د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

عليحضرت شاه امان الله غازی ،رهبری که 
عاشق ميهن، استقلال ومردمش بود!

سيستانی 22.08.2006 04:00


اعليحضرت شاه امان الله غازی

در روند گراميداشت از استرداد استقلال کشور، نامی که با استقلال پيوند گسست ناپذير دارد، نام اعليحضرت شاه امان الله غازی است. هيچ افغان چيز فهم، آزادی خواه و حريت پسند و وطنپرستی پيدا نخواهد شد که از استقلال کشور ياد نمايد و همزمان با آن، به ياد غازيمرد نامدار اعليحضرت امان الله خان ، محصل استقلال و رهبر وطنخواه و سر بکف افغان نيفتد و ياد آن مرحوم را گرامی نشمارد.
در تاريخ معاصر افغانستان، بعد از احمدشاه بابا ، در ميان شاهان و شهزادگان و اميران ويا رؤسای جمهورکشور ( رهبران گروه های چپ و راست افراطی، در سه دهه اخير) هيچ يکی از لحاظ وطنپرستی و مردم دوستی و عشق به آزادی و سربلندی کشورش و نيز از لحاظ ضديت با نفوذ بيگانگان در امور داخلی وطن، باشاه امان الله غازی برابری کرده نمی تواند.
مردم حق شناس افغانستان، تا هنوز هم به مناسبت های مختلف و بخصوص بمناسبت بزرگداشت از سالروز استرداد استقلال کشور، نام اين شخصيت بزرگ ملی و فداکار را با تکريم و احترام عميق بر زبان می آورند. مقام والای اين شخصيت سياسی و رهبر وطنپرست افغان را، همين اکنون پس از گذشت هشتاد وشش سال بعداز حصول استقلال، ميتوان هنگام شنيدن خاطرات بزرگان و ريش سفيدان هموطن به وضاحت تمام درک کرد و به محبوبيت معنوی او در ميان ملت پی برد.
 


کانديد اکادميسن اعظم سيستاني .

اعليحضرت شاه امان الله خان غازی، مردی روشنفکر، صاحب نظر و متواضع و انسانی صميمی و مردم دوست و به استقلال و اعتلای کشور سخت دلبسته و عاشق بود. رفتارو پيش آمد او با مردم و روشنفکران و تحول طلبان حتی قبل از رسيدن به پادشاهی، زبانزد مردم و او را محبوب القلوب همه ساخته بود. همين کرکتر و سجای عالی اوست که عناصر آگاه و چيز فهم کشورو بخصوص اشراف زادگان نخبه ولايات کشور که به عنوان «غلام بچه گان» در دربار امير حبيب اللهحضور داشتند و با رموز دربار آشنا و از روش امير منزجر و خواهان تحولات سياسی و فراهم آمدن فضای باز سياسی بودند ، بدور شاهزاده امان الله خان که با آنها علايق دوستانه و روابط رفيقانه داشت ، حلقه زدند و او را به رهبری جمعيتی که بعدها بنام «جوانان افغان » يا «مشروطه خواهان دوم » ياد شدند، برداشتند.

بدين مناسبت نام شاه امان الله غازی با نام «جوانان افغان » يا «مشروطه خواهان دوم » نيز پيوند ناگسستنی دارد و هرکسی که بخواهد تاريخ مبارزات مردم افغانستان را در سه دهه اول قرن بيستم مورد پژوهش و بر رسی قرار بدهد ، ناگزير است تا از جنبش مشروطه خواهان اول و دوم و در رأس جمعيت «جوانان افغان » از شاه امان الله ، شخصيت ترقيخواه ، مهين دوست و محصل استقلال کشور ياد آوری نمايد.
انديشمند افغانی دکتور اسدالله حبيب در مقدمه رساله «دوره امانی» مينويسد: « در حالی که هرگز قصد بزرگداشت و آرايش رخدادها را ندارم ، نمی توانم فراموش نمايم که برای امير امان الله نيز نمونه های ستم و بيداد و معامله با انگليس وجود داشت و آن راه ها در تاريخ کشور ما کوبيده تر و هموارتر بود تا سنگلاخی که او برگزيد و سلطنت را برآن گذاشت.» دکتور حبيب می افزايد: « به نظرمن امير موصوف مانند اسلاف خويش همه مساعی را برای برانداختن رقبای سلطنت صرف ننمود، بلکه از حلقه حفظ قدرت برون جست و به کارهای بزرگی مانند استرداد استقلال ، ترقی و پيشرفت کشور ورشد علوم و فرهنگ و فراهم آوری رفاه مدنی معاصر برای مردم دست يازيد. اقدامات وی با عادت ديرينه جوامع شرقی برابر نبود و هم به چشم دول غربی غير عادی و خشن می آمد و شجاعت و عشق داغ او به پيروزی آرمانهايش بدون شک کينه انگيز بوده است.» (۱)
کمترين حق اعليحضرت شاه امان الله برگردن ملت حق شناس افغانستان، تحصيل استقلال کامل سياسی کشور است. بدون شک هرگاه او برضد انگليس، بخاطر استقلال کشورش، مردم را به قيام و جهاد دعوت نمی کرد و مانند اسلافش با انگليس کنار می آمد و از دستورات انگليس در امور مملکت داری پيروی ميکرد، شايد تا زنده ميبود پادشاه افغانستان باقی ميماند و تا وقتی که انگليس نمی خواست ، هيچکس ديگری برای جانشينی او قد علم نميکرد. اما او که عاشق استقلال و سربلندی ميهن و آزادی مردم وطنش بود، اين پادشاهی و تاج و تخت را در قدم آزادی و استقلال کشورش گذاشت و در اولين هفته تاجپوشی خود و در اولين نطق چند ساعته اش خطاب به مامورين وشهريان شرافتمند کابل ، درمسجد بزرگ عيدگاه ، دم از استقلال عام و تام افغانستان زد و سلطنت خود را مشروط به کسب استقلال کامل کشور اعلان نمود و گفت: « اول برهمه رعايای صديق ملت نجيبه خود اين را اعلان و بشارت ميدهم که من تاج سلطنت افغانيه را بنام استقلال وحاکميت داخلی و خارجی افغانستان بسرنهاده ام.» (۲) سپس از مردم آزاده افغان، طلب کرد تا او را در تحقق اين آرمان بزرگ ملی ياری و مدد رسانند۰اعليحضرت امان الله خان در يک نطق ديگر خود در مسجد عيدگاه خطاب به عساکر ومامورين و شهريان کابل در حالی که دريشی سفر بری بتن داشت ،گفت :

« ملت عزيز من ! من اين لباس سربازی را از تن بيرون نمی کنم تا که لباس استقلال را برای مادر وطن تهيه نسازم !

 من اين شمشير را در غلاف نمی کنم تا که غاصبان حقوق ملتم را به جای خود ننشانم ! ای ملت عزيز و ای سربازان فداکار من ! بياوريد آخرين هستی خود را برای نجات وطن ، بيائيد تا که سرهای پرغيرت خود را برای خلاصی وطن فدا سازيم !» (۳)
شاه امان الله که ديد انگليس ها پاسخ نامه او را مبتنی بر به رسميت شناختن افغانستان به عنوان يک کشور آزاد و مستقل و دارای حقوق مساوی باساير کشورهای مستقل نداده اند،در دربار کابل به تاريخ ۱۳ اپريل ۱۹۱۹ طی نطقی در حالی که سفير انگليس در آن محفل حاضر بودگفت :
« من خودم و مملکت خودم را از لحاظ داخلی و خارجی کاملاً آزاد و مستقل اعلان نمودم . بعد از اين کشورما، مانند ساير دول و قدرتهای جهان ، آزاد است و به هيچ نيروی ، به اندازه يک سر موی اجازه داده نمی شودکه در امور داخلی و خارجی افغانستان مداخله نمايدو اگر کسی به چنين امری اقدام نمايد، گردنش را با اين شمشير خواهم زد.» و سپس رو بجانب سفير انگليس نموده پرسيد: « آنچه گفتم فهميدی ! » سفير انگليس با حترام و تعظيم جواب داد:« بلی فهميدم.» (۴)
سپس شاه جوان بخت آمادگی برای جهاد با انگليس گرفت. مردم مسلمان و استقلال طلب افغان نيز به اين ندای جان بخشای پادشاه جوان خويش ، لبيک گفتند و با دادن سر وجان خود در راه کسب آزادی، آماده پيکار با بزرگترين قدرت استعماری آن زمان يعنی انگليس گرديدند.
در اين هنگام خبرهای پيروزی انقلاب هنگری بگوشها ميخورد. در آلمان علی الرغم ناکامی انقلاب نومبر سال ۱۹۱۸ حالت انقلابی حکمفرما بود. در ترکيه مبارزان راه آزادی بدور جنرال کمال اتا ترک متشکل ميشد. کشور هند نيز درحال تلاطم بود. در اوايل اپريل ۱۹۱۹ اعتصاب عمومی سراسر آنکشور را فراگرفت : در بمبئی ، لاهور، دهلی وسايرشهر های هند نا آرامی ها و تصادمات با افراد پوليس و عساکر استعمارگران رخ ميداد. روز ۱۳ اپريل شهر امرتسر دو هزار کشته و چندين هزار مجروح داد که واقعاً تکاندهنده يود. توده های چندصد مليونی قحطی زده هند از فعاليت ها و خواسته های کارگران و پيشه وران حمايت ميکردند. (۵)
در چنين حالات و اوضاعی بود که شاه امان الله، خطابه های پی در پی ضد انگليسی را در محضر شهريان کابل و طبقات و اقشارمختلف مردم ايراد ميکرد و با استقبال بيدريغ توده های مردم مواجه ميگرديد. در يکی از اين خطابه ها شاه امان الله در مسجد عيدگاه گفت :«ای مردم شجاع و با ايمان افغان ! ای شيرمردان ! حکومت برتانيه فريبکارانه و بيشرمانه دو مراتبه کشور محبوب ما را مورد حمله قرار دادو پنجه کثيف شان را در منطقه فرو می برند و ميخواهند کشورما را که آباء و اجداد ما درآن دفن شده مضحل سازند، عزت و آبرو وهم شخصيت و خصلت افغانی مارا نابودسازند، آزادی و خوشبختی مارا از بين ببرند...» (۶)
بيانيه های شديد ضد امپرياليستی شاه، محبوبيت او را در ميان مردم توسعه و تحکيم بخشيد. روز بعد هزاران نفر از شهريان کابل باشاگردان مکتب حبيبيه در مقابل سفارت انگليس به مظاهره پرداخته و شعارهای ضد انگليس ميدادند.

شاه امان الله با اتخاذ سياست ضد انگليسی و مستقلانه خود روز تاروز در ميان مردم محبوبيت کسب ميکردو با احراز چنين محبوبيتی است که پيکار عظيم خلق افغان را برای استرداد استقلال سياسی کشور اعلان نمود و مردم شجاع افغانستان را برای سومين نبرد رهائی بخش ملی با دشمن شناخته شده يعنی انگليس دعوت کرد.

مردم وطنپرست افغانستان به اين دعوت شاه جوان خود لبيک گفتند و تا تاريخ ۳ می ۱۹۱۹ سپاه ۶۰ هزار نفری متشکل از اقوام مختلف ولی دارای احساسات برادرانه و آزادی خواهانه با سلاح کهنه ايکه طی جنگ های اول و دوم خود با انگليس ها آنرا بدست آورده بودند، آماده نبرد شدند. چهار هزار توپچی تربيت نشده با توپ های کهنه و تجهيزات محدود اين سپاه پياده را همراهی ميکرد. ولی دشمن چه کرد؟ دشمن در مقابل اين سپاه اندک و تعليم نديده ابتدا ۳۲۰ هزار و بعد ۷۵۰ هزار افسر و سرباز تعليم ديده که از ۱۸۵ تا ۴۵۰ هزار حيوان باربر در زير بار و بنه و تجهيزات نظامی کمر خم ميکرد با صدها طياره جنگی برای نبرد با افغانستان بسوی سرحدات جنوبی و جنوب غربی کشور سوق داد. (۷) وسايل و مهمات اردوی جنگی افغانستان با اردوی بريتانيا که با مدرن ترين جنگ افزارها و طيارات جنگی مجهز بود، به هيچ صورت قابل مقايسه نبود. با وصف عدم تناسب مشهود کمی وکيفی نيروهای نظامی اردوی افغانستان در برابر متجاوزين ستمگر، مقاومت قهرمانانه از خود نشان دادند.
قيام قهرمانانه مردم افغانستان در نبرد با استعمار انگليس که تازه از جنگ جهانی اول فاتح و مغرور بر گشته بود، بخاطر استرداد استقلال کشور ، احساسات ملی و وطنپرستی مردم افغانستان را اوج تازه يی بخشيد و روند نبرد استقلال گسترش بی سابقه يی کسب کرد. چنانکه قبايل داوطلب پشتون از گذرگاه خيبر تا بلوچستان در دفع و طرد مسلحانه استعمارگران بريتانوی نقش عظيمی ايفا نمودند. همچنان نبرد استقلال مورد دلچسپی و سيع خلق های هند برتانوی قرار گرفت. سپاهيان هندی در گارنيزيون های بريتانوی واقع در مناطق قبايلی همراه با سلاح و تجهيزات دست داشته شان به اردوی افغانستان روی آوردند. در عين حال نا آرامی و اعتصابات مردم هند بر ضد استکبار استعمار گران در شهر های بمبئی، لاهور، امرتسر و ساير شهر های نيم قاره در تضعيف روحيه و تغيير رويه تجاوزکاران انگليس بی تاثير نبود. از اين است که پايداری و مقاومت مردم در برابر غول استعمار انگليس منتج به اعلام آتش بس از جانب انگليس برای مذاکرات صلح راولپندی گرديد (۳ جون ۱۹۱۹).
در چنين اوضاعی بود که يکی از رهبران بلشويکها، در باره اهميت مبارزات افغانها اظهار داشت:« لازمه جبهه انقلابی نهضت ملی در شرايط فشار امپرياليزم ، به هيچوجه آن نيست که عناصر پرولتاريائی در نهضت وجود داشته باشدو نهضت دارای برنامه انقلابی و جمهوری خواهانه و يا متکی بر دموکراسی باشد. مبارزه امير افغان برای استقلال افغانستان با وجود نظريه سلطنت طلبی او و اعوان و انصارش از نظر عينی ، مبارزه انقلابی است ، زيرا اين مبارزه امپرياليزم را ضعيف و قوايش را تجزيه کرده و آنرا از ريشه متزلزل ميسازد.» (۸)
در هر حال در تحت رهبری صادقانه و زعامت وطن پرستانه اعليحضرت شاه امان الله غازی ، استقلال سياسی افغانستان حاصل شد و افغانستان دوباره حيثيت و آبروی از دست رفته خود را باز يافت و در صف ملل آزاد جهان قرار گرفت (۲۸ اسد ۱۲۹۸ش مطابق ۱۸ اگست ۱۹۱۹م).و افغانها از آن پس همين روز ۱۸ اگست مطابق ۲۸ اسد را روز استرداد استقلال کشور شناختند.


وحدت ملی،آرمان بزرگ شاه امان الله :

شاه منور و مترقی قبل از همه مسايل، متوجه تحکيم بنيان وحدت ملی افغانستان گرديد و عاقلانه اين وحدت ملی را بر محور حقوق مساوی مردم افغانستان در برابر قانون به حرکت آورد. يکی از مهمترين تحولات مرحله اول اصلاحات اجتماعی دولت ، طرح و تصويب قانون اساسی يا نظامنامه اساسی دولت افغانستان بود که در سال ۱۳۰۱ شمسی در لويه جرگه ۸۷۲ نفری در جلال آباد تحت رياست شخص شاه مورد بحث و تصويب قرار گرفت و برای نخستين بار افغانستان در تاريخ چند هزارساله خود صاحب يک قانون اساسی مبنی بر مبادی عالی حقوق انسانی گرديد.

 اين قانون اساسی که در۷۳ ماده تنظيم و تصويب شده بود، در فصل حقوق عمومی: اصول برابری و آزادی شخصی و لغو اسارت و بردگی ، آزادی مطبوعات و شغل و پيشه و تدريس و حق ملکيت شخصی و مصئونيت مسکن و منع مصادره دارائی و لغو بيگار و شکنجه و مجازات غيرقانونی و غيره نکات برجسته و اساسی بازتاب يافته بود. ( مواد: ۹ و ۱۰، ۲۲، ۲۴) افزون برين مزايا، در ماده شانزدهم درج شده بودکه: « تمام اتباع افغانستان برطبق شريعت و قوانين دولت از حقوق و وجايب مساوی برخوردارند.» ماده ۱۱ قانون اساسی حکم ميکرد: « در افغانستان اصول اسارت و بردگی بالکل موقوف است.» بنابر حکم اين ماده، درحدود هفتصد تن غلام و کنيز هزاره در شهرکابل از منازل اربابان خود برآمدند. از اين است که مردم هزاره بيش از هر قوم و قبيله ديگر به دفاع از شاه امان الله بر خاستند و بيش از ديگران مورد غضب و ضرب وشتم رژيم سقاوی قرار گرفتند.
غبار مؤرخ نامدارکشور شهادت ميدهد که روح اين موادقانونی آن بود که در عمل تطبيق ميشدو از لوث کذب و ريا وفريبکاری مبرا بود. چنانکه مراسم مذهبی و تکيه گاه های پيروان مذهب اماميه عملاً آزاد شد. در مجالس مشوره ولايات قندهار و غزنی و جلال آباد و انجمن معارف کابل ، يک يک نفر نمايندگان انتخابی هندوهای افغانستان شامل و در امور اداره سهيم گرديدندو قيد رنگ زرد از دستار هندوها با باقيات پول جزيه ازآنها (طبق فرمان حمل ۱۲۹۹ش =۱۹۲۰ شاه امان الله خان) مرفوع گرديد.(۹) و اولاد هندو در مدارس ملکی و نظامی (ليسه های حبيبه و حربيه ) و افسری در اردو قبول شد و ديگر تبعيض و تفريق از نظر نژاد و زبان و مذهب و قبيله وجود نداشت ، معاش مستمری و نسبی عشيره محمد زائی و خوانين و امتيازات روحانيون لغو گرديد و ملت در حقوق با هم مساوی شد.(۱۰)

 بقول استااولسن دانشمند دانمارکی : در قانون اساسی برای مردم افغانستان همان حقوقی پيش بينی گرديده بود که در قوانين ليبرال غربی وجود داشت. هويت ملی بحيث «افغان» ازطريق حفظ حقوق برابر برای همه رعايای کشور تأمين ميشد. اين قانون اساسی در جامعه افغانستان انقلابی بود، نه تنها بخاطر اينکه حقوق مدنی شهروندان را اعتراف ، عمليه دستگاه دولت را تنظيم و اصل مسئوليت کابينه را معين ميکرد، بلکه همچنان به اين دليل که اقتدار پادشاه را محدود و تابع قانون می ساخت (ماده ۷) و مقاطعه راديکال از حاکميت شخصی و استبدادی مروج در افغانستان بود.(۱۱)

 هنگامی که شاه امان الله به تطبيق قانون در اجرای وظايف پرداخت، دشمنی ها و مخالفت ها برضد او وسعت گرفت. اما آنچه را که شاه نمی پذيرفت ، سيستم جانبداری و مکلفيتها در قبال خويشاوندان و ساير افراد متنفذ بود. از اين است که وقتی شاه مستمری افراد خاندان محمد زائی و ديگر خوانين و روحانيون متنفذ را لغو نمود، يا اينکه وقتی دستور زندانی کردن يکی از اقارب نزديک مادری خودرا صادر کرد، معنايش اين بود که ميخواست بمردم نشان بدهد که همه مردم در برابر قانون يکسانند و هيچيک از ديگری برتری ندارد و هرکه خلاف رفتاری کند، مطابق قانون مجازات ميشود، اما اين عمل شاه تحسينی برنيانگيخت و برعکس بخاطر عدول از مکلفيت های قومی ـ قبيلوی محکوم شد.

 شاه امان الله خان به اهميت وحدت ملی و اتفاق ملت بسيار اهميت ميداد و هرگز نمی توانست بدون هيجان در باره آن سخن بگويد. در سفر قندهار درسال ۱۳۰۴ خورشيدی پس از خطبه نماز روزجمعه هفتم عقرب، که به امامت خودش بر گزار شده بود، در مسجد خرقه مبارک حين ايراد خطبه نماز، در باره اتفاق ملت به تفصيل سخن زد و در يکجاگفت: «هرکسی که در افغانستان زندگی ميکند، بدون استثنا افغان گفته می شود. پس درانی و غلجائی و اچکزائی و اوپره چه معنی دارد؟ » شاه بکار بردن کلمه «اوپره» را برای اقوام و قبايلی که گويا افراد سر بر آورده ندارند، تحقير ناجايز دانست وکاربرد آن را جداً منع کرد و همه اين اختلافات را بهترين سلاح بدست دشمنان وطن شمردو گفت: « دشمنان ما از اين خصومت در ميان ما چقدراستفاده کرده اند. آه که ما را بدست خود ما از ما جدا کردند! تکه تکه نمودند ، پارچه پارچه ساختند و تمام قوای ما را ميان خود ما به تحليل رساندند. در اينجا اشکهای امير جاری می شود». (۱۲)

شاه امان الله درنطق ديگری به مردم قندهاردر مورد وحدت ملی گفت :هندو ، هزاره ،شيعه ،سنی، احمدزايی و پوپلزايی نداريم، بلکه همه يک ملت هستيم و آنهم افغان.نزد من همه افغانها برادراند.»


توصيه های اعليحضرت امان الله برای مردم در جهت حفظ استقلال ، وحدت ملی و دوری از خرافات، عالی و حکمت آميز بود. هنگام وداع به عزم سفراروپا، درقصرستور وزارت خارجه در محضر اقشار مختلف مردم مطالب آتی را بيان نمود: سفرم بخارج خاص برای منفعت شماست و بس، اگرنيامدم به ياد داشته باشيدکه از وطن تان دفاع کنيد و يک ملت واحدباشيد. تحت سلطه حکمران يا پادشاه مستبدی بسر نبريد، به هدايات من گوش دهيد و به خرافات عقيده نداشته باشيد، زيرابعضی ملاهای بی خرد، دين رايک زنجير برای تان ساخته و چيزهای غلط برای تان می گويند و شمارا فريب ميدهند، مطابق اوامرخدا و پيغمبر(ص) رفتارنمائيد. به چيز هايی که ملاها ميگويند باورنکنيد. درمقابل زنان از مدارا و ترحم کار بگيريد، شما همه از يک کشور هستيد و با هم برادرمی باشيد، زنان مانند شما حق دارند و انسانند، بيشتر از يک زن نگيريد و اطفال تان را به مکتب بفرستيد و ثروت تان را در راه تعليم و تربيه اولاد تان به مصرف برسانيد.(۱۳)

 مرحله دوم اصلاحات اجتماعی حکومت امانی، با عودت شاه از سفر طولانی اش به کشور آغازشد. شاه که ازپيش آمد رجال مقتدر اروپا و ملاحظه تخنيک و فرهنگ غرب و بخصوص از مشاهده برنامه های پرقدرت مصطفی کمال اتاترک در ترکيه و رضاشاه در ايران متحسس شده بود، در جهت تطبيق برنامه های اصلاحی در افغانستان شتاب ورزيد و لويه جرگه هزارویک نفری را در کابل در ۲۹ماه اگست۱۹۲۸ داير و آرزو ها و نيات خود را در زمينه تسريع پروسه تحولات اجتماعی با لويه جرگه در ميان گذاشت.
نخست شاه در باره سفر خود گزارش داد و بعداً برنامه اصلاحات خود را در مورد تغييرات سريع شرايط اقتصادی و اجتماعی افغانستان مطرح نمود.
برطبق اين اصلاحات، مناسبات کهنه فيودالی و ماقبل فيودالی لغو و قشر بالائی زمينداران و رؤسای قبايل و نيز قشر روحانی پر نفوذ کشور که در آن زمان سياست اصلاح طلبانه دولت را تخريب ميکردند، از امتيازات خويش محروم ميشدند. به قول استا اولسن« اين پروگرام که قلب قدرت روحانيت را در افغانستان نشانه گرفته بود» شامل ، رفع چادری (نقاب) زنان ، منع مريدی در اردو، ممانعت تحصيل ملايان در مدرسه ديوبند هند برتانوی، گرفتن امتحان از ملانمايان، توزيع تذکره نفوس به مردم افغانستان، جلب جوانان بخدمت سربازی ، تحصيل مشترک پسران و دختران در مکاتب ابتدائی و اعزام جوانان افغان برای تحصيل به خارج و منع نکاح صغيره و تعيين سن ازدواج برای دختران(۱۸سال) و برای پسران(۲۲سال)وغیره مسایل حقوقی واجتماعی ميشد. (۱۴)
در روز سوم جلسه موضوع آزادی زنان از زندان چادری مطرح شد.برخی ازملایان با روی لوچی زنان مخالفت کردند وآنرا برخلاف اصول اسلام دانستند. شاه بجواب آنها گفت: اگرچه من ملا نیستم ولی میدانم که سترزن دراسلام از گردن به پائین را دربرمیگیرد. ملاها بازهم سخن شاه را رد کردند وشاه با عصبانیت خطاب به ملاها گفت:« تمام مصیبت های ملی از دست شما[ملاها]ست.شما [که مفتخورانی بیش نیستید]، من آنچه میخواهم همان را نافذ میکنم و ترک این ستر(برقع _چادری) راحتی بازور برچه عملی خواهم کرد، نه با روغن مالی وتملق، باید بدانید که من یک شاه انقلابی ام.» وسپس اعضای لویه جرگه را مخاطب ساخته گفت:« ای نمایندگان ملت عزیز من! توصیه من بشما اینست که آنرا به همه ملت برسانید، وآن توصیه اینست که بدانید این ملایان دراین کشور با وعظهای خود مسئول پخش دسایس دشمنان اند. علت عقب مانی مردم ما همان افسانه های موهومی است که اینها به مردم میگویند وبا این قصه ها مردم را فریب میدهند. من در زمان حکومت خود چارهً این ملاها را خواهم کرد، مگر شما نمایندگان ملت هم باید مردم را به این نکته آگاه نمائید که فریب یک مشت ملاهای که بدبختی ملت رامیخواهند ، نخورند.» (۱۵)
بقول لودویک ادمک ، افغانستان شناس معروف: در روزچهارم لویه جرگه، شاه در مورد ملایان وشرایط ملابودن صحبت کرد وگفت که بعد از این ازکسانی که میخواهند ملائی کنند امتحان مسلکی گرفته میشودوآنانی که از این آزمون موفق بدر نشوند از ملائی محروم خواهندشد. همچنان بعد از این به ملاهای خارجی وغیر افغان وآنهایی که از مدرسه دیوبند هند فارغ شده اند اجازه داده نخواهد شد که به افغانستان بیایندو ملائی کنند، زیرا که آنها افراد بد وشروریا پروپاگندچیان خارجی وخاین اند. (۱۶) داکتر کاکر از قول منشی علی احمد میگوید : « شاه تاکید کرد که تمام این ملایان تحت تاثیر دسایس اجنبی اند وبرای اثبات این ادعا شواهدی را نیزبیان کرد. شاه میخواست تمام این ملایان یا از افغانستان تبعید گردند ویا دریک محل معین تحت مراقبت گرفته شوند وبدون اجازه مقامات دولتی حق خروج نداشته باشند.» (۱۷)
اعضای لويه جرگه که اکثريت شان ملاکين و روحانيون بودند وقتی متوجه شدند که شاه علاوه بر تحريم شان از امتيازات سابقه، ازدواج با صغيررا لغو و برای زنان حقوق مساوی با مردان ميخواهد و منبعد زنان بدون چادری ميتوانند در جامعه ظاهر شوند ( بخصوص پس از آنکه شاه رفع نقاب زنان را اعلان و ملکه ثريا با روی باز وارد جرگه شد) و وقتی ديدند که پادشاه، ملکها و اربابان را از وظيفه دلالی منع کرده و از نفوذ شان در ميان دهقانان و از امتيازات شان در تماس با مراکز قدرت ميکاهد، بنابرين مخالفت با پيشنهاد های اصلاحی شاه آغاز شد.نخستين کسانی که با اصلاحات شاه سرمخالفت برداشتند ،حضرات شوربازار بسرکردگی نورالمشايخ مجددی از آنسوی مرز و برادرش محمدصادق مجددی از اينسوی برضد اصلاحات امانی آستين برزدند.نورالمشايخ مخالف سرسخت روی لچی زنان و تعليم پسران بود، از نظر او رفتن به مکتب پسران را کافر ميسازد.اما واقعيت اين است که اگر پسران به مکتب بروند و علم بياموزند، ديگر دکان پيری ومرشدی با کساد روبرو ميشود ويک پسر تعليم ديده حاضر نميگرددحلقه مريدی برگردن اندازد.
شاه امان الله واقعا مرد انقلابی و از خودگذری بود: او نه تنهابا حصول استقلال سياسی افغانستان، حيثيت واعتبار انگليس ها را درانظارجهانيان خورد وخمير نمود، بلکه با قطع نمودن معاش مستمری سرداران محمدزائی ،خوانين و روسای قبايل و روحانيون بزرگ ، دشمنی آنها رانيز بجان خريد. مبارزه باسنتها و عنعنات ناپسند قرون وسطايی جامعه ، چون ترک لباس سنتی پيرهن وتنبان و پوشيدن لباس اروپائی بجای آن، گذاشتن کلاه شپو يا قره قل به عوض دستار ، تبديل روزرخصتی جمعه به يکشنبه، دستور انتخاب يک همسر به مامورانيکه بيشتر ازيک همسر داشتند، لغو مريدی وپيری در اردو، گرفتن امتحان ملائی از ملانماها، کشف حجاب زنان و دادن حق بسيار برای شان در برابر مردان ولغونکاح صغيربا مردان مسن و... و... ازجمله اقداماتی بود که هريک ميتوانست آتش دشمنی را با دولت او دامن بزند و او را از سرير قدرت پائين بکشد. از اينها که بگذريم، شاه امان الله درجبهه خارج نيز به اقداماتی متوسل شد که برای ثبات کشورش ميتوانست بسيار خطرناک باشد: مثلاً: کمک به شورشيان بخارا وارسال اسلحه وافراد به اميربخارابرای آزادی کشورش از تسلط بلوشويکها، حمايت از انورپاشا و ابراهيم لقی، رهبران جنبش آزادی بخارا.درحاليکه بلشويکها هم عساکر واسلحه کمکی افغانی راستگيرکردند و هم طلای پادشاه بخارا را ضبط نمودند. همچنان تحريک قبايل آنسوی سرحد برای آزادی و دعوت سران شان به کابل، برسميت شناختن حکومت مؤقت انقلابيون هندی و پذيرفتن مهاجران هندی درافغانستان، هريک روغنی بود که آتش دشمنی انگليس با او را شعله ور ميساخت. بقول يکی ازصاحب نظران، جناب آصف آهنگ ، شاه امان الله ، اين مرد وطنپرست واحساساتی در هفت جبهه جنگ ميکرد[مقصود آقای آهنگ این هفت جبهه عبارت بود ازجبهه روحانیون، رؤسای قبایل،خوانین وملاکان، مستمری بگیران محمدزائی، سنتهای کهنه فیودالی، توسعه معارف وآزادی زنان ، مبارزه با انگلسها، مبارزه بابلشویکها] و نتيجه آن ازهمان اول معلوم بود.(ازيک نامه خصوصی جناب آهنگ صاحب عنوانی من)


 برخی ديدگاه ها درباره اعيحضرت امان الله خان:

فرايزر تتلر، مورخ و سفير انگليس در کابل در باره او مينويسد: «امان الله خان متصف بشجاعت و دوستی زعامت بود واز اجداد خود پاينده خان تقليد ميکرد. امان الله خان شخص وطندوست و طرفدار ترقی افغانستان بود و ميخواست افغانستان در بين کشورهای جهان صاحب مقام عالی باشد. امان الله خان خطيب ارجمند و در شئون بين المللی معلومات کافی داشت. نقطه ضعف در شخصيت امان الله خان آن بودکه دارای غرور و خود خواهی بود.»( ۱۸)


 جواهرلعل نهرو صدراعظم هند، در مورد سفر طولانی شاه امان الله به اروپا و نتايج آن مينويسد: « در اوايل سال ۱۹۲۸، امان الله و ملکه ثريا افغانستان را برای سفری طولانی در اروپا ترک گفتند. به بسياری از پايتخت های اروپائی از جمله روم ، پاريس، لندن ، برلين، مسکو رفتند و در همه جا با استقبال گرم مواجه گشتند. همه اين کشورها باکمال اشتياق خواستند توجه و حسن نيت امان الله را برای منظورهای بازرگانی و سياسی خود جلب کنند. در همه جا هدايای گرانبهايی به او تقديم شد، اما او مانند يک سياستمدار عالی نقش خود را بخوبی اجرا ميکرد و در هيچ جا هيچ تعهدی بگردن نگرفت. در هنگام بازگشت از ترکيه و ايران نيز ديدن کرد. مسافرت طولانی امان الله توجه فراوانی را به او جلب کرد. اعتبار و حيثيتش زيادتر شد و اهميت افغانستان را هم در سراسر جهان بيشتر ساخت. اما در خود افغانستان وضع خيلی خوب نبود. امان الله کار خطرناکی کرده بودکه در گرماگرم تغييراتی که در کشور شروع کرده بود و روش زندگی قديمی را دگرگون ميساخت ، کشور خودرا ترک گفت و به سفر رفت. مصطفی کمال هرگز چنين کار خطرناکی نکرد.» (۱۹)
خانم ريا تالی ستيوارت نويسنده کتاب «آتش در افغانستان» می گويد: «اميران سابقه افغانستان متکبرو مغروربودند و تماس با ايشان دشواربود، اما امان الله خان برعکس شخصيت دموکرات داشت و مانند هارون الرشيد اکثراًبدون (گارد) محافظ دربازارهای شهرگردش ميکرد و با مردم مخلوط و محشورميگرديد. از تشريفات بدش می آمد و خود را مانند افغانهای ديگرحساب ميکرد و احساس برتری نمی نمود. امان الله خان يک ملی گرای وطن دوست و پشتی بان آزادی شرق بود و خيلی ها شهرت يافت و محافظه کاران را به وحشت انداخت، او صادق بود و در عصری ساختن کشورش خيلی ها جدی گرديد، درختم سلطنت خود گفت:چون تمرد عليه شخص وی است، لذا نميخواهد خون بريزد و ازسلطنت دست کشيد وآنرا به برادرش عنايت الله خان واگذاشت. درباريان بی کفايت به دورش حلقه زده بودند، همچنان حربه کفر را عليه وی به کار بردند و او را ضد اسلام دانستند، در حالی که وی يک مسلمان صادق بود.» (۲۰) و درجای ديگر اينطور مينويسد: « امان الله خان يک حکمرانی بود که نه درشرق ديده شده بود و نه درغرب . هيچ پادشاهی بدون بادی گارد و (تشريفات خاص امنيتی) جايی نمی رفت. اما برعکس امان الله خان هرجا ميرفت و بامردم ملحق ميگرديد. افغانها فکرميکردند شخصی که در پهلوی شان ايستاده شايد امان الله خان باشد. شايد وی را درجاده ببينند که با مردی در حالی صحبت و سخن زدن است. فاميل وی بر او اعتراض ميکردند که (مواظب خودش باشد) امان الله خان ميگفت: ملت بادی گاردمن است. امان الله خان ديوانه وار به مردم افغانستان عشق داشت،» ريه تالی از قول عبدالغنی خان معلم امان الله خان ياد آور ميشود که: امان الله خان به لباس ملی علاقه خاص داشت وبا پوشيدن لباس وطنی، پيراهن و تنبان، لنگی و کلاه و پوستين به سماوار ها و چايخانه ها ميرفت و با مردم مخلوط ميگرديد و مردم اگر وی را می شناختند،باز هم چيزی نمی گفتند و در زمان سلطنت خود نيز عين روش را تعقيب ميکرد. امان الله خان جوانی جذاب، صاحب قامت متوسط، روی گرد، چشمان سياه و روشن بود که هرگز عصبی نميشد. مؤدب و خوش صحبت و درگفتار خود سعی ميورزيد تا طرف مقابل را بسوی خود جلب و جذب نمايد..باری درسن پانزده سالگی گفته بود : از عقب ماندن کشورش واقعاً خجالت ميکشد و از نادانی و نا فهمی مردمش رنج می برد.(۲۱)

 پوهاند حبيبی مرحوم در ميان دانشمندان تاريخ و جامعه شناسی کشور از جمله نامدارترين دانشمندان افغانی است که نوشته های او همواره مبنی بر اسناد و مدارک کتبی و شواهد معتبر استواراند. او عادت نداشت قلمش را در وصف شاهان و حکمرانانی بکار اندازد که مصدر خدمتی برای جامعه و کشور خود نشده اند. پدر بزرگ حبيبی که مولوی عبدالرحيم آخند زاده نام داشت ، از کشته گان استبداد امير عبدالرحمن خان بود و بنابرين مرحوم حبيبی با حکومت محمد زائی در افغانستان ميانه خوبی نداشت و با نيش قلمش تا آنجاکه برايش ممکن بود، به اذيت و آزار و افشاگری اعمال سرداران محمد زائی و بارکزائی پرداخته است، معهذا چون دانشمند با صلاحيت وحق گويی بود، آنجايی که پای صحبت از شاه امان الله و کارنامه های دوران او به ميان آمده، در پهلوی آنکه اقوال انتقاد آميز همکاران و معاصران دوره امانی را بيان ميدارد، چشمديدها و باور های خود را از شاه امان الله بدينگونه بر می شمارد :


 در بهار ۱۳۰۸ ش‌ ده‌هزار لشکر قومی قندهاری و هزاره تحت قيادت شاه امان‌الله‌خان بسوی کابل حرکت نمود. سپاه زابل و مقر را عبور کرد و بسوی غزنی پيش آمد. در مسير راه بنا بردسايس انگليس بوسيله برخی عناصر مشکوک و روحانی نمايان داخلی به غرض‌انگيزش و آويزش قبايل درانی و غلجائی بيست‌ تن از طلايه‌داران کشاف فراهی‌درانی در منطقه سکونت غلجائيان کشته شده و نعش‌های پاره‌شده کشته‌گان را بر پايه‌های کج شده تلفون انداخته بودند و بر کاغذی با خط بد ملايی نوشته بودند: «اين مهمانی از جانب اقوام غلجائی برای درانيان و شاه‌ امان‌الله است.»

شاه با مشاهده اين وضع اسفناک و فجيع، لشکريان را بدور خود خواند و گفت : « اکنون ثابت شد که دشمنان ميخواهند در بين قبايل ما فساد و جنگ اندازند تا ما با دست خود يکديگر را بکشيم و مسبب اين عمل ناجايز من خواهم بود که برای باز گرفتن تخت و تاج، کشت و خونريزی روی خواهد داد. پس ای مردم عزيز من! بيقين بدانيد که من اين مناظر دل‌شکن جنگ داخلی و قبيلوی را تحمل کرده نميتوانم. و نميخواهم شما برای بازگشت تخت و تاج من به چنين کارها دست يازيد. پس بايد من از ميان شما بروم تا موجب چنين کشتار و خونريزی نباشم.


شما ملت عزيزم، زنده و افغانستان باقی خواهد ماند، ولی روسياهی ابدی و مسئوليت اين هنگامه ناشايست بنام من ثبت ميشود. در حاليکه من از روز اول شاهی خود تعهد سپرده بودم، که برای حفظ استقلال و تماميت مملکت و سعادت و وحدت شما مردم افغانستان کار کنم.


ببينيد! علت بدبختی مردم ما در دوره‌های سابق تاريخ اين بود که شهزادگان برای بدست آوردن مقام شاهی با همديگر جنگ‌ها داشته‌اند و در اين بين شما مردم را با يکديگر بجنگ و دشمنی‌ها و عداوت‌های قبيلوی برانگيخته‌اند. من ميخواستم دوره شاهی من چنين نباشد و بجای اينکه مردم را به جنگ يک ديگر سوق دهم، بايد منادی دوستی و وحدت و سعادت و اخوت تمام مردم افغانستان باشم. چون اکنون می‌بينم که شما بجنگ داخلی قبيلوی گرفتار می‌آئيد، اينک من ميخواهم ميدان را به مردم خود افغانستان اعم از موافقان و مخالفان خود، بگذارم. شما با همديگر جور بياييد. من مسئوليت جنگ خانگی شما را برای باز ستانی تخت شاهی بدوش خود گرفته نميتوانم.

 يک او درزاده من (منظورنادرخان است) درپاره چناررسيده و ديگر برادر روحانی من(منظور شاه نورالمشايخ است) در همين جا نشسته و جنگ خانگی را در ميدهند. ولی من مرد اين کار نيستم و توصيه من بشما اين است که با همديگر کنار بياييد، اتفاق کنيد، استقلال خود را نگهداريد، و وطن خود را بدشمنان خارجی مسپاريد! من فردی از شما هستم، اگر شما سعادت‌منديد، عين سعادت و مسرت منست. ولی اگر اينچنين بخاک و خون بغلتيد، موجب بدبختی و ملال دايمی من خواهد بود. سپس شاه نيکدل و حساس و خير‌خواه و مردم‌دوست اين دو بيت واقف لاهوری را اشک ريزان خواند : وطن !


 جنگ توصلح وصلح توجنگ است من بقربانت اين‌چه نيرنگ است


 ميــروم تـا تـو نـشنوی نـا مـم اگر از نام من تـرا ننگ است ؟

و بعد گفت: فی‌امان‌الله.» (۲۲)


اين بود حکايتی که مرحوم علامه‌جيبی از چشم ديد خود در مورد آن شاه‌ترقيخواه و روشنفکر وطن دوست نوشته است و صادقانه شهادت ميدهد که مردم بسيار به او ارادت و باور داشتند و ميخواستند شاهی را بدو باز گردانند، اما شاه با روبرو شدن آن حادثه دلخراش، واپس به قندهار برگشت و از آنجا راهی ديار غربت شد تا مرگ هموطنان خود را نبيند.

چنين است نمونه يی از وطن‌خواهی و مردم دوستی يک رهبر دلسوز و مردم دوست که تاج و تخت قدرت را بر مرگ هموطنان خود ترجيح نداد و مردانه از آن درگذشت تا تاريخ از او به عنوان يک رهبر قدرت‌طلب، خودخواه و خون ‌ريز نام نبرد. حقاکه تاريخ وطن از او امروز به نيکويی ياد ميکند. روانش شاد و يادش گرامی باد.



مآخذ اين گفتار :

1 ـ کانديدای اکادميسين دکتور اسدالله حبيب، دوره امانی، 1368، کابل ص مقدمه.
2 ـ اسدالله حبيب، دوره امانی، ص 10.
3 ـ اعليحضرت امان الله خان، حاکميت قانون در افغانستان، به اهتمام حبيب الله رفيع، چاپ 1378، پشاور.
4 ـ دبلين ادمک، تاريخ روابط سياسی افغانستان، ترجمه علی محمد زهما، چاپ پشاور ص 8.
5 ـ نفتولاخالفين، انگستان بر ضد افغانستان، چاپ 1984، مسکو، ص 187 ـ 188.
6 ـ حاکميت قانون درافغانستان، ص 11 ـ 12.
7 ـ نفتولاخالفين، انگستان برضد افغانستان، ص 191.
8 ـ پوهاند حبيبی، جنبش مشروطيت در افغانستان، چاپ 1363 ش، کابل، ص 174.
9 ـ هندو ها تا زمان امان الله خان از لحاظ اجتماعی نسبت به ساير مردمان کشور در وضع حقيرتری قرار دشتند، بنابر درخواستی از جانب هندو ها به شاه، نه تنها خواسته های شان از قبيل اجازه بزيارت رفتن زنان هندو، پوشيدن لباس مطابق رسم شان و مسافرت هندو ها بخارج و يا از خارج بداخل و خريداری زمين، و دوباره اعمار کردن دهرمسال و تاديه مالياتهای دفتری برابر با مسلمانان و وارسی شکايات هندو ها از طرف شعبات عدلی و ممانعت بخشيدن جزيه و باقيات شان از اين رهگذر، دستور داده شد تا در جلال آباد، غزنين، قندهار، يک نفر از اهالی هندو در شورای حکومتی داخل شوند، چنانچه در کابل انتخاب شده بودند. فرمان 12 حمل سنه 1299 هجری شمسی ( امان افغان، شماره 8، سال اول، 30 ثور 1299 مطابق 20 می 1920 بحواله دوره امانی، ص 25 ـ 27 )
10 ـ غبار، افغانستان در مسير تاريخ، ج 1، ص 793.
11 ـ استا اولسن، اسلام و سياست در افغانستان، ترجمه خليل الله زمر، 1999 دنمارک، ص 124.
12 ـ جريده طلوع افغان، شماره 19 سال پنجم، 19 عقرت 1304 ش، بحواله دوره امانی.
13 ـ ريا تالی ستيوارت، آتش در افغانستان، ترجمه کهسار کابلی، چاپ پشاور، 2000، ص 52.
14_ استا اولسن، همان،ص141
15_کاکر،دپاچا امان الله واکمنی ته یوه نوی کتنه،پیشاور، 1384،ص۸۸
16_لودویک ادمک، روابط خارجی افغانستان درنیمه اول قرن بیستم،ص۱۹۱
17_کاکر،دپاچا امان الله واکمنی ته یوه نوی کتنه، ص۸۴_۸۵
18 ـ فضل غنی مجددی، افغانستان در عهد عليحضرت امان الله خان، چاپ 1997، امريکا، ص 331.
19 ـ جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاريخ جهان، ج 2، صص 1665 ـ 1666.
20 ـ آتش در افغانستان، ص 190.
21 ـ آتش در افغانستان، ص 204 ـ 205.
22 ـ پوهاند حبيبی، جنبش مشروطيت، ص 170 ـ 171.