د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

توطئۀ نوروز سال ١٣٣٠ شمسي(١٩٥١ ميلادي) بمقابل حکومت سردار شامحمود خان

م رقيب 09.08.2014 11:39

در دوران صدارت سردارشامحمود خان، در ناحيۀ چنداول شهر کابل توسط حزب ارشاد که از طرف يک پيشواى مذهبي شيعه، سيد اسمعيل بلخي رهبري ميشد، توطئۀ طرح گرديد،که در اول حمل (نوروز) سال ١٣٣٠، صدرالاعظم را با محافظين او در اثناى نمايش هاى نوروزي که در دامنۀ علي آباد
شهر کابل برگذار مې گرديد با فير هاى تفنگچه بقتل برسانند. بعدٱ منسوبين حزب ارشاد با افراد کوهستاني و کوهدامني که قبلٱ در مواضع کمين منتظر  ميباشند به عمليات مسلحانه آغازو محبس بزرگ دهمزنگ را متصرف شوند. متعاقبٱ يکهزار
وچند صد نفر بنديان را با خود متفق ساخته به استقامت ارگ شاهي هجوم برده شاه
را با ساير اعضاى خانوادۀ سلطنتي قتل عام نمايند. طراحان اين عمليات به سادگي تصور مېنمودند که تا اين وقت هزاران نفر به حمايت آنها قيام نموده نظام سلطنتي را سر نگون و جمهوريت دلخواه خودرا اعلام خواهند کرد.
مؤسس حزب ارشاد(حزب سري اتحاد) سيد اسمعيل بلخي، در سال ١٢٩٨ ش
(١٩٢٠م) در قريۀ بلخاب ولسوالي سنگچارک، ولايت بلخ تولد گرديده، و تحصيلات خود را در رشتۀ علوم ديني مذهب شيعه در عتبات عراق به پايان رسانيده بود.
بعد از اتمام تحصيل، بلخي به وطن عودت نموده براى مدتې به هرات مقيم گشته، بعدٱ از راه ميمنه به بلخ مسقط الرأس خود سکونت اختيار نمود. او در اوايل حکومت سردار شامحمود خان بکابل آمده، در ناحيۀ چنداول سکونت اختيارکرده،
از آنجا به فعاليت هاى سياسي آغاز و حلقۀ ابتدايي حزب ارشاد را بنياد گذاشت.
بعد از جذب نمودن يک تعداد افراد در چنداول، بلخي در صدد برآمد که اشخاص ناراضي و بد بين حکومت را  در هر جا سراغ نموده و به دستۀ خود داخل نمايد.
خواجه نعيم خان صاحب منصب سابقه دار پوليس که به حيث قوماندان ا منيۀ ولايت کابل و ولايت بلخ اجراى وظيفه نموده بود شخص مهمې بود که از حکومت ناراضي و به اين حلقه داخل گرديد.

اعضاى برجستۀ حزب ارشاد (حزب سري اتحاد)عبارت از اشخاص ذيل بودند:


 

 سيد اسمعيل بلخي رهبر حزب ارشاد (حزب سري اتحاد)


٢. سيد علي گوهرغوربندي بعدٱ وکيل دورۀ دوازدهم شوراى ملي.



٣. خواجه محمد نعيم خان قوماندان امنيۀ ولايت کابل
٤. مرزا محمد اسلم خان مدير فوايد عامه از اهل تشيع.
٥. عبدالطيف چنداولي عسکر.
٦. سيد سکندرمظفري چنداولي
٧. رجب علي چنداولي
٨. دوکتور اسدالله رؤفي.
٩. محمد ابراهيم شهرستاني هزاره(مشهور به بچۀ گاو سوار)
١٠. عبدالغياث کنډکمشر مدير لوازم مکتب حربيه.
١١.خداى نظر ترجمان مزاري.
١٢.محمد حيدر بيات کنډکمشر غزنوي.
١٣.محمد صفر بيات.
١٤.قربان نظر ترکمني کنډکمشر
١٥.مرزا اسمعيل وکيل سرخ پارسا(دورۀ هفتم شورا)
١٦.گلجان خان وردگ(مايار)

اکثريت قاطع حزب ارشاد و رهبرآن از مردم اهل تشيع و هدف آنها بر انداختن نظام
شاهي و بر قرار ساختن جمهوري از راه ترور و خشونت بود. آنها براى قتل صدراعظم، سردار شامحمود خان کمر بسته بودند، درحاليکه ايشان وطن را بسوى
ديموکراسي هدايت مينمودند، طرفدار عدالت و برابري بوده و با مردم شيعۀ کشور
روابط بسيار حسنه داشتند. طوريکه امورات شخصي و فاميلي خودرا کاملٱ بالاى
سلطان محمد خان، يک شيعۀ چنداولي اعتماد نموده، وهم در حکومت مقامات مناسب براى پيروان مذهب شيعه اعطا کرده بودند. ازان جمله جنرال جعفرخان، و جنرال ميراحمد خان را نام برده ميتوانيم، که مير احمد خان به حيث قوماندان فرقۀ
يازدهم در منطقۀ مهم ننگرهار مؤظف شده بود.
در حاليکه مردم شهر کابل و حکومت براى تجليل عيد نوروز سال ١٣٣٠ ، آمادگي ميگرفتند، حزب ارشاد براى قتل عام و کشتار در تاريکي شب توطئه مي چيد. در شب نوروز، آنها در چنداول جلسه نموده و براى عملي ساختن اين تصميم خطرناک
طرزالعمل آخري خود را تعين نمودند.گلجان خان وردک مايار و ابراهيم هزاره براى قتل شامحمودخان تعين گرديدند. ميگويند که تو طئه از طرف گلجان
وردک به شخص صدراعظم اطلاع داده شد و حکومت به گرفتاري اعضاى حزب ارشاد اقدام نمود.
نوروز سال ١٣٣٠، روشن و آفتابي بود. ساعت ٨ صبح،ابراهيم توسط گادي بطرف
علي آباد مې رفت که توسط پوليس گرفتار گرديد. او بمقابل پوليس با فير هاى تفنگچه مقاومت کرده و هم پاى يک نفر رهگذر را زخمي نمود.
(قرار مشاهدۀ شخص عبدالحميد مبارز، مطابق صفحۀ ١٦٧،کتاب تحليل واقعات
سياسي افغانستان)
رهبر حزب ارشاد(حزب سري اتحاد) سيد اسمعيل بلخي در عصر همان روز گرفتار،و جمله يازده نفر از اعضاى عمدۀ حزب به اتهام اشتراک درين توطئه
بازداشت شدند. جنرال فيض محمد خان سرياور مقام سلطنت براى تحقيق اين مسئله تعين گرديد. جنرال مذکور بعد از بازرسي و تحقيق مسئله اظهار نمود که سيد اسمعيل بلخي از اقدام به کودتا اعتراف نموده و اقرار کرده که همه عقب ماني ها
و دگر مشکلات کشورناشي از سؤ ادارۀ حکومت موجوده مې باشد.
کودتا يک عمل خطر ناکې است که اغلب به خونريزي ها و قتل عام هاى فجيعانه
منجر ميگردد که قربانيان آنرا اکثرٱ بيگناهان تشکيل مينمايند.کودتاى ١٩٥٨ عراق
به رهبري جنرال عبدالکريم قاسم نمونۀ ازين کودتاهاى خونين مې باشد که در اثر آن ملک فيصل،شاه، عبدالله ولي عهد و نورالسعيد صدراعظم با تعداد کثيرې بيرحمانه قتل عام شدند. و نيز در کودتاى ٧ ثور سال ١٣٥٧ (٢٧ اپريل،١٩٧٨)
کمونستي در کشور ما،سردار محمد داؤد خان،سردار محمد نعيم خان با ٣٩ نفر اعضاي فاميل، که دران زنان و اطفال نيز شامل بودند با اعضاى کابينه وحشيانه
به شکل فجيع و دسته جمعي کشته شدند.
البته تعداد تلفات عمومي درين فاجعۀ خونين ملي در بين منسوبين قواى مسلح،بخش ملکي کشور و عوام به هزارها نفر ميرسيد.                                                 
همچنان اگر عاملين کودتاى نوروز سال١٣٣٠ (١٩٥١) به شروع عمليات توفيق حاصل ميکردند بيدون شک نه تنهايک فاجعۀ ملي را سبب ميشدند بلکه،تعداد کثيرې از هموطنان بې گناه ما در ماجرا جويي آنها از بين مې رفتند.


اگرچه موفقيت نهايي آنها حتى قابل تصور هم نبود. زيراکه اول پلان آنها خيلې


غير واقع بينانه طرح شده بود، دوم اينکه از طرف مردم پشتيباني نميگرديدند.
و سوم رهبران آنها در بين مردم شهرت نداشتند. آيا وقتيکه  اين گروه کوچک به
حملۀ متقابلۀ قواى دولتي روبرو ميگرديد نتيجۀ آن چه ميشد؟

متهمين کودتاها معمولٱ به شديد ترين نحو مجازات ميگردند،زيراکه اکثرٱ آنها براى
قتل عام اعضاى حکومت هاى بر سر اقتدارو خاندانهاى سلطنتي دسيسه نموده مي باشند و واضح است که هيچکس بالاى کسانيکه در صدد قتلش بر آمده اند رحم نمي
نمايد. باوجود صاحبان قدرت هميشه تصور مينمايند که به هر اندازۀ که مجازات
اينگونه اشخاص وگروها شديد و وحشتناک باشد بهمان تناسب در قلب مخالفين ترس
ووحشت توليد گرديده در آينده به اينگونه عمل دست نمې زنند.

مگر عکس العمل پادشاه،اعلحضرت محمد ظاهر شاه،صدراعظم سردار شامحمود خان، و دگر اعضاى خانوادۀ سلطنتي افغانستان، در مقابل اين حرکت خطرناک،
خشن و قساوت آميز، بر خلاف انتظار و معمول، انساني،ملايم و ترحم آميز بود.
ايشان عفوه را بر انتقام ترجيح داده از ريختاندن خون و اعدام اين دشمنان سر سخت خود صرف نظر نموده آنها را توقيف نمودند. چنين در نظر بود که صدرآعظم آنهارا در يک فرصت مناسب بخشيده رها سازد، مگر نسبت تغير حکومت وبه قدرت رسيدن سردار محمد داؤد خان رهايي آنها نسبت بعضې نزاکت ها معطل گرديده و سر انجام در شروع ديموکراسي دوم در١٣٤٣ (١٩٦٤) بعد از ١٤ سال
حبس رها گرديدند. بعضې از آنها خودرا براى وکالت شوراى ملي کانديد کردند، که ازان جمله سيد علي گوهر به وکالت شورا در دورۀ دوازدهم انتخاب گرديد. همچنان
اعلحضرت، محمد ظاهر شاه، با سيد اسمعيل بلخي بعد از رهايي آن از محبس رابطۀ گرم و دوستانۀ بر قرار نموده اکثرٱ اورا به حضور پذيرفته همرايش صحبت مېنمود.

مؤخذات:

١. مير غلام محمد غبار،  افغانستان در مسير تاريخ ، طبع کابل

٢. سيد قاسم رښتيا،  خاطرات سياسي سيد قاسم رشتيا، طبع پشاور
٣. عبدالحميد مبارز، تحليل واقعات سياسي افغانستان، طبع پشاور

ضد و نقيض در مؤخذات:
نام تحريک طبق اثر غبار"حزب سري اتحاد"
نام تحريک طبق اثر عبدالحميد مبارز"حزب ارشاد"
رښتيا: آنها محاکمه شدند و چند نفر به اعدام محکوم گرديدند، شاه آنهارا عفو وبه حبس دايم تبديل نمود.
غبار: يازده نفر از اعضاي حلقۀ مرکزي بندي شدند، زجر ديدند،و بالآخره در ١٩٦٥، بعد از پانزده سال رها گرديدند.
مبارز: محاکمه نشدند و در نظر بود که شامحمود خان آنهارا رها سازد.لاکن نسبت روى کار آمدن داؤد خان بحيث صدر اعظم رهايي شان معطل شد،و در ١٩٦٤     با الاخره رها شدند.
غبار:مدت محبوسيت آنهااز ١٣٢٩ تا١٣٤٣ (١٩٥٠تا ١٩٦٤ بود
رښتيا: مدت محبوسيت آنها را از ١٣٣٠ تا١٣٤٣ (١٩٥١تا١٩٦٤) ابراز گرديده
اظهارات رښتيا صاحب به واقعيت نزديکتر به نظر ميرسد.  رقيب