل مجرمين جنايتکار شناخته مي شوند و به جرم خويش بدون ترس اقرار مي کنند. از جريان واقعه به سترجنرال مايوروف اطلاع مي دهد. او مي نويسد که در گزارش هم چنان ياد آوري گرديده است که " ... وضع خيلي وحشتناک است، جلال آباد مي جوشد و نزديک به ترقيدن است، در پوهنتون کابل متنگ ها بر پا گرديده است، در تمام کشور صداي قيام بلند شده است، آکادمي علوم عزا داري اعلان کرده است ، سينما ها بسته شده است و از احتمال دور نيست که ... ) سرمشاور نظامي مايوروف از شنيدن اين خبر سراسيمه مي شود و امر مي دهد سر از فردا ملاقات هاي او را با اعضاي کميته مرکزي ح.د.خ.ا، اعضاي حکومت، نمايند گان روشنفکران شهر کابل و اکادمي علوم تنظيم نمايد تا از طريق مذاکرات اذهان مردم را روشن و اوضاع متشنج را ارام سازد. درين سلسله اقدامات در فرداي آنروز در دفتر صدراعظم ( جناب کشتمند ) با او ملاقات مي کند و حادثه غم انگيز را با او در ميان مي گذارد. کشتمند به حيث " صدراعظم کشور ازاد و مستقل " مي گو يد که او خبر دارد " ... اين جنايت را دشمن ( مجاهدين ) در يونيفورم قواي دوست ( عساکر شوروي ) انجام داده است... " مايوروف برايش خاطر نشان مي سازد که " ... خود ما درين باره تحقيق نموده ايم و با تاسف بايد گفت که منسوبين اردوي چهل اتحاد شوروي مرتکب اين عمل گرديده اند..." کشتمند مي افزايد " نه، اين کار امکان نداردلازم است يکمرتبه ديگر درين مورد تحقيق و بررسي بعمل آيد... " مايوروف اين پيشنهاد را مي پذيرد و از او مي خواهد که يکي از معاونان خود را نيز در جمله هيات آنها به جلال آباد اعزام نمايد. بدين صورت يک مغاون وي بنام وکيل با هيات روسي به آنجاه مي رود و اعترافات مجرمين را شخصا مي شنود . بعد از بازگشت هيات آنها همراي مايوروف يکجا به دفتر کشتمند مي روند و از واقعيت موضوع دوباره تائيد مي کنند. مايوروف مي نويسد که هيات ما در ختم گزارش از کشتمند به حيث رئيس حکومت افغانستان نسبت وقوع اين حادثه معذرت خواست . او مي افزايد : " ... کشتمند که تا اين لحظه ساکت بود ، لب ها را از هم گشود، سخنان وي خارج از انتظار ما بود. رئيس حکومت به عوض انکه معذرت ما را بپذيرد، ضمن تقبيح واقعه گفت که بازهم مقصر عمده حادثه خود افغانها هستند زيرا که آنها مانند وحشي ها نا منظم اند و ازين طريق زمينه را مساعد ساخته اند که چنين عمل با آنها صورت گيرد. در اخير سخنان شان کشتمند بخاطر وقوع اين واقعه از ما معذرت خواست... ما از شنيدن ان غرق درياي شرم گرديديم و سرخ گشتيم. اين بود درس اخلاق شرقي که ما از وي ( کشتمند ) آموختيم"...
 
 آقاي کشتمند ! آيا اعترافات فوق مقامات خود شوروي قناعت شما را فراهم ساخته نميتواند تا از ( شاهدي نا حق ) خود بگذريد و مانند مدعي که از دعواي خود گذشته است ، شما هم اصطلاح ( تجاوزو اشغال ) را موجه شماريد يانه ؟ اگر نه ، لطفا بنويسد تا اسناد فراوان ديگر را نيز ازين قبيل خدمت تان تقديم نمايم.
 
 خوانندگان محترم و گرامي ! اگر خدا نا خواسته کدام کلمه در مختصر فوق خلاف عفت قلم تلقي گردد، بنده را با بزرگواري خويش خواهيد بخشيد.
 
 با تقديم احترام