د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

مزدور شناسی (رنج مهاجر افغان در ایران و بی خیالی مزدور ایرانی)

مصطفی «عمرزی» 27.09.2016 12:25

با قماش مختلفی از کسانی آشنائیم که همه ساله با استفاده از فرصت های عاشورا، میلاد النبی، روز مرگ عبدالعلی مزاری، انقلاب اسلامی ایران و ... از موضع جمهوری اسلامی ایران، دفاع کرده اند. در این که این افراد از خوان ایرانیان نان می خورند و زنده گانی آنان با پول ایرانی، در افغانستان تحمیل می شود، انکاری نیست، اما این، چه خاصیتی ست که وقتی بر سند تعهد بر بیگانه امضا کردند، خواص غیر ایرانی خود را نیز از دست می دهند.
دفاع از رژیم ایران، دفاع از فارسیسم و دفاع از سیاست های این کشور در بازار آزاد افغانستان، از کالای های مهم فرهنگی و سیاسی ست و حتی شماری از روحانیون وابسته به ایران، وقتی کاملاً یادشان رفت با آن دستار ها و قبا هایی که معرف عالم مسلمان می شوند و مرجعی در میان امت اسلامی اند، ناگهان حد بی شرمی را بشکنند و ملایی با نمای کاملاً ملایی- شیعی، منفجر شود و در یک بحث سیاسی- تاریخی، افغانستان را با تمامی دار و ندار تاریخی اش، جزوی از ایران شرقی بسازد، می توان بر مقوله ای دیگری با نام «مزدور شناسی»  فکر کرد. این نمونه از قشر وابسته، نیز در بازار آزاد افغانستان ارایه شدند که فقط در برابر باداران شان، احساس مسوولیت می کنند.
مزدورشناسی از رهگذر تعلقات و وابسته گی ها، مساله ی مهمی ست که بازار آزاد افغانستان می تواند ما را کمک کند برای شناخت کالا هایی دانش به دست آوریم که با ساختار های عجیب و غریب، انواع مکروب هایند.  
تلقین دیدگاه ها و القای ذهنیت های ضد افغانی، سه دهه است که باعث رنج مردم ما شده اند. رفیقان حزبی با تعهد بر منافع اتحاد شوروی، کشور خویش را برباد فنا دادند؛ تنظیمیان وابسته، نماینده گان کشور های جهان سوم شدند، طالبان مسلح، تریبون اسلام سیاسی بودند و تکنوکراتان غربی، بازار آزاد باز کردند. در این بازار آزاد، کمترین امتعه، تولیداتی ست که تعلق خاطر به افغانان را می سازد. کشور ما به لابراتور مبدل شد و مردم ما، اجسام لابراتواری که باید با تجربه روی هستی آنان، فهم مداخله گران در به اختیار گرفتن هرچه بیشتر حقوق دیگران، علمی شود.  
 مزدورشناسی، فقط عامل سیاسی ندارد. مردورشناسی با معرفی ایدیالوژی ها و تعلقات مذهبی و دینی، میلان قومی و فرهنگی، مقوله ای ست که کمک می کند در حاشیه های دشواری های ایران، مردمانی از خودمان را بیابیم که توهین می شوند، تحقیر شدند و اعدام شدند تا فراموش شوند که در کشور خود آنان، شیون برای بیگانه، سرشکی دارد که روی تمساح را برای اشک تمساح، سفید می کند.
مزدورانی که برای همسایه، سرشک می ریزند، باید هم فراموش کنند ... مگر این جا، ایران شرقی نیست؟! بنابراین، توده های بدبخت افغان در ایران، شهروندان درجه آخر آن کشور اند ...
یادآوری:
اصطلاح «ایران شرقی»، ورد زبان چنان مزدور صفتانی ست که نه در کسوت یک فرهنگی که بالاخره در دریافت توجیه، ناکام نخواهند ماند، بل در جامه ی آن ملایانی نشانی       می دهد که با اختیار کیش معنوی، نباید بسیار تعلق سیاسی و قومی داشته باشند. شماری از ملایان درس خوانده در ایران، آن قدر بی شرم اند که در فرصت های بحث تاریخی پیرامون افغانستان، از این که کشور تاریخی خویش را بخشی از ایران دانسته و اصطلاح «ایران شرقی» را کاربردی ساخته اند، هیچ گاهی نشرمیده اند. هنوز گند خراسان بازی پاک نشده است که نسخه ی دیگری تجویز می کنند؛ مثل این که سیاستگران ایرانی، تازه فهمیده اند افغانان مسلمان را با ملایان، بیشتر می شود فریفت تا با تخیل (فارسیسم).