د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

انسانیت در آستانة مرگ

عبدالرحمن فرقاني 14.11.2013 21:55

ترجمه: عبدالرحمن فرقاني

خوانندة گرامي! اینست قسمت سوم خدمت تان تقدیم است،که پیوست به قسمت دوم به وضعیت ناگوار اجتماعي و ضعف اقتصادي در آن پرداخته شده است.

 وضعیت ناگوار اجتماعی و ضعف اقتصادی:
وضعیت اجتماعی ناگوار در دولت روم شرقی به اوج خود رسیده بود، با اینکه وضعیت اقتصادی مردم خوب نبود ، مالیات و رشوه خوری زیات گردیده بود، تا حدیکه مردم از حکومت متنفر وشکایت داشتند، و هر حکومت خارجی دیگر را بر حکومت موصوف ترجیح میدادند.
ضبط ملکیت ها مصیبت دیگری بود، که بعلتش اعتصابات و انقلابات گسترده رخ داد، که در سال ۵۳۲ دریک کشمکش سی هزار نفر در پایتخت هلاک شدند، با وجود ضرورت مبرم به اقتصاد مردم دست به تبذیر میزدند، ودر اسراف به نازل ترین درجه رسیده بودند، وکمایی مال وثروت از هر راه ممکن و مصرف آن در شهوترانی و عیاشی یگانه هدف مردم گردیده بود. اساسات فضیلت و ستون های اخلاق فرو رفته بود، تا حدیکه زندگی مجردی را بر زندگی ازدواجی ترجیح میدادند و ازینطریق در مورد ارضا غرایز جنسی خود را پابند کدام مسؤولیت نمیدانستن، طوریکه "سیل" میگوید: عدالت چون سامان مورد خرید وفروش قرار میگرفت، و رشوه ستانی از سوی جامعه آنزمان مورد تشویق قرار میگرفت.
"جیبون"میگوید:"و در اواخر قرن ششم حکومت در انحطاط و سقوطش به اخرین نقطه رسیده بود، دولت روم شرقی در واقع مثل باغچه بود که امتهای بسیار از سایه آن مستفید میگردیدند و از آن بجز تنه خشک آن چیزی بیش باقی نمانده بود، که آن هم روز به روز پوسیده تر میشد. " و مؤلفین و نویسندگان تاریخ جهان" میگوید:" شهر های بزرگی که خرابی به آن بسرعت رخنه کرد و عظمت و جوانی خود را هرگز دوباره اعاده کرده نتوانست، برانحطاط و سقوط بزرگ دولت بیزنطنی آنزمان که در نتیجه مالیات سنگین، اهمال رشد اقتصاد، زراعت و عمران وآبادی شهرها دست گریبان گردیده بود، شاهد است. "
 اقتصاد و وضعیت دینی مصر در عهد حکومت روم:
اما مصر صاحب "نیل" خوشبخت، وشادابی سرشار، با وجود عیسویت و حکومت روم از بدبخترین کشورهای در قرن هفتم بود، که از عیسویت بجز مجادلات و بحث های جنجال برانگيز در مورد طبیعت عیسی علیه السلام، ماوراء الطبیعه و فلسفه‌ الهی، استفاده دیگر نکرد. واختلافات مذکور در قرن هفتم در بدترین حالت خویش قرار داشت، قوت عقلی، علمی وذهنی امت را به بربادی کشاند، و از حکومت رومی بجز استبداد سیاسی ودینی، بدختی، ستم وشکنجه، چیزی دیگری ندید، که مصر در مدت ده سال اضافتر از بدبختی و ستم را چشید که اوروپا در چند دهه در عهد تفتیش دینی آنرا نه چشیده بود.
که بالآخره مصر از مسیر زندگی خارج و از هر مسؤولیت و مکلفیت دینی و روحی غافل شد، با وجود اینکه مستعمره امپراتوری روم بود، از آزادی سیاسی برخوردار نبود، با وجود اینکه بدین عیسوی گرایده بودند از آزادی دینی و روحی محروم بود.
دکتور گوستاف لوبون در کتاب خویش " تمدن عربها " میگوید:" مصر به پذیرفتن عیسویت مجبور شد، اما به اثر این کار به آغوش انحطاط افتاد و فقط فتوحات اسلامی بود که ازین حالت نجاتش داد، مصریکه در آنزمان ستیج اختلافات دینی بسیار بود دچار محرومیت و بدبختی گردیده بود، و مردم مصر در نتیجه اختلافات مذکور کشته میشدند و یک دیگر را بد میدیدند، ومصریکه انقسامات دینی انرا به هلاکت برده بود، و استبداد حکام همه توانایی آنرا از بین برده بود، بادران رومی خود را بد میدیدند و با آنها کینه میپروراند، و انتظار ساعت آزادی از ستم و ظلم قیصر های ظالم رومی را با نهایت بی صبري میکشدند.
دکتور الفرد.ج.بتلر در کتاب خویش (فتح العرب لمصر) میکوید:
" یقیناً که امور دین در قرن هفتم میلادی در مصر نزد مردم خطرناکتر از امور سیاست بود، اختلافات سیاسی و حکومتدرای باعث بروز احزاب مختلف نبود، که از یک دیگر فاصله گرفتند، بلکه امور دینی و مذهبی بود، که باعث بروز اختلافات بزرگ شد، ومردم به دین بشکل ارزشی نمنگرستند، که آنها را به عمل صالح و کاری نیکو وادارکند, بلکه دین در نظر شان اعتقاد محض به ارزشهای مشخص بود.
اکثر مجادلات و مباحثات تند میان شان برخاسته از تصویرهای خیالی و تفاوتهای دقیق میان معتقدات بود، و زندگي خویش را در راستای دفاع از موارد بی ارزش و بی بها به خطر میانداختند، و در راستای تفاوتها بین اصول دین و فلسفه ماوراء الطبیعه، که فهم آن بسیار دشوار است، به خطر می انداختند.
ازینرو رومیان مصر را چون گوسفند شیری دریافته بودند، که همه موارد آنرا می بلعیدند و خون آنرا میچشیدند. الفرد، میگوید: دولت روم بر مردم مصر مالیات بزرگ و جزیه سنگین .. را وضع کرده بودند، درین شک نیست که مالیات مذکور بلند تر از طاقت مصریها بود، و دور از انصاف بر آنان محل اجرا قرار میدادند".
نویسندگان کتاب تاریخ العالم للمؤرخین می‌گویند: " مصر از محصولات و تولیدات خویش سهم بزرگی را به بودجه‌ دولت روم می‌ پرداختند، طبقات مختلف دهقانان مصری با وجود محرومیت از هر نوع قدرت سیاسی و نفوذ، علاوه بر پرداخت مالیات و کرایه‌ زمین های خویش، مجبور به پرداخت خراج به دولت نیز بودند و در این زمان بود که دارایی و ثروت مصر رو به کاهش و نابودی نهاده بود.
واین چنین بر مصر ناهنچاری سیاسی، دینی و استغلال اقتصادی به یگجا فشار آورده، وبه خود مشغول شد، و صفای زندگی را بر مصر مکدر ساخت و هر نوع عزت و وقار محرومش ساخت."
 حبشه:
اما حبشه همسایه مصر به مذهب "منوفیسی" بود، با این هم بت های زیادی را که از جاهلیت به اعاره گرفته وپرستش میکرد، اما توحید نزد آنها عبارت از بت پرستی بود، که لباس اصطلاحات دین عیسوی و علم آنرا پوشانیده بود، نه در امور دین ونه در امور دنیا دارای ارادة مستقل بودند، بلکه مجمع " نقیه " فیصله نموده بود تا در امور دین تابع کرسي اسکندریه باشد.

 ملتهای شمالی وغربی اوروپا:
اما ملتهای فرو ریخته در شمال و غرب اورپا در جهل، تاریکی، بیسوادی مطلق و جنگ های خونین بسر میبردند، که تا اکنون فجر تمدن و علم در آن فروغ نه کرده بود، و بالای ستیج آن اندلس ظهور نکرده بود، تا رسالت خویش را در رابطه به گسترش علم و تمدن ادا میکرد، ونیز حوادث جهان برآن تاثیر نه گذاشته بود، و همچنان از قافله تمدن و پیشرفت جهانی دور مانده بود، نه از جهان چیزی میدانست و نه جهان از او خبری داشت، ونه از آنچه در شرق وغرب میگذشت خبری داشت و در میان عیسویت نو تولده شده و بت پرستی پیر شده داشت زندگی مینمود، نه در دین استقلالیتی داشت ونه در سیاست. میکردند،
هـ.ج.هلز ميگوید:
" ودر آنزمان در اوروپاغربی امارت های وحدت ونظام وجود نداشت، "
روبرت برایتفولیت میگوید:
" یقیناٌ که اوروپا را از قرن پنجم الی دهم ظلمت مطلق فرا گرفته بود، و روی همرفته ظلمت مذکور رو به کدورت و سیاهی بیشتر نهاده بود، جاهلیت این زمان از جاهلیت عصر گذشته وخیمتر بود، و به جسد تمدن بزرگی می ماند که بدبوگردیده نشانه های آن از میان برداشته شده باشد، وکشورهای بزرگی که درتمدن مذکور ترقی نموده بودند، ودر گذشته به اوج خویش رسیده است، مثل ایتیالیا و فرنسا شکار این ویرانی و بی نظمی گردیده بود."
 یهود:
و در اوروپا، آسیا و افریقا ملتی زندگی میکرد ، که از لحاظ ماده دینی و فهم اصطلاحات و معانی آن از غنی ترین ملتها بود، اما عاملی مؤثری از عوامل سیاست، دین و تمدن نبود که در دیگران تاثیر گذارد، بلکه از قرن ها بدینسو درین مورد ملتها دیگر در آنها تاثیر گذاشته بود، و همواره مورد استبداد، ستم، تبعید، عذاب و فلاکت قرار گرفته بودند، خصوصیات منحصر به فرد خودشان، مانند بردگی درازمدت، ستم‌های فجیع، تکبرقومی، فخرکردن به نسب، حرص و شهوت مال، سود خواری.. برای آنان شخصیت روحی و روانی را بارآورد، که با ملت‌های دیگر کاملاً تفاوت داشتند، یهودیان از خصوصیت های برخوردار شدند، که باگذرعصرها ونسلها تبدیل به شعارآنها شده بودند، این خصوصیت هاعبارتند از: ذلت در وقت ضعف، عملکرد قهرآمیز و برخورد شدید هنگام غلبه، مکاری و نفاق در تمام حالات سنگ‌دلی، خوردن اموال مردم به ناحق، بی راهی از راه خدا، که قرانکریم آنها را مطابق به آنچه در قرن ششم و هفتم از قبیل: سقوط اخلاقی، انحطاط روحی و فساد اجتماعی مبتلا آن بودند بطور دقیق و عمیق معرفی نموده است، که این خود موجب شد تا از رهبری و قیادت ملتها و جهان محروم شوند.