د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

ماده گاوانتخابات سنده شد

عبدالرووف لیوال 26.07.2014 13:41

جمعیت اسلامی افغانستان وطرفدارانش جهت رسیدن به امیال هژمونیستی شان از هیچ نوع حیله وفریب دادن مردم دریغ نمیورزند .
برای اثبات ادعای خودبرمیگردیم به پیشینه ی تاریخی بیست سال قبل :
تاریخ 11جدی سال1372شهرکابل شاهد شعله ورشدن جنگ عظیم میان جبهه متحدآن وقت (حزب اسلامی ، جبهه ی نجات ملی مجددی وجنبش اسلامی ) باقدرت حاکمه ی جمعیت اسلامی وشورای نظاربود ، لشکرجبهه ی ملی متشکل از ازبک تباران مربوط جنبش از جنوب وشرق ارگ از سمت بالاحصار، شاه شهید وچمن حضوری بالای ارگ حمله ور شدند ، درزدوخورد میان طرفداران ارگ وجنبش اسلامی دها تن جوانان ازبک دربالای پل یک پیسگی متصل مراد خانی کشته شدند وبلاخره به اثر فشارقوای شورای نظارمجبور به عقب نیشنی گردیدند ویک نفر جنرال شان بنام خواجه عبدالصمد بدست شورای نظاراسیرشد، همان شب ازیگانه تلویزیون دولتی جنرال صمد منحیث کودتاچی وباغی معرفی شد که همه شهریان کابل به یاددارند ، ضمناٌ درشمال هلی کوپتر جنرال مومن جمعیتی گویا سقوط نمود وجنرال مومن منشه ی تباهی افغانستان درین سانحه بقتل رسید، ولی بعداٌ افشاء شد که این هلکوپتر توسط جنبش سقوط داده شده بود (مومن جزای بغاوت علیه داکتر نجیب راعملاٌ پاداش برد)
جنگ 11جدی هزاران فامیل شهر کابل را بطرف پیشور مهاجر وبی خانمان ساخت که فامیل خودم هم درزمره آنها بود.
روزهای سختی کابلیان ( مثلاٌ مرگ نهایت فقیرانه هنرمند چیره دست ساربان ودفن او در حضیره ی آکا بابا آبدره رود وتصادم والده مرحومه ی داکتر نجیب الله باموتر وفوتش ، بسرقت رفتن منزل وتهدید شدن مرحوم استاد همآهنگ ونا هنجاری های پی ، درپی راشاهدبودیم تا اینکه بعد ازدوسال کابل بدست طالبان سقوط ولشکرجمعیت وشورای نظاربه طرف شمال فرار نمود ، از جمله رهبرآن وقت جمعیت (مرحوم استادربانی ) هم عازم مزارشریف شد ونزد جنرال دوستم رفت .
جریان ملاقات رهبرجنبش جنرال دوستم واستادربانی :
استاد ربانی بعداز متواری شدن ازکابل نزددوستم حاضرشده وچنین حکایه نمود :
((طالباازسمت جنوب ، غرب وشرق کابل بالای ما حمله نمودند، ناگزیرکابل را رها ویگانه راه فرار مابه سمت شمال یعنی طرف شمابود ، حال ازشما خواهان کمک میباشیم ))
جنرال دوستم به استاد گفت { استاد ! دوسال قبل درجنگ یازدهم جدی باشما ، ده ها جوان ازبک راقربانی دادم ،کنون اگرباشمایکجا وکمک هم نمایم ، ریش سفیدان ازبک برایم خواهد گفت که خون فرزندان ما ،خون نه بلکه آب ویا خون شان مباح بود ، نباشه من جواب آنها را چه بگویم؟ }
استاد به جنرال دوستم تضارع کنان میگوید (گردهمایی وسیعی را تشکیل بدهید ، من از آنها معذرت میخواهم ).
فردای همان روزگردهمایی عظیمی درشهرمزاربرگذارشد ، درتالاربزرگ به سمت راست جنرالهای پرچمی چون جنرال رحمت الله رووفی وردک ، جنرال آصف دلاور ، جنرال همایون فوزی  وغیره نشسته وبه سمت چپ تالارقومندانان ملیشه ی دوستم ازقبیل غفارپهلوان ، رسول پهلوان ، زینوپهلوان وغیره قراردارند.
بامروری دقایق چند استاد عقب میز خطابه حاضر وبعداز سلام بااشاره ی دست راست میگوید { کمونستهای عزیز! اشاره بطرف چپ ، ملیشه های گرامی ! ماجهادی راکه دریازدهم جدی 1372علیه شما اعلان کرده بودیم واپس گرفتیم }.
به این ترتیب استاد مرحوم چوکی ریاست جمهوری را که به ...... خود بسته بود ، حکومت موازی با حکومت طالبانرادرشهرمزاروبعداٌ درخواجه بهاوالدین دوام داد.
این مسله ی حکومت موازی موضوع جدید نیست ، بلکه تکرارجمعیت اسلامی برای ابقاء هژمونیزمش میباشد.
دلیل دیگر : چارروز قبل خارجیها وبیگانه های درانگرهای کمیسیون انتخابات ، بدون مجوزنمایان شدندکه به طرفداری تیم همگرایی تلاش مذبوحانه مینمودند.
مردم درحالیکه کلمه انتخابات درافغانستان برای شان کلمه ی مضحک ، استهزاآمیزوبدون اعتبار شده ، زندگی برزخ گونه ی راسپری مینمایند ، کاروبار همه مفلوج وپاکستانی ها هم با رگبار نمودن یک قوم به تندور داغ جنگ هیزم ریخته وباعث تحریک قوم برعلیه قوم دگر جهت نفاق میشوند ( حادثه ی غور).
خلاصه یک فضای کاملاٌ مایوسیت معه حادثات الم انگیزارگون، غوروتخارعیدرابه مردم ما متالم ساخته ، حتی دوروز قبل شخصی در محله ی عام میگوید (( حالی زودتر ازین دوتا یکی خرماشودتابالای اوسوارشویم )) یعنی حاکم اعلان گردد که مردم ازبلاتکلیفی رهایی یابند.
مایوسیت فوق بالای نویسنده هم تاثیرنموده ومجبورشد تاچنین چرندیات تاریخی رابه رشته ی تحریربیاورد.
سنده درعنوان به معنی (نازا ) میباشد.