د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

کتاب کوچک، محتوای بزرگ

کانديدای اکادميسين سيستانی 11.05.2006 04:00
از محقق ودانشمند دقیق النظرافغان، محمدمعصوم هوتک، رساله یی دریافت کردم زیرنام«پښتني قبیلې او روایتي شجرې» که نظیر آنرا تاکنون من از هیچ نویسنده ومولف دیگر افغان ندیده ام.«پشتنی قبیلی او روایتی شجری» رسالۀ کوچکی است با قطع جیبی که بمناسبت١٢٠ مین سال پیروزی افغانها در جنگ میوند بردشمن متجاوز، از طرف «د افغانستان دکلتوری ودی تولنه» تحت نظر آقای زرین انحور در جرمنی، درچهارفصل و٨٦ صفحه درسال ٢٠٠٠ به نشررسیده است. نویسنده رساله را با قدردانی به مادربزرگوار خویش اهداء کرده، که کاری بسیار بجا وقابل نموده است. زبان رساله، پشتو وبه لهجۀ شیرین قندهاربه نگارش آمده که برای هرفرد افغان ولو بهرۀ کمی از پشتو داشته باشد قابل فهم و درک است. مؤلف در بمیان آوردن این رساله، از معیاری های پذیرفته شده تحقیق کار گرفته و با مراجعه به آثار متعد داخلی وخارجی، اثری بکر و مستند و مستدل با منطق و استدال قوی ارائه داده است که بسیار دلچسپ و قابل فیض بردن است.
 فصول چهارگانه کتاب چنین عنوان بندی شده اند:
 فصل اول: پشتانه حوک دی؟ پشتون، افغان، پتان،(١٣ صفحه)
 فصل دوم: دپشتنو اصل و نسب،(٢٢صفحه)
 فصل سوم:روایتی شجری،( ٢٠صفحه)
 فصل چهارم:غرزی ،  غلزی ،  خلجی، غلجی(٣٠صفحه)

 هریکی از فصول چهارگانۀ فوق، دارای نکات تازه ،بکرو آموختنی استند، ولی من دراینجا میخواهم برفصل دوم این اثر بیشتر مکث کنم و فرازهایی ازمحتوای آنرا بخاطر ارزشمندی اثر اینجا نقل کنم.
 آقای هوتک برای درک بهترموضوع، کارخود را ازمنبع اصلی شجره نسب روایتی پشتونها یعنی از معرفی مخزن افغانی ونویسنده آن شروع میکند ومینویسدکه: نعمت الله هروی نورزی درسال ١٠٢٠ هق=١٦١١میلادی کتاب «محزن افغانی » را نوشت. نعمت الله هروی فرزند خواجه حبیب الله هروی است که مدت ٣۵ سال درمحکمه شاهی دولت اکبر(جلال الدین اکبر) امپراتور هندوستان خدمت کرد و درسال١٠٠٣هجری درآگره درگذشت.
 از دوران کودکی نعمت الله هروی اطلاعی در دست نیست، مگر اینقدر میدانیم که در سال ٩٩٣ هجری او ناظم کتابخانه عبدالرحیم خان خانان، سپهسالار اکبرپادشاه بود. وقتی شهزاده سلیم (جهانگیر) بجای پدر برتخت سلطنت تکیه زد، نعمت الله هروی را به صفت منشی دربار خود مقررکرد. نعمت الله دراین مقام ١١ سال خدمت نمود وسپس به خدمت خانجهانخان لودی درآمد. خانجهانخان بر او به صفت یک پشتون اعتماد داشت و او را با خود درسفری همراه برد که به قصد آرام کردن غایله مرهته ها به دکن صورت گرفته بود(١٠١٨ق). نعمت الله هروی در این سفربا یک شخصیت آگاه دیگرپشتون یعنی هیبت خان کاکړ معرفت حاصل کرد که او را در نوشتن کتاب «مخزن افغانی» بسیار تشویق وکمک نمود. هیبت خان کاکړ از دوستان نزدیک خانجهان خان بود وازسرگذشت او چیزهایی میدانست که دیگران برآن اطلاعی نداشتند. او اطلاعات فراوانی از اصل ونسب و طرز زندگی ووضعیت اجتماعی پشتونها در اختیار نعمت الله هروی گذاشت. مگر فراموش نباید کرد که مشوق اصلی نوشتن کتاب «مخزن افغانی» شخص شخیص خانجهانخان لودی بوده است و به همین دلیل بود که نعمت الله هروی کتاب خود را بعد از تکمیل« تاریخ خانجهانی ومخزن افغانی» نام داد. این بدین معنی است که مسبب اصلی به میان آمدن این تاریخ، خانجهان خان لودی بوده است.( پشتنی قبیلی او روایتی شجری، ص١۵_١٦)
 آقای هوتک بعد ازاین به معرفی کتاب پرداخته ودرمورد مضمون اصلی کتاب مینویسد:«بنابر روایات مخزن افغانی، پشتونها بنی اسرائیلی اند و دربنی اسرائیل از نسل ساول(طالوت) پنداشته شده اند. گفته میشود که ساول در زمان حضرت اسماعیل (ع) پادشاه بنی اسرائیل بود. ودو پسر داشت که یکی «ارمیا» ودیگری«برخیا»نامیده میشدند. برخیا وزیر حضرت داود بود وارمیا سپهسالارش. پسرارمیا«افغنه» نامداشت که سپهسالار حضرت سلیمان بود و نام پسر ارمیا، آصف بودکه سمت وزارت داشت.خداوند به «افغنه» چهل فرزند داد وبه آصف هژده فرزند.در زمان درگذشت حضرت سلیمان ،از اولاده این دوبرادر یک قبیله بسیار نیرومندی بمیان آمد که در تمام بنی اسرائیل نظیر نداشت. میگویند بنی اسرائیل بعد از فوت حضرت سلیمان به نافرمانی از خدا کمربستند وخداوند «بخت النصر» پادشاه بابل را برآنها مسلط کرد.برخی از قبایل بنی اسرائیل به عربستان وبرخی دیگر به غور مهاجرت کردند. آخرین سرکردۀ یهودیان مهاجر درعربستان، خالد بن ولید بود که نیکۀ مادری برخی از پشتونهاست. واز یهودیان غورآخرین شخصیت نامدار قیس(داماد خالد بن ولید) است.»(همان، ص١٩)
 آقای هوتک می افزاید:« این بود مختصری ازروایات مخزن افغانی که بعدها طرفداران ومخالفینی پیدا کرد.وتا قرن نزدهم به حیث یک نظریۀ مسلط وقبول شده دوام آورد. طرفداران این نظریه ، پشتو را شکل متحول زبان عبرانی دانستند وزبان سامی گفتند.... در نیمه اول قرن نزدهم دانشمندان اروپائی نظریۀ بنی اسرائیلی پشتونها را مورد سوال وتحقیق قراردادند وبعد از مطالعات طولانی تاریخی، اتنیکی و زبانشناسی به این نتیجه رسیدند که بگویند نظریۀ یهودی بودن پشتونها بر تهداب محکمی استوار نیست و جوانب اسطوره ئی آن از دور هویدا است. البته در مراحل مختلف تاریخی افراد یا گروهی از اقوام سامی با پشتونها درآمیختند و در این قوم به تحلیل رفته اند، مگر حقیقت اینست که پشتونها نه از قوم سامی اند و نه زبان شان زبان سامی است.(ص ٢٣)
 آقای هوتک به این نکته نیز اشاره میکند که:«این روایت مخزن افغانی، ماخذ تمام آثاری شده که درباره پشتونها نوشته شده اند.تاریخ مرصع، خلاصة الانساب، صولت افغانی، شوکت افغانی، توزک افغانی، تواریخ خورشیدجهان، دپشتنوتاریخ، ودیگران محتویات مخزن افغانی را گرفته اند. همچنان یک تعداد مولفین غربی نیز بر روایت مخزن افغانی تکیه کرده وآن راویت قبول کرده اند. در میان محققین غربی،رئیس انجمن آسیائی بنگال ویلیام جونزWilliam Jones ، الکساندربرنسAlexander Burnes،ویلیام مورکرافتWilliam Moorcroft، چارلس میسنCharles Masson، جورج روزG.h.rose، والتر بیلیوH.H.Bellew و هنری جورج راورتیH.G.Raverty ،از طرفداران نظریه یهودی بودن پشتونها اند واز آن میان جورج روزار هواداران جدی این نظریه است.در مقابل اینها موناستوارت الفنستونMounstuart Elphinston، جان ملکم John Malcolmوبرنارد دورن Barnard Dornاز مخالفین سرسخت این نظریه هستند وپشتونها را آریائی میدانند.( برای درک نظریات این مستشرقین کتاب ذیقیمت دکتورحبیب الله تژی «پشتانه» برای خواننده بسیار کمک میکند.) (ص٢٠)
 آقای هوتک تناقضات در نظریۀ اسرائیلی بودن را بطور مفصل برشمرده و برخی موارد آن چنین است:
 _ در میان پسران ساول( طالوت) هیچکسی بنام«ارمیا» نیست، پس فرزندش(افغنه) یک موجود خیالی است.
 بقول ظفر کاکاخیل ، در تورات کسی بنام(افغنه)وجود ندارد.
 _ در میان فرزندان ساول بنام برکیا یکتن وجود دارد که صاحب پسری بنام آصف است، ولی اینکه او در عهد حضرت سلیمان وزیر بوده باشد، در تورات هیچگونه اشاره ئی نیست....
 _ محقیقین غربی واز جمله «جورج روز» مدعی است که:«این یک امربسیار عجیب نیست که پشتونها زبان عبرانی خود را فراموش کرده باشند، زیرا وقتی که چند قبیله از مسکن اصلی خود جدا و در یک سرزمین دیگر در میان قبیله یا جمعیت نیرومند و انبوه دیگری داخل شوند وآمیزش پیدا کنند،آنگاه این یک امرعجیب نیست که زبان اصلی خود را از دست بدهند... ده قبیله اسرائیلی ... در نهایت به افغانستان رفته اند و پشتونها از نسل همین ده قبیله اند.»
 اگر افغانها بقول جورج روز، اولادۀ همین ده قبیله بوده باشند، پس آن جمعیت نیرومند وانبوه کیها بوده اند؟ که این ده قبیله یهود درمیان آنها زبان اصلی خود(عبری) را ازدست داده اند وبجای آن اکنون به زبان پشتو صحبت میکنند. [آن جمعیت هرکه بوده] باید زبان آنها پشتو بوده باشد. آیا این حکم خود اعترافی براین حقیقت نیست که قبل ازنابودی این ده قبیلۀ یهود ، اینجا جماعتی انبوه ازقبایل پشتون زندگی داشتند که زبان شان هم پشتو بوده است؟ [ درهمینجا از جورج روز وامثال اوباید پرسید که چطور ممکن است که قبایل ده گانه که اولاده شان امروز به ملیونها تن رسیده، زبان اصلی خود را چنان فراموش کرده باشند که حتی ده کلمه از زبان اصلی شان هم وجود نداشته باشد تا دلیل و سندی برای تائید نظریه یهودی بودن شان شده میتوانست؟]
 آقای هوتک می افزاید: ما میدانیم که سازندۀ این روایت در حاکمیت مغولی زندگی میکرد. در قلمرو این حاکمیت نسبت به کلمه پشتون، لفظ افغان بسیار رواج داشت. در آن زمانه ها، نام افغان نسبت به پشتون بسیار قدیمی وتاریخی به نظر می آمد. بنابرین در خاندان ساول،افسانۀ «ارمیا» و«افغنه» درست شد.اگر برای سازندگان این افسانه، این موضوع روشن می بود که: پشتون= پکتهون[= پختون امروزه] از نام افغان سابقه دار تراست، هیچگاهی نام پسر ارمیا را، «افغنه» نمی گذاشتند، بلکه شبیه پشتون نامی برای پسرش میتراشیدند.( ص٢٨،٢٩)
 علل به میان آمدن نظریه اسرائیلی بودن افغانها:

 آقای هوتک دراین تحقیق خود دلیل وعلت به وجودآمدن نظریه یهودی بودن افغانها رانیز جستجو کرده وسرنخ آن را چنین بدست میدهد: شجره نسب افغانها توسط نعمت الله هروی در سال ١٠٢٠هجری=١٦١١میلادی ثبت کتاب «مخزن افغانی» شد. نعمت الله هروی از ملازمین خانجهان خان لودی بود که به تشویق او کتاب خود را نوشت. مؤلف حیات افغانی، دپتی محمدحیات خان مینویسد که، خانجهان خان لودی برای معلوم کردن سلسله نسب افغانها، تعدادی از ملازمان خود از قبیل:قطب خان، سرمست خان ابدال، همزه خان توخی، عمرخان کاکر، ظریف خان یوسفزی را به افغانستان فرستاد. آنها این سلسله نسب را از ساول تا قیس عبدالرشید نام به نام بطور مفصل نوشته آوردند. مگرمحمدحیات خان این شجره نسب را زیر سوال برده می پرسدکه: از مرگ ساول تا دونیم هزارسال بعد آیا ممکن است که در یک چنین دوران طولانی یک سلسله نسب مفصل سینه به سینه بدرستی تا زمان ما رسیده باشد؟ جواب این پرسش از نظر مولف حیات افغانی منفی است. او میگوید نسخه قلمی مخزن افغانی را که وی ازآن استفاده کرده، غلام حسین خان علیزی برایش از کتابخانه یک خانواده معتبر کابلی فرستاده بود. در این نسخه علت تصنیف آن چنین بیان شده: یک نفر سفیر از سوی دولت فارس به دربارجهانگیر پادشاه هند آمده بود واو در مورد افغانها گفته بود که اصل ونسب افغانها با نژاد دیوها یکی است وبرای موجه جلوه دادن این گفته اش یکی از کتب معتبر را منبع روایت خود نشان داده بود. این روایت برخان جهان خان لودی سخت تمام شد واو جرگه ای از افراد سرشناس را که نام های شان قبلاً گرفته شد، به قسمت های مختلف افغانستان فرستاد تا اصل ونسب افغانها رامعلوم کرده بیاورند. و آنها به افغانستان رفتند و این نسب نامه را که افغانها رابه نسل یهود پیوند میدهد با خود آوردند.
 دراین وقت پادشاهی از دست افغانها درهند رفته بود ونه آن شان وشکوه گذشته برایشان باقی مانده بود ونه جاه ومقامی داشتند. پشتونهای باقیمانده در دربار مغول به بهانه های گوناگون تحت فشار وآزار روحی قرارداشتند، پس درچنین شرایطی که ازناحیه اصل ونسب خود مورد تمسخر و تحقیر قرار میگرفتند، معلومداربود که برای نجات خود از توهین وتمسخر درباریان مغول به جعل یک شجره نسب دست زدند که براساس آن پشتونها از نسل قیس عبدالرشید پنداشته شوند. این رویت افسانوی از سوی آدم های عادی ونافهم به میان نیامده است، بلکه دقت بسیار در بمیان آوردن آن صورت گرفته تا زمینه های عینی روایت های افسانوی را درآن بازتاب دهند و براساس تفکر مسلط آن زمان می باید سلسله نسب افغانها به فرزندان سه گانه حضرت نوح (ع)(حام، سام،یافث) میرسید... در روزگار بمیان آمدن نظریه سامی بودن افغانها، پشتونها درهند با دوقوت روبروبودند، یکی با مغول ودیگری هندوان. بقول ظفرکاکا خیل مغولها و هندوان شجره نسب خود را به حام پسر نوح میرساندند، پشتونها که با مغولها رقابت سیاسی وبا هندوان دشمنی مذهبی داشتند،برای آنکه پیوند خود را با هردوی آنهاگسسته باشند،سلسله نسب خود را به سام ابن نوح رساندند.این کار دو فایده برای شان داشت: یکی برای تسکین عقدۀ مذهبی خود را از هندوان جدا کردند و با عرب که به نظر شان قوم بسیار مقدس پنداشته میشد، پیوند دادند و دوم اینکه جهت ابراز مخالفت با رقبای سیاسی خود تهداب تئوریکی ساختند و برای آنکه به شجره نسب خود رنگ وصبغه منطقی داده باشند، در میان اولادۀ ساول، شخصی بنام «افغنه» را اضافه کردند. (ص ٣٠_٣٢)
 آقای هوتک در پایان رساله اش یک نتیجه گیری علمی نموده مینگارد: به نظر من اصل ونسب اقوام وقبایل افغان(پشتون) وهمچنان در باره شجره نامه روایتی آنها تحقیقات سالهای اخیر که نوشته حاضر حلقه کوچکی از این سلسله است،بطور قاطع برچند موضوع ذیل نقطه پایان میگذارد:
 _ نظریه سامی بودن افغانها(پشتونها) برمبنای علمی استوار نیست، بلکه پشتونها آریائی الاصل اند. در طول تاریخ ممکن است گروپ های قومی سامی نژاد با آنها مخلوط شده باشند، [اگر]شده باشند[چه عیبی دارد؟].
 _ پیوند پشتونها با قیس عبدالرشید یک روایت افسانوی است وقابل قبول نیست.در شجره های روایتی که از قیس تذکر رفته، آن تذکر باید بارتباط« کوه کسی» وقوم کاسی وبه همین نام دره ای درغور مورد مطالعه قرارگیرند، نه اینکه ازآن به صورت یک نام عبرانی برای توجیه اسرائیلی بودن پشتونها استفاده شود.
 _ در مورد نام غلجائی، افسانه ساخته شده، نه قابل قبول است ونه قابل تکرار.
 _ غلجی وخلجی ، دو نام های یک قوم است وجدا کردن آنها نه قابل قبول است ونه قابل تکرار.
 _ پشتون، افغان، پتهان، روهیله، نام های مختلف وجداگانه یک واحد اتنیکی اند که ازآن میان، کلمه افغان به پیمانۀ وسیع تری برای تمام اتباع افغانستان به عنوان هویت ملی قبول شده است وعلاوه بر پشتونها، برتمام اقوام واتنیک هایی که در ساحه جغرافیائی وسیاسی افغانستان زندگی میکنند، اطلاق میشود.
 _ پشتونها، تنها فرزندان سره بن، غرغشت وبیت نیکه نیستند، در میان پشتونها برخی از اقوام چنان بزرگ وکثیرالعده اند که مصداق آن را در ضرب المثل (پورته آسمان، کشته سلیمیان= بالا آسمان، پائین سلیمان خیل) دیده میتوانیم.
 _ زبان پشتونها( پشتو) از زبانهای هندواروپائی از شاخه شرقی به گروپ زبانهای اوستائی تعلق دارد. این موضوع به مثابه یک حقیقت انکار ناپذیر قبول شده که دانشمندان شرق وغرب برآن متفق الرأیند ونقطه تردید بران نمی بینند.»
(ص٨٣_٨٤)
 با بیان فرازهایی از این رساله، معلوم خواننده شده باشد که مولف در اثبات ویا تردید نظریات وتیوریهای ارائه شده در مورد اصل ونسب افغانها، چقدر وقت گذاشته و چقدر دقت بخرچ داده تا چنین اثر گرانبهایی را به هموطنان عرضه کند. بدون تردید با خواندن این اثر تمام جعلیات وجفنگیات محققین داخلی وخارجی نقش براب میشود. توفیق مزید این نوسینده با حوصله را در نوشتن وبمیان آوردن آثار دیگر از این دست آرزومندیم.
 گوتنبرگ سوئد،١٠ اپریل ٢٠٠٦