د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

آیا د طالبان تحریک یو "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) تحرک ګنل کیږی؟

افغان تحرک 03.10.2016 13:22

ناتیفیزم ته په انګلیسی ژبه کی "nativism" په آلمانی ژبه کی "Nativismus" په دری ژبه کی "بومی گرایی" ویل کیږی.

دلته یوه لنده څیړنه کړو، چې آیا د طالبان تحریک د یو "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) تحرک په حیث محسوبیږی؟

د ټولنه پیژندنه، جوامع شناسی او ولس پیژندنه علومو او یا هم د (ethnology) په اساس
ناتیفیزم، "nativism" ،"Nativismus" او یا هم "بومی گرایی" یوه ګروپی، یوځایی، په ګده، متحدانه او یا دسته جمعی نظریه ته ویل کیږی چې خپل ګروپی "مونږ" مضمون په یو ښکارنیز دول زیږوی او خپل پر خصوصیت تاکیدوی او خپل ګروپی هدف او یا اهداف لپاره ارزښ، چلند او اعتبار لاسته راوړل غواړی.

"ناتیفیستی" (NATIVISTIC) حرکتونه د بهرنی، پردی، بیګانه او یا د خارجی کلتوری تهدیداتو په نتیجه کی مینځ ته راځی چې ټول یی "ټولنیز حرکتونه" دی او پرخپل ځینی تاکلی کلتوری عناصر او مشخصات تاکید کوی او ترې نه تیروی او یا هم ځینی اوقات پر ځینی"ناتاکلی" کلتوری عناصر تاکید کوی او ترې نه تیروی.

یعنی: د "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) حرکتونه د پیدایش، انګیزه، تحرک، سبب، موجب او یا علت همدا د بهرنی، پردی، بیګانه او یا د خارجی کلتوری تهدیداتو نتیجه ګنل کیږی، ټول "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) حرکتونه "ټولنیز حرکتونه" دی او پر خپل ځینی تاکلی کلتوری عناصر او مشخصات شدیدا تاکید کوی او ترې نه تیروی.

یعنی: په یوه ټولنه کی د "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) حرکتونه همدا "مونږ احساس" د بهرنی، پردی، بیګانه او یا د خارجی کلتوری تهدیداتو په نتیجه کی تحریکیږی او غښتلی کیږی او په دی اساس "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) حرکتونه یو "عکس العملی کرکتر" لری او کله کله خپل کلتوری ارښتونه ، کلتوری شیان او کلتوری اظهارات د یو "عکس العمل" په توګه، او حتی ځینی وخت په مبالغه آ میزه دوله هم، تظاهر کوی، ښایی او یا اظهاروی.

د تاریخ په اوږدو کی "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) حرکتونه بلخصوص په نا آرامه او جګړه ييزو حالاتو کی په مختلفه هیوادونو کی مینځ ته راغلی دی او دخارجی کلتوری تهدیداتو په مقابله کی، ځینی اوقات خپل کلتور او خپل کلتوری ارزښتونه د یو دفاعی ابزار او یا یو دفاعی وسیله په حیث، او ځینی اوقات حتی په دیره اغراق آمیزه او افراطی دولونه هم، تعبیر او تفسیر کړی دی.

د تاریخ په اوږدو کی ځینی اوقات اکثرا او یا وار وار دا عمل واقع شوی دی، چې "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) حرکتونه په "ملی ګرا" حرکتونه تبدیل شوی دی.

اوس ترڅو چې خپل محوری پوښتنه لپاره یو ځواب حاصل کړو، یعنی تر څو چې دا د عنوان پوښتنه لپاره، چې، آیا د طالبان تحریک یو "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) تحرک ګنل کیږی؟، یو ځواب حاصل کړو، ځو یو ځله د محترم استاد ښاغلی دوکتور م ، عثمان تره کی همدا لیکنی ته چې عنوان یی دی: "تحریک طالبان در مرکز جاذبه دو قطب اسلام و ناسیونالیزم افغانی"


ښاغلی محترم دوکتور م ، عثمان تره کی در این رابطه تحت عنوان "تحریک طالبان در مرکز جاذبه دو قطب اسلام و ناسیونالیزم افغانی" چنین می فرمایند:

"بیست سال قبل از امروز لشکری برخاسته از آغوش مردم بنام « طالبان » در یک دست شمشیر و در دیگری قرآن ( ج ) داعیه نجات افغانستان را از چنگ توپک سالاران بلند کرد. به سرعت کابل فتح شد. فتح کابل یعنی پایتخت قرینه سمبولیک کنترول بر افغانستان بود. ولایات به سرعت یکی پی دیگری سقوط کرد.سرعت پیشرفت همه را حیرت زده ساخت. همه در جستجوی دریافت پاسخ به این سوال شدند که : طالبان کیستند ؟

در مورد ریشه اجتماعی ، برداشت مذهبی ، گرایش ملی ، باور سیاسی و تکتیک های جنگی طالبان تحقیقات زیادی در نوشته ها ، تصاویر و ویدو ها منعکس شده است. بسیاری ازین آثار متآثر از پیشداوری های مغرضانه استخباراتی است که به قصد دشمن تراشی و زمینه سازی ذهنی اشغال افغانستان تدارک شده است.شناخت واقعی طالبان وقتی میسر است که تبلیغات مغرضانه و اغواگرانه از تحلیل های آفاقی و بیطرفانه مجزا شود. نویسنده درین بحث در تلاش جدا کردن سره از خشره بخشی از ارزیابی های کاوشگران خارجی را که از طالبان تصویر واقعبینانه تری را به نمایش گذاشته اند ، مطرح میکنم. اما قبل از آغاز سخن تذکر این نکته را ضرور میدانم که همه کسانیکه در صفوف مخالفان مسلح بر ضد قوای خارجی میجنگند طالب به مفهوم فارغ التحصیل مدرسه دینی نیستند. منطق استفاده از اصطلاح طالب توسط قوت های مهاجم به منظور تداعی خاطره بدبینی و نفرتی است که از حاکمیت طالبان در ذهنیت عامه به جا مانده است. این خاطره در آغاز حمله بر افغانستان زمینه داشتن موضع مشترک را بر ضد طالبان میان قوای اشغالگر و بخشی از جنگ سالاران فراهم کرد.

بهر حال! در جنگ نزدیک به نیم قرن افغانستان ظهور طالبان را میتوان به مثابه نکته عطفی تلقی کرد که به حوادث یک ونیم دهه اخیر استقامت بخشیده و موضعگیری های سیاسی در افغانستان و اطراف آنرا در رابطه به جنگ و صلح متآثر ساخته است . قیام طالبان موجب استقرار قشون خارج منطقه در افغانستان و نهایتآ دگرگونی بی تناسب در نظام تقسیم قدرت در منطقه شده است. این امر حساسیت کشورهای منطقه را برانگیخته و زمینه های جنگ نیابتی – استخباراتی دوامدار را فراهم آورده است.

سقوط حکومت طالبان با تلفات و مصرف کمی تحقق یافت: حاکمیت طالبان با بمباری شدید اهداف تعیین شده وبا سهم گیری جنگی صرفآ ۴۷۰ امریکایی ( ۳۶۰ تن سپیشل فورس و ۱۱۰ کارمند سی ، آې ، اې ) از پا درافتاد. جلب حمایت قوت های ضد طالبان صرفآ ۷۰ ملیون دالر خرچ برداشت. ( ۱ ). اما برای دفع شورشگری آنها طی ۱۵ سال ده ها ملیارد دالر به مصرف رسیده است.

درین بحث روشنگرانه و رهنمود دهنده ابتدآ به طرح نظر صرفآ صاحب نظران خارجی در مورد طالبان میپردازیم و سپس در صورت ضرورت روی نکات برجسته نظر برخی کاوشگران تبصره خواهد شد.

نوشته را با یک ارزیابی عمومی نظر تحلیل گران و تبصره نهایی نویسنده به عنوان نتیجه به پایان خواهیم رساند.



***

تحریک طالبان ، جنبش خودجوش مذهبی – ملی دارای ریشه عمیق ولسی است :

« ژارژ لوفوور » انترپولوگ و دیپلومات فرانسوی مینویسد : « افغانستان به زعم بنیانگذار آن در ۱۷۴۷م دولت پشتون محور قیاس میشود. اما در طول دو قرن اقوام غیر پشتون از طریق نبرد دوشادوش با قبایل بر ضد تهاجم خارجی با وضاحت و صمیمیت اراده زندگی در کنار همدیگر را بیان کرده اند. در برابر توسعه جویی امپراتوری های مجاور برای حصول و حفظ استقلال سرزمین مشترک خون ریختانده اند. در استقرار امنیت سهم گرفته اند.

افغانستان که در محور کشمکش امپراتوری های وقت قرار داشت هیچگاهی مجال تازه کردن نفس برای ایجاد یک دولت مدرن و صلح آمیز دریافت نکرد. جنگ های استعماری پی در پی به تجزیه قلمرو ملی بنیان گذار کشور انجامید. . . ». ( ۲ )

« ژاک بود » تحلیلگر سویسی جایگاه طالبان را در سال ۲۰۰۸ م در معرکه افغانستان چنین به تصویر میکشد : « اشتباه کشور های غربی در افغانستان ازان جا آغاز شد که لشکر کشی محدود به مبارزه با تروریزم باقی نماند. انبوه اهداف دیگری چون انکشاف ، دیموکراسی ، مدرنیزم وغیره را شامل گردید. وسعت پروگرام های رویدست که شامل همه زوایای زندگی میشد نزد اسلامیست ها این طرز تلقی را خلق کرد که غربیان برای ریشه کنی فرهنگ اسلام آمده اند. آنگاه صفوف طالبان بیرون از حوزه نفوذ سنتی شان متورم گردید. اقوام دیگری مانند اویگور ها ، تاجک ها ، ازبک ها ، عرب ها و چچن ها به پیوستن به منازعه ایدیولوژیکی که طالبان رهبری میکردند ، علاقمند شدند. حلقاتی در خلیج عرب تمویل این منازعه را به عهده گرفتند. اما ناسیونالیزم و طرد اشغال خارجی به مثابه مرکز نیرومند جاذبه طالبان باقی ماند .

امروز طالبان ۶۰ فیصد قلمرو ملی را تحت کنترول دارند . از قراین برمیاید که تاریخ تکرار میشود و توآم با آن اشتباهات هم چنین : قوای غربی به شیوه شوروی ها به مراکز شهری عقب مینشینند. دهکده ها تحت کنترول طالبان قرار میگیرند . طالبان در میان مردم چون ماهی در آب شنا میکنند. اکثریت مردم پشتی بان آنها است.

منازعه راه حل نظامی ندارد . با در نظر داشت همین واقعیت طالبان هیچگاهی شامل لیست تروریست امریکا نشده است . به همین دلیل امریکا احتمال مذاکره آینده را با طالبان از اجندا دور نکرده است ».

« پیر سانتلیور » اتنولوگ ( ًقوم شناس ) سویسی که مسافرت های متعددی به افغانستان انجام داده و آثار زیادی در شناحت ترکیب قومی افغانستان نوشته است با نظر « ژاک بود » در اینکه مبارزه طالبان را ایدیولوژیک میداند موافق نیست.وی با یک دید مسلکی به پدیده طالب مینویسد : « طالبان بیشتر یک جریان خودجوش ولسی است تا یک اردوی تحت فرمان یک رهبر ایدیولوژیک. جبر حادثه ، ملی گرایان پشتون و حلقات افراطی مذهبی را در یک سنگر قرار داده است. به موازات زیاده روی های قوت های خارجی در جنگ ، جریان طالب بالتدریج از حمایت توده های وسیع مردم بهره مند شده است». ( ۳)

حفظ انسجام و صلابت جنگی بعد از شهادت ملا اختر محمد منصور صحت نظر « پیر سانتلیور » را در اینکه جنبش طالبان را ولسی و تا حدودی بیرون از گرایش های ایدیولوژیک میداند ثابت میسازد: در شبکه های اجتماعی بار ها به ویدیو هائی برخورده ایم که سربازان حکومتی در حلقه محاصره از اسیر طالب ارکان نماز را میپرسند و اسیر لاجواب میماند. این نمایش ویدیویی کاملآ تصادفی است . در صفوف طالبان مردم ناآگاه و کم معلومات از تعالیم اسلامی که صرفآ با انگیزه دفاع از وطن و دفع اشغال توپک بدست گرفته اند ، ممکن زیاد باشد. بنآ به مشکل میتوان به تحریک طالبان رنگ کاملآ مذهبی داد و آنرا از بستر ناسیونالیزم افغانی بیرون قیاس کرد.

روی همین دلیل اطلاق اصطلاح « مقاومت مسلح » به جنبشی که روی غرض بنام طالبان معرفی شده است کاملآ قابل توجیه است. زیرا این جنبش به نحوی ایله جاری ناهمگون ، طرد اشغال خارجی را هدف جنگ قرار داده و محدود به طالب ( فارغ مدرسه دینی ) نیست.

مخالفین مسلح در مورد جلب و جذب جهادیست های غیر افغان در صفوف خود که « پیر سانتلیور » به آن اشاره میکند ، میگویند : چون ما با پنجاه کشور در جنگیم برای ایجاد توازن در معادله قوآ بخود حق میدهیم که داوطلبان ده ها کشور را به صفوف خود به پذیریم.

« ادرین شو » عضو انستیتوی ریسرج ستراتژیک حربی ښونځی فرانسه به این نظر است که : « طالبان با آنکه یک جنبش اسلامی- ملی یا یک جنبش ملی افغان است داعیه وحدت اقوام دو سوی خط دیورند را مطرح نکرده است . گرچه این مطلب میتواند مظهر کامیابی پاکستان در برخورد به قضیه افغانستان باشد ، اما آنرا نمیتوان پایان اختلاف سرحدی با پاکستان تلقی کرد. از منظر تاریخی ادعای ارضی در مناطق پشتون آنسوی خط دیورند، ناسیونالیزم افغانی را دینامیزم و قوت بخشیده است. حکومت ناشی از کانفرانس بُن داعیه ملی را تازه ساخت. میتوان مدعی شد که طالبان محموله ناسیونالیزم افغانی استند. ایدیولوژی مذهبی آنها فرا قومی و محدود به جغرافیای تاریخی افغانستان است.طالبان در اعلامیه های مطبوعاتی خود در سایت شهامت طی سالیان اخیر هرچندگاهی به صبغه ملی تحریک خود اشاره میکنند.بطور مثال در اعلامیه جنوری ۲۰۱۲ تآمین « اتحاد ملت افغان » را از اهداف مبارزه خود ذکر مینمایند. طالبان در یک اعلامیه دیگر تحریک خود را نه یک پدیده قبیلوی بلکه یک جنبش ایدیولوژیک و ملی معرفی میکنند. آنها روی اینکه افغانستان خانه مشترک همه افغان ها است تآکید مینمایند.

طالبان را معمولآ در محدوده مدعیات مذهبی شان ارزیابی میکنند.این امر سبب میشود تا اهداف ملی و حتی دولتی آنها در حاشیه قرار بگیرد. شکی نیست که طالبان فارغان مدارس دینی استند و قصد احیای امارت اسلامی را دارند.اما متوجه باید بود که این امارت در قلمرو جغرافیای افغانستان و با محتوای ملی مطرح است نه در سطح جهان به مثابه مرکز خلافت. تساند و همکاری پان اسلامیک در بیرون حوزه جغرافیای افغانستان عنصر کلیدی اسلام طالبان است. این تساند به هیچ وجهه از وزنه جذبات ملی جنبش طالبان نمیکاهد. خلاصه امارت اسلامی در درون در ناسیونالیزم افغانی و در بیرون در امت اسلامی ریشه دارد. انگیزه قوی ملی جنبش طالبان را از القاعده فاصله میدهد و درگیر چنان کشمکش های سیاسی میسازد که هدف آن احراز قدرت سیاسی و استقرار یک اداره مرکزی است. ذبیح الله مجاهد نطاق طالبان به این موضوع طی یکی از مصاحبات خود با سی ، ان ، ان ( ۱۵ جون ۲۰۱۲ ) وضاحت میدهد : « تصامیم ما بر مبنای احکام اسلام بنا شده بی آنکه منافع ملی از توجه بدور بماند. ما خواهان مناسبات دوستانه با دیگران بر مبنای اصل مساوات حاکمیت ، احترام متقابل و عدم مداخله در امور یکدیگر استیم ». ( ۴ )

« ادرین شو » بی آنکه متوجه میزبانی پاکستان از مقاومت افغانی باشد ، متوقع طرح ادعای ارضی افغانستان در برابر پاکستان از جانب طالبان است.

« ژارژ لوفوروو » انتروپولوگ ( مردم شناس ) و دیپلومات فرانسوی ماموریت های دوامداری را در « افپاک » و ازبکستان انجام داده است. از مجموع ۱۶ سال خدمت ۶ سال آنرا به تحقیق در محل ، یعنی دو سوی خط دیورند گذشتانده است. وی بعنوان شاهد عینی واقعات دریک عبارت کوتاه نتیجه مطالعات خود را در باب جذبات ملی گرایی افغان ها چنین عرضه میکند : « … در ۱۹۷۹ تهاجم شوروی بیش از پیش صفوف موزائیک مردم افغانستان را در قالب واحدی با هم فشرد. در حالیکه ناسیونالیزم افغانی در بخش عمده خود پوشش پشتونی دارد ، داعیه وطن دوستی مربوط همه افغان ها است ». ( ۵ )

« ژوزف کسل » ، ژورنالیست و رومان نویس فرانسوی به تسلیم ناپذیری و عشق مردم افغانستان به آزادی در کتاب « سوار کاران » خود (۷۹ ۱۹ ـ انعکاس بازی بزکشی در قالب یک رومان ) بیان مشابه با « ژارژ لوفوروو » دارد.

صاحب نظران بی غرض خارجی ناسیونالیزم پشتون را در جغرافیای واحد افغانستان و با احتوای کلیه اقوام مطرح میکنند. به تعبیر آنها این ناسیونالیزم فراگیر و افغانی است نه قومی و سکتارستی.

پایان قسمت اول

در قسمت دوم به ابتذال اطلاق نام تروریست به طالب و ظهور نیوطالب به بحث ادامه خواهیم داد.

دوکتور م ، عثمان تره کی

فرانسه

۲۷ سپتامبر "

------------------------------------------------
قسمت دوم

به مناسبت سالگرد فتح کابل

تحریک طالبان در مرکز جاذبه دو قطب اسلام و ناسیونالیزم افغانی


انتساب طالبان به تروریست گمراه کننده است:

حادثه ۱۱ سپتامبر نویارک بهانه تهاجم امریکا به افغانستان قرار گرفت. حکومت بوش برای زمینه سازی ذهنی اشغال افغانستان به دشمن تراشی و هیولاسازی ضرورت داشت. روی پلان قبلآ پیشبینی شده این دشمن طالب نام گرفت و جنگ ضد تروریزم با وی آغاز شد.

این در حالیکه محققین خارجی دور از مرض و غرض ( آنطوریکه ذیلآ مطالعه خواهد شد ) ، هیچیک بالای طالب کلمه « تروریست » را اطلاق نکرده اند. دلیل آن اینست که صاحب نظران خارجی توجه را به هدفی که یک عمل تعقیب مینماید متمرکز ساخته اند ، نه شکل آن. طالبان از نظر شکلی در جریان جنگ به اعتراف خود شان در مواردی به اعمال ترورستی دست زده اند. اما قدسیت هدف ( داعیه آزادی) وسیله غیر مجاز را موجه ساخته است. مبنای قضاوت تحلیل گران خارجی در تشخیص تروریست از غیر آن هدفی است که عمل طالبان نشانه گرفته است.

استفاده بیدریغ افزاری از اصطلاح تروریست گروهای قومی پشتون ستیز را به موازات ترادف طالب با پشتون و تروریست در رکاب ماشین جنگی امریکا قرار داد. پشتون ستیزی به پشتون کشی استحاله کرد. پشتون کشی ( در واقع برادر کشی ) به کارت کسب کریدت از امریکا و تکت ترفیع به مناصب دولتی بدل شد. سینه قوماندانان ناتو پس از هر بمبارد دهکده های جنوب کشور به مدال افتخار وزیر اکبر خان ، ملالی و … مزین گردید.

مبارزه طالبان در حد دفاع از آزادی باقی نماند. دشمنان زیر پوشش جنگ با تروریزم هویت افغانی کشور را زیر سوال بردند. به این ترتیب جنگ از حد مقابله با یک قوم به نبرد با هستی تاریخی افغانستان انکشاف یافت. اینهمه به زور خارجی و زیر سایه اشغال. درین حال افغانستان برای نجات خود به فدائیان سربکف که جز رضای خداوند و دفاع از نوامیس ملی آرزویی نداشته باشند ، ضرورت داشت. این رسالت بدوش طالبان گذاشته شد.

در شرایطی که مزدوران مدعی پایان حاکمیت دو صد ساله برادر بزرگ ، دُم خود را در حلقه ماشین جنگی امریکا شخ گره زده بودند ، دفاع از آزادی و حق حاکمیت ملی بدوش پشتون ها ( به زعم امریکا و مزدوران داخلی ، تروریست های طالب ) افتاد. مقاومت مسلح میبایست با جنگ افزار بسیار ابتدایی در دو جبهه بجنگند : با مهاجمین خارجی از یک سو و پایدو های داخلی تشنه انتقام حاکمیت دوصد ساله پشتون ها از سوی دیگر.

به هر حال ! جنگ با تروریزم که امریکا بهانه حمله به افغانستان قرار داده بود ، به باند های شکست خورده از دست طالبان ، چانس طلایی انتقام جویی اعطا کرد : به دعوی پایان دادن حاکمیت دوصد ساله ، انتقام گیری شکست از سوی طالبان در زمان فتوحات شان علاوه شد. جنگ شدت گرفت. به موازات آن استفاده افزاری از مقاومت مسلح توسط پاکستان از حدود متعارف گذشت.

درین جا پاسخ به دو سوال ذیل را به خوانندگان محول میکنم :

سوال اول به این مفهوم که آیا این ائتلاف دشمنان داخلی و خارجی طالبان نبودند که با انحراف از اصول و تحمیل یک جنگ غیرعادلانه ، طالبان را ناگزیر بدرخواست کمک از پاکستان نمودند ؟

سوال دوم به این معنی که مدافعین آزادی که به عنوان تروریست هدف جنگی پنجاه کشور جمع پایدو های افغانی واقع شده بودند چاره غیر از جلب کمک پاکستان برای مقابله داشتند ؟

دعوی پادشاهی که پرچم آنرا چند خائن ماجرا جو با اطمینان از حمایت قوای اشغالگر بلند کرده اند به قیمت جان ده ها هزار افغان تمام شده است و خونریزی ادامه دارد. « یوناما » در سال ۲۰۱۵ شمار تلفات ملکی را ۱۱۰۰۲ نفر ، کودکان را ۲۸۲۹ و زنان را ۱۲۴۶ تن ذکر میکند . در راپور دیگری ملل متحد میگوید : در شش ماه اول سال ۲۰۱۶ م ۱۶۰۱ فرد ملکی کشته و ۳۵۶۵ تن دیگر زخمی شده اند.

اینهمه خونریزی در شرایطی صورت گرفته که به شهادت صد ها تحلیلگر و مبصر سیاسی طالبان نه تروریست اند و نه هم سکتاریست. به مطالعه نظر صاحب نظران بیطرف ادامه میدهیم :

« ابوذهاب » ( عضو مرکز مطالعات بین المللی ) و « برنارد دو پنیو » ( پروفیسور در موزیم بشر ) ، دو محقق و متخصص علوم سیاسی فرانسوی که مطالعات عمیقی در منطقه دارند با اتفاق نظر خطر اختلاط میان تروریست و مبارز راه آزادی را چنین بیان میکنند : « اطلاق تروریست به همه جنگ جویان ضد غرب در افغانستان تحریف واقعیت ها است. این تحریف وقایع ، ما را گمراه میسازد و از تهدیدات و دام هائی که در جلو ما قرار دارد ، غافل میگرداند. اکثر کسانیکه حملات را علیه قوای امریکا ، کانادا و اروپا سازمان میدهند، شامل یکی ازین کته گوری ها استند: ناسیونالیست های پشتون ، افراطیون مذهبی و جنگ جویان قبایل و یا ترکیب هرسه. آنها به تعبیر خود « خدای په جات » علیه قوای اشغالگر میجنگند.

شکی نیست که این رزمندگان بعضآ در کنار القاعده قرا میگیرند. اما بصورت قطع مشتاق جهاد در سطح جهان نیستند». ( ۶ )

« ابوذهاب » علاوه میکند : « شما بخصوص در جنوب با نوجوانان و جوانان تفنگ بدست و ملی گراه برمیخورید که با بیان کوبنده و قاطع میگویند « کشور ما را اشغال کرده اند. وجیبه من است که با اشغالگران بجنگم ». ( ۷ )

به باور « دوپنیو» : « همه کسانیکه با قدرت های غربی میرزمند ، جنگ جویان ضد شوروی یا فرزندان شان اند. هرگاه روس ها با افغانستان تهاجم نمیکردند ، آنها عقب رمه های خود میرفتند.

اوضاع امروز با دیروز مشابه است». ( ۸ )

ظهور طالبان نو ( نیو طالب ) :

« شورای سنلیس » طی راپوری که در سال ۲۰۰۶ زیر عنوان « … بازگشت طالبان » تهیه کرد ، میگوید : « … طالبان بدنبال حمله قشون ائتلاف بین المللی پس از عقب نشینی تکتیکی صفوف خود را بازسازی کردند . بخش عمده فعالین به دوام مبارزه وفادار باقی مانده و توانستند در اطراف خود ناسیونالیست های پشتون ، افراطیون مذهبی و نسل نو فارغان افغانی و پاکستانی مدارس مذهبی را جذب کنند. به این ائتلاف میتوان نام نیو طالب ( طالبان نو ) گذاشت.

تبارز پر قدرت نیو طالبان در میدان های جنگ پس از سال ۲۰۰۶ نتیجه انشعاب ایدیولوژیک طالبان به افراطی و اعتدالی است که طی آن وزنه اعتدالیون سنگینی گرفت : یک بخش کوچک طالبان اعم از مشران و صفوف در حلقات افراطی جذب شدند. اما عناصر پراگماتیک که شمار شان قابل توجه بود به مثابه بدنه شورشگری بیرون تاثیرات ایدیولوژیک باقی ماندند و صفوف طالبان را تحرک بخشیدند. مشران قوم ، روحانیون و شماری از مجاهدین که در کشمکش های گذشته موقف بیطرف داشتند و احیانآ به سرعت موضع عوض میکردند به صف طالبان پیوستند. فقر ، بیکاری ، فساد ، تجرید سیاسی پشتون ها و امیدواری بازگشت طالبان به قدرت را میتوان در زمره عوامل دیگر پیوستن عوام الناس به بخش غیر ایدیولوژیک طالبان و متورم شدن صفوف شان تلقی کرد.

این انکشاف در جهت مخالف مقاصد آی ، اس ، آی تحقق یافت : آی ، اس آی از مذهب بیشتر استفاده افزاری را مورد نظر دارد. به همین دلیل پشتون های دخیل در مقاومت مسلح را به گرایش های ایدیولوژیک اسلامی تشویق مینماید. تلاش صورت میگیرد تا جذبات قومی و قبیلوی پشتون گرایی تحت الشعاع اسلام گرایی قرار بگیرد. بیک کلمه « پشتونستان زدایی پشتون ها » نکته عطف سیاست آی، اس ، آی به حسلب میاید ». ( ۹ )

« دیدیی شود » تحلیلگر فرانسوی جایگاه طالبان را در پس منظر ۱۱سپتامبر چنین تمثیل میکند : « جنبش موجود طالبان به صفت گروپ اصلی نژادی ـ زبانی که ریشه در عمق تاریخ افغانستان دارد ، مورد حمایت بخش عمده مردم است. پشتون ها همیشه رهبری دولت را در دست داشتند.

آنها امروز احساس سرخوردگی و برخورد نامطلوب و حقارت بار از جانب تاجک ها و ازبک های برخاسته از شمال کشور که قدرت سیاسی را بدست دارند ، مینمایند.ولسمشر کرزی که خود پشتون تبار است دربست ، گور و ایمان خود را به جنگجویان ائتلاف شمال ، گروئی که به عنوان سپاه پیاده در تهاجم امریکائیان مورد استفاده قرار گرفت ، فروخته است. از نظر پشتون ها نیوطالبان مانند طالبان سالیان ۱۹۹۰ سمبول نظم و امنیت در برابر یک حکومت بی کفایت و فاسد قیاس میشوند. در هلمند به دلیل فساد و عدم ظرفیت اداره محلی عملآ زمینه فتوحات طالبان مساعد شد ». ( ۱۰ )

« دیدیی کلود » تحلیلگر سیاسی فرانسوی نیو طالبان را چنین معرفی میکند: « خطوط برجسته ، نیو طالبان بعد از سال ۲۰۰۱ را از طالبان پیشین به رهبری ملا عمر جدا میکند. یک نسل نو ، لگام قومانده طالبان را قبضه کرده است. این نسل در بخش عمده خود از قشر رهبران تاریخی ایکه به پاکستان مهاجر شده بودند ، نیستند. نیو طالبان پر انرژی و پراگماتیک استند. برخلاف القاعده تکنولوژی جدید را به مقاصد پروپاگند بکار میبرند. برای تطییق فیصله های خود در مناطق مفتوحه از اِعمال زور که احتمالآ موجب ظهور عکس العمل میشود اجتناب میکنند.در ساحات پشتون نشین حینیکه احساس میشود که زمینه ذهنی ولس برای فرستادن فرزندان شان به ښونخی مساعد است ، درب مکاتب را باز میگذارند.طالبان نو در صورت دسترسی به امکانات تخنیکی به افتتاح مراکز نو تعلیمی مبادرت میورزند. تصور این انکشاف در زمان حکمروایی ملا عمر کمتر متصور بود.

ازین گذشته نیو طالبان دارای تشکیلات مشابه با امارت سالیان ۱۹۹۰ نیستند : امارت اسلامی ساختار هرمی شکل مبتنی بر سلسله مراتب داشت که مرجع نهایی امر و نهی ملا عمر بود.

امروز ساختار تشکیلاتی شدیدآ غیر متمرکز شده که دران گروهک های مستقل و متحرک به جنبش، انرژی و دینامیزم میبخشند. آنها در همکاری و ارتباط دایمی با یکدیگر هستند . اما در تعیین تکتیک و ستراتژی خود مستقل عمل میکنند. راز موفقیت طالبان نو در کنترول بالای بخش عمده افغانستان در انعطاف پذیری تشکیلاتی شان از یک سو و حمایت مردم از سوی دیگر است.

در سال ۲۰۰۴ م امریکائیان با خوش باوری پایان عمر سیاسی طالبان را اعلام کردند. در ۲۰۰۵ طالبان نو جنگجویان تازه نفس و مصمم را وارد معرکه کردند.بین سالیان ۲۰۰۵ م و ۲۰۰۶ م بم های انتحاری را در حد شش چند و حملات را سه مرتبه بالا بردند. اینهمه زیر ریش مدرن ترین قطعات نظامی پنجاه کشور جهان. دو عامل به کامیابی طالبان نو مترتب است : ناسیونالیزم افغانی و امید مردم به استقرار نظم اسلامی.

در نسل نو طالب مظاهر کمرنگ پیروی از راه بن لادن و القاعده را میتوان مشاهده کرد.انگیزه آن بیشتر جلب کمک پولی و انسانی جهادیست های کشور های خلیج در یک جنگ نامساویانه قیاس میشود نه تبعیت خشک و بی خیال از افراطیت ». ( ۱۱ )

« اولیویی روا » سیاست شناس ( پولیتولوگ ) فرانسوی و مستشرق دنیای اسلام که در جنگ ضد شوروی سال ۱۹۸۰ در کنار مجاهدین شرکت داشت میگوید : « در زمان تجاوز شوروی کشور های همسایه افغانستان پناهندگان و مهاجرین افغان را به عوض جذب دفع کردند :همسایگان با هزارگان شیعه مانند پشتون های سنی به عنوان خارجی برخورد میکردند که میبایست هرچه زودتر مزاحمت شانرا کم کرد. ازبک های افغان به دریافت تابعیت ازبک در ازبکستان و هزارگان افغان موفق به حصول تابعیت ایران نشدند. بیک کلمه افغان هائی که بدنبال جنگ از هم جدا و پراگنده شده بودند ، از جانب کشور های میزبان مهاجرین جبرآ به هویت افغانی شان باز گردانده شدند.

سوال مهم اینست که بعد ازینهمه زیر وزبر ها به جنبش طالبان چه تعریفی میتوان داد ؟

یک حرکت انقلابی ؟ یا یک پدیده مولود متلاشی شدن نظم حاکم اجتماعی ؟

طالبان محموله های دگرگونی های اجتماعی جنگ بشمار میروند. آنها بازماندگان اشرافیت ( ارستوکراسی ) قبیلوی نیستند. فرزندان دهاقین بینوای مقیم در کامپ های مهاجرین که از مدارس مذهبی پاکستان فارغ شده اند ، به حادثه طالب هستی بخشیده است.

طالبان را نباید کاملآ در ساختار قبیلوی مدغم کرد. دیدگاه آنها در مواردی در تقابل با ضابطه های سنتی قبیله قرار میگیرد. طالبان در برخی موارد صدای اعتراض به حقوق تعاملی قبیلوی بلند کرده اند: در حقوق تعاملی زنان از حق میراث محروم میشوند. اما طالبان به حساب شریعت مناصفه سهم را به آنها تجویز کرد. همچنان تادیه پول به عوض سپردن یک زن بعنوان خون بها مظهر مخالفت شان با حقوق تعاملی است. با اینهمه عدم وابستگی به اشرافیت قبیلوی موجب گردید که طالبان برخاسته از عوام الناس مبارزه موثری برضد گرایش های قومی و قبیلوی نتوانند ». ( ۱۲ )

انگیزه ترس از بازگشت طالبان :

سایت انترنتی « ژیولینکس » در مضمونی که نویسنده آن معلوم نیست زیر عنوان « افغانستان میان اسلام ، طالبان و مسعود » مینویسد: « نیرومندی طالبان ناشی از ترسی است که از دو لحاظ خلق کرده اند :

ــ وابستگی به اکثریت قومی . شورشگری طالبان از بطن جمعیت پشتون که اکثریت را در ترکیب نفوس افغانستان میسازند ، برخاسته است.همه پشتون ها طالب نیستند.اما همه طالبان پشتون استند. اقلیت های قومی تاجک ، ازبک و هزاره تهاجم امریکائیان را خیر مقدم گفتند. پشتون ها علیه مهاجمین توپک برداشتند.

ــ تشدد ایدیولوژیک و آمیخته با تعصب یعنی برخورد خشک و خشن به قضایا در آغاز حکمروایی از اعتبار طالبان در میان مردم کاست. اما همین برخورد که امنیت را تضمین کرد منبع ترس از بازگشت طالبان شده است. با اینهمه خستگی ناشی از تحمل جنجال ها و مصائب جنگ دوامدار و هراس از دوام آن مردم را به قبول سلطه طالبان آماده ساخته است. روی همین زمینه مساعد طالبان موفق شدند به سرعت مناطق تحت کنترول خود را انکشاف بدهند ». ( ۱۳ )

ترس از بازگشت افغانستان به « امارت اسلامی » نسخه پاکستانی و ازان طریق تجدید نفوذ پاکستان در افغانستان انگیزه دیگر نگرانی کشور های غربی درگیر جنگ افغانستان است.

« گیوستوزی » سیاستمدار و عضو پارلمان ایتالیا تحریک طالبان را بیشتر یک جریان مذهبی تلقی میکند. وی در یک مقاله مستند و مبسوطی زیر عنوان « طالبان ، جنبش انحرافی ناسیونالیزم پشتون » مینویسد : « … قصد طالبان استقرار نظام شریعت بیرون از مناقشات قومی در افغانستان است که دران جناح های مختلف اهل تسنن سهم داشته باشند. طالبان اراده انحصار قدرت توسط یک قوم را ندارند. روزنه های پیوستن به آنها به روی همه اقوام باز است. آنها طی سالیان اخیر جلب و جذب قابل توجه در مناطق غیر پشتون داشته اند. بنآ انگیزه پیوستن به تحریک طالبان بیشتر مذهبی است تا قومی : در دهه نود عیسوی طالبان ائتلاف را با خلقی ها و سلطنت طلبان پشتون تبار رد کردند. تسلط مذهب بر ناسیونالیزم افغانی طالبان را دربست به افزار سیاست پاکستان بدل کرده و امکان استفاده از ناسیونالیزم افغانی را بر ضد پاکستان در مناطق پشتون نشین دو سوی خط دیورند منتفی ساخته است. این را باید به موفقیت سیاست پاکستان و ناکامی سیاست امریکا حساب کرد. امریکایی ها نتوانستد به عوض برخورد سرکوبگرانه به آشوبگری راه تفاهم را در پیش گیرند و طالبان را از کنترول پاکستان بیرون کنند. ». ( ۱۳ )

« گیوستوزی » پاکستان و طالبان هر دو را طرف های استفاده افزاری از مذهب قیاس میکند. اما با تفاوت دیدگاه های پاکستان و طالبان اشاره نمیکند : مذهب برای پاکستان حربه هژمونیست شمرده میشود و برای طالبان تکیه گاه عقیدوی و حلقه وصل مرکبات ناهمگون جامعه افغانی. به تعبیر دیگر استفاده از مذهب توسط مقاومت مسلح در جنگ با قوای خارجی صرف نظر از منطق عقیدوی دارای محرک سیاسی ـ اجتماعی نیز است: این مذهب است که اقوام مختلف مسکون در قلمرو افغانستان را بر ضد اشغال خارجی وحدت میبخشد نه ناسیونالیزم قومی یا افغانی که هردو متآثر از سیاست تفرقه افگنی مهاجمین خارجی اند.

ملاحظات نویسنده و نتیجه :

ــ در طول تاریخ در جنگ های آزادی خواهی، مذهب و ناسونالیزم افغانی در کنار یکدیگر و هم آهنگ عمل کرده اند. در حالیکه یکی متمم دیگری بوده لنگر مذهب دفع تهاجم خارجی را استقامت داده است.مذهب به مثابه موتور ناسیونالیزم افغانی بکار گرفته شده است.

ــ امریکا که در تلاش زمینه سازی فضای مساعد برای فعال مایشآ بودن در افغانستان بود اسلام کفر ستیز و ناسیونالیزم بیگانه ستیز هر دو را دشمن خود تلقی کرد.

ــ در حالیکه جنبش طالبان در مجموع متآثر از اسلام اعتدالی و صوفی است از وجود سلول های بنیادگرآ و افراطی در میان شان نمیتوان منکر شد. راه مقابله با افراطیون همکاری و تفاهم با طالبان است نه حواله کردن بد و رد به آنها و توسل به جنگ. اِعمال خشونت در برابر طالب نفوذ افراطیون را در بطن جنبش زیاد میسازد و به رادیکالیزه شدن موضع شان می انجامد. از همین لحاظ منطقی ترین راه مبارزه با سلول های افراطی مقاومت مسلح تسلیم شدن مشروط به جنگجویان در جبهات است نه رویارویی مسلحانه.

ــ طالبان در چنان مقطع تاریخ افغانستان قیام کردند که هستی مادی و معنوی افغانستان معروض به نابودی بود. تحریک طالبان در واقع صدای وجدان مردم افغانستان بر ضد « شر و فساد » است. یکی از امتیازات این جنبش اینست که بستر آن قرآ و دهکده های افغانستان است. مناطقی که متآثر از گرایش های مادی زندگی شهری نیست. بنآ نزد طالبان بر خلاف دیموکرات های فاسد شهر نشین مفاهیم حلال و حرام ، خیر و شر ، حق و باطل ، بیت المال و غیرالمال مسخ نشده است. به این حساب طالبان را میتوان عطیه خداوندی قیاس کرد در یک مقطع مملو از خطر نابودی ، برای نجات افغانستان رسالت یافته اند.

دهکده ها به عنوان خاستگاه اجتماعی مقاومت موجب شده است که طالبان پوتانسیل کافی برای اداره حکومتی نداشته باشند. این نارسایی از طریق پیوستن نیرو های حکومتی ، جامعه مدنی ، روشنفکران مکتبی و پوهنتونی و کلیه اقشار چیز فهم به مقاومت میسر است. پیوستن مشروط به مقاومت مسلح ضمانت پایان جنگ است. « پایان »

دوکتور م، عثمان تره کی

فرانسه

۲۷ سپتامبر ۲۰۱۶

مآخذ :

Bob Woodward, Bush at War, Simon and Schuster, New York, 2002, pp. 314 et 317 ( ۱ )

( ۲ ) مجله شرق نو ( نوول اوریانت ) . ۱۸ دسامبر ۲۰۸ . مصاحبه با آژانس خبری فرانس پرس. ۵ دسامبر ۲۰۰۸

( ۳ ) سازمان غیر حکومتی ( او ، ان ، جی ) « ای ، سی ، ژی » . راپور سال ۲۰۰۶ ص. ۱۱

( ۴ ) و ( ۵ ) کتاب دنیای ملت ها ـ پاریس ۲۰۱۱

http://www.diploweb.com/Afghanistan-une-geopolitique.html#nh14 (۶)

( ۷ ) ( ۸ ) مجله شرق نو ( نوول اوریانت ) . ۱۸ دسامبر ۲۰۸ . مصاحبه با آژانس خبری فرانس پرس. ۵ دسامبر ۲۰۰۸

POLITIQUE INTERNATIONALE N° 123 – PRINTEMPS 2009 (۱۰ )

( ۱۱ ) مجله سیاست بین المللی ـ ش. ۱۲۳ ـ بهار ۲۰۰۹

( ۱۲ ) مصاحبه با روزنامه لوماند ـ ۰۳/۰۴ /۲۰۰۱ )

http://www.geolinks.fr/geopolitique/proche-moyen-orient/afghanistan-entre-islam-des-talibans-et-celui-de-massoud ( ۱۳ )

"
پس له ښاغلی محترم استاد دوکتور م ، عثمان تره کی تحلیل څخه کولای شو چې ووایو : د طالبان تحریک یو "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) تحرک دی!

دا چې ولی تر اوسه پوری د طالبان تحریک د جهان په ادبیاتو کی د یو "ناتیفیستی" (NATIVISTIC) تحرک تر نوم نه دی یاد شوی، ځینی افغانی پوښتنی ایجادوی، چې جهان باید په دی برخه کی مونږ افغانانو ته یو دقیق علمی ځواب ووایی!
-------------------------------------------

به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و هر چه دقیقتر در راۀ مبارزه با فساد اداری!

به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و دقیقتر با ایران محوری ها و پاکستان محوری های مخرب در افغانستان عزیز!

به امید دقت به کوچکترین واحد های کاری در هر ساحۀ کاری ما!

به امید اتحاد و وحدت هر چه بیشتر اقوام شریف افغانستان!

به امید صلح، ثبات، عدالت اجتماعی، قانونیت، ترقی و رفاه برای مردم رنجدیدۀ ما