د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

"حماس" در فلسطین چرا و چگونه متولد شد؟

شیر ساپی 16.08.2014 14:19

برگرفته از کتاب "بازی شیطانی"
"حماس" در فلسطین چرا و چگونه متولد شد؟
اسرائیل، از 1967 تا اواخر دهه ی 1980، سازماندهی اخوان المسلمین در سرزمینهای اشغالی را آغاز کرد، و شیخ احمد یاسین، رهبر اخوان المسلمین را برای تاسیس سازمان حماس، بعنوان وزنه یی در برابر سازمان آزادیبخش فلسطین یاری رساند. حماس نیز همان گونه عمل کرد که اسرائیل می خواست، اما بر چهره ی اسرائیل نیز چنگ کشید و در دهه ی 1990، از درون حماس گروهی تروریستی که با بمب گذاریهای انتحاری خویش، صدها یهودی اسرائیلی را کشت، بیرون آمد. اینچنین شد، که اسرائیل و اردن، زنجیر از پای هیولایی بر گرفتند. چارلز فریمن"، دیپلمات کارآزموده ی ایالات متحده و سفیر پیشین آمریکا در عربستان سعودی می گوید: "حماس را اسرائیل پدید آورد. این نقشه ی ‘شین بت’ (سازمان امنیت ملی اسرائیل) بود که می پنداشت حماس می تواند سازمان آزادیبخش فلسطین را به حاشیه براند. واژه ی حماس در زبان عربی، مخفف "جنبش مقاومت اسلامی"، به معنی "میهن پرستی پر شور" است. هر چند حماس رسما در 1987 تاسیس شد، بنیانگذاران آن، بویژه در نوار غزه، اعضای اخوان المسلمین بودند. در پی جنگ 1967 و اشغال غزه و کرانه ی باختری رود اردن بوسیله ی اسرائیل، اسلامگرایان با حمایت اسرائیل و اردن به صحنه آمدند. اسلامگرایان در سرزمین های اشغالی، رسما تحت نظارت اخوان المسلمین اردن بودند، و حماس شاخه یی از این جمعیت. ریشه های حماس به دهه ی 1930 باز می گردد. یعنی آغاز فعالیت های حاج امین الحسینی، مفتی نازی گرا و انگلیسی گرای اورشلیم.
در واپسین سالهای دهه ی 1970، آنگاه که ایالات متحده در افغانستان زمینه ی جهاد آمریکایی علیه اتحاد جماهیر شوروی را فراهم می کرد، دو متحد کلیدی ایالات متحده یعنی اسرائیل و اردن نیز جهاد در گستره ی کوچک تری را پی می گرفتند. آنها راستگرایی اسلامی را علیه سوریه و سازمان آزادیبخش فلسطین به میدان فرا می خواندند. موقعیت آمریکا در خاورمیانه، هیچگاه به اندازه ی واپسین سالهای دهه ی 1970، با ثبات و اطمینان بخش جلوه نکرده بود. تنها عراق، سوریه، لیبی و نیز سازمان آزادیبخش فلسطین از دایره امپراتوری نو پدید آمریکا بیرون بودند و ایالات متحده نسبت به آنها رویه ی تهاجمی پیشه کرده بود. واشنگتن با همراهی متحدانی چون اسرائیل، مصر، اردن و حکومت های پادشاهی خلیج فارس، می کوشید این چند کشور را نیز در گستره ی جهانی منزوی ساخته، از نقش آنها در منطقه بکاهد. و برای محقق ساختن این هدف به هر شیوه یی و از آن میان تغییر رژیم، تهدید، تحریک و تطمیع دست می یازید. اینچنین بود که سوریه و سازمان آزادیبخش فلسطین، دو عضو اردوی ضد آمریکایی، به یکباره خویش را در کام جنگ داخلی در برابر نیروهایی به رهبری اخوان المسلمین و راستگرایان اسلامی یافتند. اسرائیل و اردن، دو متحد آمریکا، اخوان المسلمین را حمایت کردند و ایالات متحده، پنهانی، متحدانش را علیه دمشق و یاسر عرفات، رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین، بر می انگیخت.
حمایت اسرائیل و اردن از اخوان المسلمین، از واپسین سالهای دهه ی 1970 آغاز شد و تا دهه ی 1980 ادامه یافت. در این دوره، راستگرایی اسلامی اندک اندک ویژگی های رادیکال و ضد آمریکائی اش را آشکار کرد، چنانکه بعدها در شکل تروریسم بن لادن رخ نمود. به قدرت رسیدن اسلامگرایی غرب ستیز در ایران، شورش اسلامگرایان در عربستان و ترور انورسادات به دست تروریست های وابسته به اخوان المسلمین، همه و همه در سالهای 1979 تا 1981 روی داد. اما پیش از این رویدادها و نیز پس از آنها، عمان و اورشلیم سیاست پشتیبانی از گروه های متحد اخوان المسلمین در سوریه و فلسطین را همچنان ادامه دادند. هر چند مدرکی دال بر دخالت بی میانجی ایالات متحده در همراهی با اسرائیل و اردن نیست، به گفته ی شخصیت های ایالات متحده که در خاورمیانه خدمت کرده اند، سیا گزارش اقدامات این دو کشور را به واشنگتن ارسال می کرده و آمریکا کاملا از آن آگاه بوده است. ولی ایالات متحده، هیچگاه متحدانش را از چنان اقداماتی باز نداشته است.
شاید شگفت آور بنماید که چگونه دولت یهودی اسرائیل و پادشاهی سکولار اردن، با بنیادگرایی اسلامی هم پیمان شده باشند. ولی اورشلیم و عمان، اخوان المسلمین را سلاح مناسبی علیه سوریه و سازمان آزادیبخش فلسطین می پنداشتند. جنگ داخلی که اخوان المسلمین با ترور و اغتشاش و شورش در سوریه بر پا کرد هزاران کشته بر جای گذاشت. اسرائیل، از 1967 تا اواخر دهه ی 1980، سازماندهی اخوان المسلمین در سرزمینهای اشغالی را آغاز کرد، و شیخ احمد یاسین، رهبر اخوان المسلمین را برای تاسیس سازمان حماس، بعنوان وزنه یی در برابر سازمان آزادیبخش فلسطین یاری رساند. حماس نیز همان گونه عمل کرد که اسرائیل می خواست، اما بر چهره ی اسرائیل نیز چنگ کشید و در دهه ی 1990، از درون حماس گروهی تروریستی که با بمب گذاریهای انتحاری خویش، صدها یهودی اسرائیلی را کشت، بیرون آمد. اینچنین شد، که اسرائیل و اردن، زنجیر از پای هیولایی بر گرفتند.
اسرائیل: پروراننده ی افراطیون
"چارلز فریمن"، دیپلمات کارآزموده ی ایالات متحده و سفیر پیشین آمریکا در عربستان سعودی می گوید: "حماس را اسرائیل پدید آورد. این نقشه ی ‘شین بت’ (سازمان امنیت ملی اسرائیل) بود که می پنداشت حماس می تواند سازمان آزادیبخش فلسطین را به حاشیه براند."
واژه ی حماس در زبان عربی، مخفف "جنبش مقاومت اسلامی"، به معنی "میهن پرستی پر شور" است. هر چند حماس رسما در 1987 تاسیس شد، بنیانگذاران آن، بویژه در نوار غزه، اعضای اخوان المسلمین بودند. در پی جنگ 1967 و اشغال غزه و کرانه ی باختری رود اردن بوسیله ی اسرائیل، اسلامگرایان با حمایت اسرائیل و اردن به صحنه آمدند. اسلامگرایان در سرزمین های اشغالی، رسما تحت نظارت اخوان المسلمین اردن بودند، و حماس شاخه یی از این جمعیت.
ریشه های حماس به دهه ی 1930 باز می گردد. در آغاز فعالیت های حاج امین الحسینی، مفتی نازی گرا و انگلیسی گرای اورشلیم، جنبش فلسطین کمترین رگه هایی از اسلامگرایی نداشت. این حاج امین الحسینی بود که در 1935 با فرستادگان حسن البناء دیدار کرد. "جمعیت مکارم اورشلیم"، پیشگام اخوان المسلمین فلسطین، در 1943 بر پا شد. بسیاری از ناسیونالیست های فلسطین که بعدها جزو رهبران جنبش سکولار و غیر اسلامی فلسطین شدند، آن زمان جذب اخوان المسلمین گردیدند و این بدلیل گسترش نفوذ اخوان المسلمین در عمان و شهرهای سوریه مانند "حلب"، "حماء"، "دمشق"، و نیز غزه، اورشلیم، رام الله، حیفاء و دیگر نقاط بود. نخستین دفتر اخوان المسلمین در اورشلیم، به سال 1945، بوسیله ی سعید رمضان تاسیس شد و تا پیش از 1947، بیست و پنج شاخه ی اخوان المسلمین با بیش از 25 هزار عضو در فلسطین پدید آمد. در اکتبر 1946، و دیگر بار در 1947، اخوان المسلمین کنوانسیونی منطقه ای در حیفا سازمان داد که نمایندگانی از لبنان و اردن در آن شرکت داشتند. فراخوان این کنوانسیون "گسترش دامنه ی فعالیت ها و برنامه های اخوان المسلمین در فلسطین" بود.
در همان روزهای نخستین، جنبش به دو شاخه منشعب شد. اخوان المسلمین در غزه، به رهبری سازمان در قاهره گرایش داشت، و در کرانه ی باختری، منطقه یی از فلسطین که پس از 1948 زیر نفوذ دولت اردن درآمد، اسلامگرایان به شاخه ی اردنی اخوان المسلمین مایل بودند. در 1950، شاخه های اخوان المسلمین در کرانه باختری و اردن متحد شدند و به این ترتیب، اخوان المسلمین اردن پدید آمد. اخوان المسلمین اردن، گروهی محافظه کار و نزدیک به پادشاهی بود، و درست به همین دلیل، هدف انتقاد و تحقیر ناسیونالیست ها. هاشمیون به پاس فرمانبری اخوان المسلمین، مشوق فعالیت هایشان بودند، زیرا آنها را نیروئی در برابر کمونیست ها، چپ ها، و بعدها جنبش های هوادار ناصر و بعثی ها می انگاشتند. بنیانگذار و سازماندهنده ی اخوان المسلمین در اردن، تاجری ثروتمند به نام "ابو قراء" بود که مایل نبود کوچکترین فرصتی را از دست بدهد. او با بازرگانان سوری در عمان و حسن البناء و سعید رمضان در مصر تماس داشت. ملک عبدالله "به این امید که در برابر مخالفان سکولار از حمایت اخوان المسلمین برخوردار شود، فعالیت آنها را در شکل یک بنیاد خیریه بطور قانونی رسمیت بخشید." هر چند پادشاه، اخوان المسلمین را به دیده ی تردید می نگریست، به جلب حمایت آنان برای مشروعیت بخشیدن به رهبری اسلامی خویش، دلگرم بود. ملک حسین، پدر ملک عبدالله و گماشته ی لارنس عربستان بعنوان شریف مکه، مدعی انتساب به محمد بود. هرچند سوسوی این داعیه به خاموشی می گرایید، عبدالله و نوه اش ملک حسین، برای نگه داشتن شعله های لرزان آن مدعا به هر وسیله یی دست می یازیدند.
اخوان المسلمین اردن نیز سخت ضد کمونیست بود. آنها می گفتند که "در سده ی بیستم، مصر و دیگر کشورهای اسلامی با تهدید کمونیست ها و ناسیونالیست هایی که برتری شریعت اسلام را منکرند، مواجهند." اخوان المسلمین، وفادارانه ملک حسین را پشتیبان و سخت ضد پان عربیسم بود. پایگاه اجتماعی اخوان المسلمین، ملاکان و ثروتمندان کرانه ی باختری رود اردن که اصلاحات ارضی و سوسیالیسم را تهدیدی برای خود می دانستند، بود. هنگامی که "سلیمان النابلسی"، نخست وزیر چپ گرا و هوادار ناصر، در 1957 در برابر دربار و پادشاه اردن ایستاد، چنانکه سقوط دربار محتمل می نمود، اخوان المسلمین در کنار ملک حسین تاج و تخت وی را حفظ کرد. "بالبی" می نویسد: "از این پس، همیاری و درک دو سویه و نانوشته یی میان ملک حسین و اخوان المسلمین شکل گرفت." یوسف العزم، یکی از رهبران اخوان المسلمین در مصر، گفته است: "ما از آن رو با پادشاه هماهنگ بودیم که ناصر در حمله به او بی پروا بود و نیز اگر هواداران ناصر در اردن به قدرت می رسیدند، ما به خطر می افتادیم. چنانکه در مصر چنین شد." اخوان المسلمین در بحرانی ترین موقعیت پادشاهی اردن، به یاری ملک حسین شتافت. قدرت ناصر و متحدانش فزونی می گرفت، پادشاه عراق (که او نیز از خاندان هاشمی بود) سرنگون شده بود، و سیاست ایالات متحده علیه مصر پیش می رفت. در 1958، سربازان آمریکایی به لبنان و بریتانیایی به اردن و کویت، برای مقابله با قیام ناسیونالیست ها گسیل شدند. اخوان المسلمین نیز با نظامیان هر دو کشور همراه بود. در حالی که کمونیست ها، بعثی ها و احزاب ناصری از سوی ملک حسین سرکوب می شدند، اخوان المسلمین می توانست نامزدهای خود را در انتخابات مجلس فرمایشی اردن کاندید کند، و اینچنین کرسی هایی چند در الخلیل، نابلس و دیگر شهرهای کرانه ی باختری بدست آوردند. ارتش اردن نیز به شبه نظامیان اخوان المسلمین آموزش های نظامی می دادند.
اخوان المسلمین در غزه، پایگاه آینده ی حماس، در میان دانشجویان فلسطینی که از کویت و قاهره آمده بودند، ریشه هایی ژرف یافت. این جمعیت، "انجمن دانشجویان فلسطینی" را بنیاد کرد که بعدها بسیاری از رهبران آن مانند یاسر عرفات، صالح خلف و برادران حسن، اسلامگرایان را رها کرده و هسته ی سازمان آزادیبخش فلسطین شدند. در غزه، که آن هنگام در حاکمیت دولت ناصر بود، همزمان با برچیدن بساط اخوان المسلمین در قاهره بوسیله ی ناصر، خویش را در خطر دیدند. در جولای 1957، خلیل الوزیر، رهبر آینده ی سازمان آزدایبخش فلسطین نوشت: "اسلامگرایان فلسطینی سازمان دیگری که اسلامی نیست، اما برای آزادی فلسطین می کوشد، تاسیس می کند." از این پس، جنبش فلسطین دو پارچه شد. یک سو، ناسیوسیالیست های همراه الوزیر بودند که جنبش آزادیبخش فلسطین یا "فتح" را در سالهای 1958 و 1959 بنیاد کردند. و در سوی دیگر، اسلامگرایان وفادار به اخوان المسلمین بودند، که در 1960 آشکارا رو در روی فتح ایستادند.
 http://www.pyknet.net/1387/03DEY/15/PAGE/33HAMAS.htm