د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

عبدالرشید دوستم باید در راۀ صلح بین الافغانی قدم های عاقلانه و صادقانۀ را پیش گیرد!

افغان تحرک 27.08.2015 11:20

با افغان های رنجدیده باید بسیار مهربانانه، صلح خواهانه و محترمانه برخورد صورت گیرد، زیرا "نسخۀ راۀ حل از راۀ زور" برای افغانستان چاره ساز نیست!


در ابتدا از عبدالرشید دوستم یک سوال صورت می گیرد و آن اینست که اگر عبدالرشید دوستم روزی با یکی از نزدیکانش و یا با یکی از اقاربش یک "جنگ نسبتا عادی" کند که اعصابش خراب شود و قهر شود، یعنی واقعا قهر و غضب ناک شود، بعد چند ساعت، چند روز و یا هم چند هفته ضرورت دارد، تا به اصطلاح دو باره از قهرش بنشیند و کار و بار روزمره اش را به طور عادی به پیش برد؟

شاید نظر به وخامت موضوع چند ساعت، چند روز و یا هم چند هفته در کار باشد ، تا یک انسان عادی که شدیدا آزرده خاطر شده باشد دو باره از قهر و غضبش به اصطلاح "بنشیند" و دوباره با اعصاب نسبتا آرام تر به امور زندگی اش رسیده گی بتواند.

حالا زمانیکه عبدالرشید دوستم جواب سوال بالا را برایش پیدا کرد، می تواند در این باره فکر کند و جواب سوال بعدی را بدهد، که زمانی که در یک جامعه از چهل سال بدینطرف جنگ های شدید و نسبتا شدید در جریان باشد، زمانی که نه تنها در کلۀ انسان های آن جامعه بلکی حتی در حیوانات، نباتات و جامدات آن جامعه جنگ و خشونت تاثیرات عمیقش را گذاشته باشد، بعد چه مدتی در کار خواهد بود تا تاثیرات این جنگ های خونین و خشونت های متواتر خنثی گردد و یا از بین برود؟

حالا باید اول برای جواب این سوال عبدالرشید دوستم فکر نماید، ازآن جایی که هیچ انسانی "دارای عقل کل" وجود ندارد، پس اگر جواب سوال بالایی را به تنهایی نیافت، بعد از مشاورین راست و چپ خود برای حل سوال نظر خواهی بنماید، که آنها چه مشوره برایش میدهند، که جنگ چه عواقبی دارد و صلح چه عواقبی دارد!

عبدالرشید دوستم باید امروز ملتفت شده باشد که وی در فنکشن و یا در موقعیت دهۀ هشتاد و نود میلادی نیست که یکی او را به نام "گلم جمع" و دیگری نمیدانم به القاب "عیاش، جنایت کار جنگی، ملیشیای جنایتکار" صدا می زدند، او امروز معاون اول ریاست جمهوری افغانستان میباشد، او امروز وظیفۀ فرد دوم مملکت را به عهده دارد، یعنی او باید در قبال همۀ افغانستان در قبال همه افغانها و در قبال عواقب جنگ و در قبال آوردن صلح، صفا و صمیت در وطن، در قبال آمدن یک صلح واقعی و عادلانه در وطن، در قبال آمدن امنیت خوب، عاقلانه در وطن، در قبال آوردن ثبات و ترقی در وطن، در قبال درک واقعی وضعیت افغانها، در قبال خاطر خواهی همه اقوام شریف افغانستان و بلاخره در قبال رفاۀ همه افغانها فکر، سعی و تلاش های پیگیر و صادقانه به خرچ دهد!

عبدالرشید دوستم باید امروز در بارۀ جنگ های چهل سال اخیر و تاثیرات منفی این جنگ ها در اذهان انسان های وطن ما باید از مشاورین خود طالب مشوره و معلومات دقیق و کافی گردد. در این ارتباط حتی یکی از مشاورین وی نیز میتواند به وی معلومات علمی، صادقانه و بی طرفانه بدهد. مثلا: اگر عظم دادفر فارغ از "چپ روی های بی مورد" ، خارج از قومگرایی و سمت گرایی فقط و فقط در بارۀ "خشونت، تولید خشونت و انعکاسات خوشنت در جامعه" برای عبدالرشید دوستم معلومات علمی و " فقط علمی نه سیاسی" بدهد، شاید در راۀ صلح بین الا فغانی مثمر واقع گردد. همچنان برای کسانی که مانند عظم دادفر دولت های افغانستان بالای درس و تحصیل آن ها مصرف نموده اند تا مثلا از علم روانشناسی بهرۀ را نسیب وطن گردانند، ضرور است و حتمی است که در راۀ آوردن صلح عادلانۀ بین الافغانی مساعی صادقانه و علمی شان را عرضه دارند!

روان صلح در جامعۀ افغانی ما منتظر تعاریف علمی و صادقانۀ افغانهاست، علم روانشناسی بهتر و دقیقتر در پی بحث موجودیت جنگ و عواقب و عوارض جانبی این پدیده در یک جامعه می براید. پس دلیل چیست که تجزیه و تحلیل اندک روانشناسانی که جامعۀ ما دارد، در قبال "جنگ و صلح بین الافغانی" نا پدید به نظر می رسند؟

ایا توقع بی جایست مثلا از روانشناسانی کشور ما به طور عموم و از وزیر تحصیلات عالی سابق کشورو مشاور عبدالرشید دوستم ، اعظم دادفر به صورت مشخص تقاضا صورت گیرد، که داشته های علمی شان را ، که واقعا علمی و غیر سیاسی باشند، در قبال جنگ و صلح بین الافغانی و عواقب آن ها به جامعه و مردم خود تقدیم دارند ؟

شاید بعضی از روانشناسان ما در زد وبند های به اصطلاح "قومی" و یا "سمتی" گیر مانده باشند و یا اینکه خود را به "سمتی" به گروهی" و یا به "کشوری بیگانۀ" فروخته باشند و یا هم اینکه شاید در دام "تیوری های سطحی سیاسی سیاستبازان منطقه و جهان" گیر مانده باشند، که جایی بسا تاسف و سر افگنده گیست.

هرگاه ما اندکی عمیق تر و دقیقتر در قسمت نقش و رول مشاورینی که بلخصوص در زمان حامد کرزی در بر اراکین بلند پایۀ دولتی ما به شمول مشاورین حامد کرزی نظر اندازی نمایم به جز از تصاویر سطحی نگری، کمتر تصویری دیگری را سراغ خواهد یافتیم. اکثرا همین مشاورین بودند که پروسۀ صلح بین الافغانی ما را با سطحی نگری های خویش به قهقرا کشانیدند و با عث هزاران خونریزی، وحشت و بربریت شدند.

مثلا مشاور مخصوص وگزافه پرداز مشهور حامد کرزی رنگین داد فر سپنتا در طول مدت کاری اش یک لهظۀ هم در قبال یک صلح عادلانۀ بین الافغانی فکر درست، بجا و صادقانه نه نمود. همواره با لفاظی و لجاجت به مقابل هر نوع تحرکی صلحی که از هر گوشه و کنار دنیا برای مردم افغانستان در راه افتاد، ضدیت خود را نشان داد. دلیلش هم حفظ و یا از ندست دادن مقام و چوکی اش بود و بس. آیا میتوان به "سیاست زده گانی چون سپنتا" که در چنین شرایط اساسی، حتی لهظۀ هم در راۀ یک صلح بین الافغانی صادقانه، عادلانه و عاقلانه گامی برداشته اند، دانشمند و یا عالم خطاب کرد؟ جواب منفیست، یعنی نه، هرگز نه!

امروز اگر سپنتا و همردیفانش در قسمت صلح بین الافغانی مداخلات بی شرمانۀ پاکستان را بهانه میتراشند، آن زمانیکه کورت بک رهبر سوسیال دموکراتان آلمان، تقریبا شش سال قبل از امروز موضوع یک صلح بین الافغانی را بلند نموده بود، چرا سپنتا و امین فرهنگ، هر دو با خیره سری، کورت بک رهبر سوسیال دموکراتان آلمان را از براه اندازی پروسۀ صلح بین الافغانی، آنقدر در میدیای آلمان انتقاد کردند، تا اینکه وی مجبور شد از یک اقدام انسان دوستانۀ خویش دست بکشد. سپنتا و امین فرهنگ هر دو به یک صدا در مطبوعات آلمان کورت بک رهبر سوسیال دموکراتان آلمان را به مداخله در امور داخلی افغانستان متهم نمودند، زمانیکه کورت بک رهبر سوسیال دموکراتان آلمان در داخل آلمان، نظر به تقاضای سپنتا وزیر خارجۀ افغانستان، مورد اتهام به مداخله در امور داخلی افغانستان صورت گرفت، احزاب چپ و راست آلمان در داخل آلمان از کورت بک رهبر سوسیال دموکراتان آلمان انتقاد کردند و گفتند، زمانی که وزیر خارجۀ افغانستان سپنتا، به حیث نمایندۀ افغانستان و امین فرهنگ به حیث مشاور و وزیر کرزی راه اندازی پروسۀ صلح را از کانال آلمان رد می کنند و به حیث مداخله در امور داخلی ممکت شان می پندارند، تو هم همچو اجازه ای نداری. همین بود که پارلمان آلمان به پیشنهاد کورت بک اصلا اهمیتی قایل نشدند و آن حرکت انسان دوستانه از جانب سپنتا و امین فرهنگ در نطفه خنثی شد.

آیا حامد کرزی را که گاهگاهی و یا در اواخر اکثرا به خواب "خرگوش" می فرستادند، تا به امروز از این عمل سپنتا و امین فرهنگ بی خبر نگهداشته شده است؟ وآن هم در صورتی که کورت بک فریاد سر داده بود که خود کرزی به من اجازۀ در راه اندازی همچو پروسۀ صلح بین الافغانی را داده است!

امروز که مشاور مخصوص حامد کرزی از پست های دولتی متقاعد گردیده به پخش تیوری های " ایرانی، روسی" تحت نام "تیوری خاور میانۀ بزرگ" لفاظی دارد. او فکر می کند میتواند امریکا را بازی بدهد و به سمت "تیوری خاور میانۀ بزرگ" خود در حرکت بکشاند، چنانچه چهار صبایی را به "ناتو بازی" سپری نموده است، فکر می کند اینبار "تیوری خاور میانۀ بزرگ" را که زیاد تر به منافع ایران تعلق دارد، بالای افغانها و حتی بالای امریکا می قبولاند. حد اکثر دشمنی با پاکستان، ترکیه، عربستان سعودی و حد اکثر دوستی با ایران، روسیه، هندوستان وچین شعار مریی و غیر مریی "تیوری خاور میانۀ بزرگ" سپنتا و همقطاران اش را تشکیل می دهد.

بدون شک ما نباید، به مقابل هیچ تیوری علمی که به اساس سنجش های دقیق علمی و برداشت های دقیق و علمی از جامعۀ ما طرح ریزی شده باشند و برای صلح، امنیت، ثبات و ترقی کشور ما و رفاۀ مردم عزیز ما مطرح باشند، به دیدۀ تحقیر بنگریم، مگر آیا مشاورانی لفاظی چون اسپنتا که هنوز در قسمت نوشتن نام خود، مشکلات مطرح را حل نکرده اند، توانایی آنرا دارند که یک بخش مردم ما را به سمت تیوری های سطحی همچو "تیوری فعلی خاور میانۀ بزرگ" سوق دهند: به عبارۀ دیگر مشاور شخصی حامد کرزی سپنتا تمایل دارد که پول سالانه تقریبا ده میلیون دالر را ، معاش های دبل دالری را، جیب خرچ شخصی و مصارف گزاف خود را از امریکا بگیرند، و در عین حال به ساز ایران، روسیه، چین و هند برقصند، در عین حال به بادار خود که امریکا باشد امر کنند که از پاکستان و هم از انگلستان دوری کند و به ایران نزدیکی کند. آیا یک عقل سالم همچو "معاملاتی" را میتواند مطرح کند؟

امید که یک تعدادی از مشاورین مامورین عالی رتبۀ دولتی ما که در تب چنین افکار خام گیر مانده اند اذهان شانرا از چنین سطحی نگری ها رهانیده، در چوکات منافع ملی اذهان شانرا به صلح واقعی و عادلانۀ بین الافغانی، به امنیت و ثبات کشور به شکل دقیق و علمی، به ترقی و به رفاۀ همه مردم شریف ما معطوف دارند. با مشت های بسته و پنهانی در داخل جیب های ما نه صلح بین الافغانی ممکن است، نه امنیت و ثبات کشورممکن است، نه ترقی افغانستان عزیز ممکن است ونه هم رفاۀ همۀ مردم شریف ما ممکن است!

در نتیجه جنگ های مخرب چهار دهۀ اخیر یکی از پرابلم ها و یا مهم ترین پرابلم جامعۀ ما مصدوم شدن روانی یک بخش عظیم جامعۀ ما، به شمول به اصطلاح "اکادیمیکر، نخبه، دانشمند، دانشجو، دانشفرما، پژوهش چی، ملا و طالب و چلی ما میباشد. در اثر همین مصدوم بودن اذهان بعضی از هموطنان ما دست به کار های حیرت آور و حیرت انگیزی می زنند که منافع ملی ما هر لهظه به دست خطر می سپارند. با آوردن چند مثالی کوشش صورت می گیرد وضع نا به هنجار اخیر افغانستان عزیز به گونۀ مثال از زوایای افراد مختلف به رشته تحریر در آورده شود.

مثال ها:
عطا محمد نور یک روز کلاۀ پکول به سر می کند و ادعای مجاهد بودن را دارد، فردای همان روز ریشش را چت وپت می تراشد، نزد ناتو می رود می گوید از من دموکرات تر در تمام افغانستان نیست، پس فردای همان روز به نزد قوم شریف تاجک ادعا می کنند که من نمایندۀ شما هستم ما با لطیف پدرام و نمی دانم کی و کی نباید بگذاریم که کلمۀ افغان در تذکرۀ تابعیت ما ذکر شود که بسیار خطر ناک موضوعست، فردای آن روز با ایران و در عین روز با روسیه ارتباط قایم نموده می گوید من اصلا با امریکا و ناتو نیستم و فقط در ظاهر امر با آن ها کله می جنبانم ورنه امریکا یا "اسلامیستان" را به آسیای میانه می فرستد و یا هم "پانترکیستان" را به آسیای میانه می فرستد، روزی بعدی به اشارۀ رژیم ایران با محقق قول برادری داده به مقابل دوستم "پکت می بندد، که گویا وی نفر "کشور ترکیه" است و ما باید جلو توسعه خط "پانترکیستان" را به آسیای میانه بگیریم، چهار روز بعد که زمان ختم دورۀ کاری و یا تبدیلی عطا محمد نور از پست ولایت بلخ فرا می رسد، با دولت اعلان جنگ می دهد، یکروز بعد از اعلان جنگ با دولت افغانستان متوجه می شود که زورش کمی می کند، دفعتا چیغ و فریاد زنان به طرف عبدلرشید دوستم می دود و می گوید بدو کحمکم کن که طالبان آمده اند، کم مانده تمام سمت شمال کشور را تحت تصرف خود بیاورند.

عبدالرشید دوستم هم فراموش می کند که فعلا معاونیت اول ریاست جمهوری یک مملکتی را به عهده دارد که تقریبا سیصد و شصت هزار عسکر و پولیس و نیروی امنیتی دارد، دفعتا به فکر میکند که دهۀ هشتاد و دهۀ نود میلادیست به فکر جمع و جور کردن ملیشیایی های خود می شود.

سوال در این است که حالا اگر پاکستان و ایران از همچو اوضاع و از همچو شرایط افغانستان به نفع شان استفاده نکنند، پس چه وقت این کار را خواهد نمودند. واضعیست که پاکستان و ایران از هر بی نظمی داخلی افغانستان به نفع شان اعظم استفاده را می کنند و خواهد نمودند. مگر یک موضوع را در این جا باید واضع ساخت که موضوع پاکستان و ایران یک طرف قضیه است مگر صلح بین الافغانی بلکل یک موضوع دیگریست، هر چند پاکستان و ایران در موضوعات نا آرامی های داخلی در افغانستان دخیل باشند، با آن هم موضوع صلح بین الافغانی یک موضوعی است که ما نمی توانیم از کنارش تیر شویم، هر چه زود تر پروسۀ صلح بین الافغانی به انجام برسد به همان اندازه اتحاد و وحدت داخلی در داخل افغانستان دست های کشور های پاکستان و ایران را همچنان دست های دیگر کشور های ذیدخل را از تخریبات کوتاه می سازد.

یعنی: صلح بیدرنگ

ورنه خدای نا خواسته در افغانستان عزیز در صورت عدم صلح و ادامۀ این همه جنگ های مخرب حالتی خواهد آمد که به اصطلاح عام "سگ ها صاحبان شانرا گم خواهد کردند".

همه محققین صلح دنیا در قسمت عدم موجودیت صلح به یک نظر علمی واحدی اند، و آن هم اینست که در زمان عدم موجودیت صلح در یک جامعه، مشکلات عدیده و کثیرالبعدیی به وجود می آیند که حل آن مشکلات چندین بعدی ساده و بسیط نمی باشند!

پس سوال در این است که کسانی که در سیزده سال گذشته و هم امروز در مقابل چشمان ملیونها شاهد در پروسۀ صلح بین الافغانی سنگ اندازی های ماهرانه و متواتری دارند، چه انتظاری از آیندۀ مملکت و چه انتظاری از آیندۀ مردم رنجدیدۀ ما دارند؟

نه تنها عبدلرشید دوستم و مشاورین وی بلکه همه اراکین بلند رتبۀ دولتی ما و مشاورین "گرانبهای شان" باید در قسمت به وجود آوردن صلح بین الافغانی صادقانه و عالمانه سعی به خرچ دهند! همچنان طالبان و گروپ حکمتیار باید صادقانه و عالمانه توجه جدی خود را به یک صلح بین الافغانی معطوف دارند!

دیگر از سبک سری ها، زر اندوزی ها، قتل و قتال مردم رنجدیده و آلۀ دست شدن کشور های همسایه، کشور های منطقه و کشور های جهان مردم رنجدیدۀ ما خسته شده اند!

بلاخره وقت آن رسیده است که همه و همه به تعقل و خرد گررایی رو آورده و از صدق و صفای دل به یک صلح عادلانۀ بین الافغانی روی بیاوریم، قبل از آن که باز افسوس بخوریم و بگویم حالا نا وقت شده است!


به امید صلح، امنیت، ثبات، ترقی و رفاۀ ملت افغان و به امید صلح، امنیت، ثبات، ترقی و رفاۀ جمله ملل جهان


و من الله التوفیق