سال گذشته نیز، چند روز مانده به جشن استرداد روابط خارجی (به تعبیر من؛ زیرا مستعمره نبودیم و استعمار انگلیس فقط باعث تعزیرات بر روابط بیرونی شده بود) که بدون شک، با گرامی داشت از شخصیت و کارنامه ی اعلی حضرت غازی شاه امان الله (رح) به همراه می شود، ملای جاهل (عبدالصبور) با گستاخی، شاه امان الله را مرتد و کافر خواند. هنوز چند روز به 28 اسد مانده است، که بار دیگر دهن این ملای جاهل باز می شود و به مصداق مشهور مردم ما «نیمچه ملا، کفر می گوید!» مثل این که «کوک» شده باشد، این روبات روستایی به شخصیت و دیانت یک مسلمان بزرگ و واقعی، حمله می کند.  

تدین، ایمان و باور در اسلام در تاکید «اقرار باللسان و تصدیق بالقلب» (به زبان اعتراف و به قلب تصدیق کردن) از فی نفسه های امور مومن، میان الله و بنده، در «تصدیق به قلب» در مکنونات نهفته است. بنابراین تعیین حد کفر و شرک، تا زمانی که کسی با نفی «تصدیق به قلب» شناخته نشود، صدور حکم کفر و ارتداد بر وی، در دین ما، حکم افترا، بهتان و تهمت می شود.  

اعلی حضرت شاه امان الله، از زمانه جلو زد، بنابراین تنها ماند. خیال او در تغییر پُر شتاب، در حالی که اندیشه ی او در تعمیق به مسایل ملی- به یقین رسیده بود، درگیر ظواهر      می شود و در آن روزگار مقید، اگر اشتباهات کوچک او، تقصیر ورزی شده اند، چند دهه پس از وی، در جامعه ای که آزادی ها، حضور زنان و خردورزی توجیه می شوند، نه فقط اشتباه دانسته نمی شوند، بل اموری پنداشته می شوند که ضروری اند.  

در چند سال اخیر، باوجود دشواری ها و معضلات، گام های قشر آگاه، در امتداد مسیری در شتاب اند که مبدای آن ها، بدون شک به آن انسان بزرگ و مسلمان (شاه امان الله)    می رسد.  

شاه امان الله، پدیده ی باستانی نیست که مساله ی تاریخ او را به راحتی تعریف کرد. هنوز فرزندان اش زنده اند و هنوز ملت ما، مردی را به یاد می آورند که در جاده ها می رفت، با قیچی کوچک، تکه های خارجی را پاره می کرد و مردم را تشویق می کرد از دسترنج داخلی (تکه) بخرند. این آرمانگرایی، هرچند بر تولید داخلی توجه نمی کرد، اما مردی که از ارگ، با پای پیاده به راه می افتاد تا به لیسه ی حبیبیه برود و فرزندان مردم اش را بیاموزند، مردی که حاضر نشد اوباش ارتجاع را توبیخ کند (استفاده از سلاح سنگین) و خیال می کرد می شود در جمع اکثریت نیمچه ملا، ابتکار کرد، با گذشت دهه ها از تغییر رژیم ها، امروزه به حسرتی می ماند که مردم در دل دارند.  

در آرمانگرایی های امروزی، خواسته های مردم در تامین اولویت ها، اصول اساسی، انسانی و اخلاقی ای به شمار می روند که شاه امان الله در روگار اکثریت نیمچه ملایان، فکر کرده بود رفاه مردم، مهمتر است. در واقع تامین نیاز های مردم، اگر در تعاریف دولتداری و حکومت داری، انواع ایده های مدینه ی فاضله دارد، در دین ما به حکم واضحی می ماند که از پیامبر (ص) تا صحابی جلیل القدر، به آن تاکید می کردند. سیدنا فاروق اعظم (رح) در کوچه ها و جاده های مدینه و مکه می رفت تا مردم گرسنه نمانند و در رفاه باشند. در عصر امانی، در اختیار سلوکی که بدون شک با تبعیت از بزرگان اسلام ماست، یاد امان افغان گرامی باد. 

حدیث مشهوری ست از حضرت پیامبر بزرگوار اسلام (ص) که خوب ترین مسلمان، کسی ست که مردم از دست و زبان او در امان باشد. ارتجاع نخستین، سوغات سیاسی ای بود که با تایید حدیث شریف، نخستین نیمچه ملایان، میراثی به یادگار بگذارند که یک ملای جاهل و خبیث داعشی، هشتاد سال پس از پایان امارت شاه امان الله و نیم قرن پس از وفات او، ژست بگیرد و وانمود کند که اگر محاسن شما دراز شدند، به ضم لنگی و کسر بی فرهنگی، می توان مردمی را فریب داد که خیلی وقت است نقد دین را نیز وارد مباحث ضروری تغییر و اصلاحات کرده اند. 

 من ملا صبور را زیاد نمی شناسم، هرچند تا مرد (اگر باشد) چیزی نگوید، عیب و هنرش نهفته باشد، ولی حضور او با فهیم کوهدامنی که در همسویی با او، کمی ندارد و در   سلسله ی این گستاخی ها در سایه ی اخوانیسم سیاف، بالاخره پُستی می یابد که مقرری در تاجیکستان بود، اما ارزانی امثال شان باد که لیاقت بیشتر از تقرری در یک کشور فقیر و عقب مانده را ندارند، می توان شگرد و ترفند های سقویسم و باند شر و فساد را در تعمیم فرهنگی دانست که به ویژه پس از جهاد، باعث ده ها بدعت فکری در جامعه ی افغانی   می شود.  

چپ پشتونی با خیانت به ارزش های تاریخی پشتون ها، شیرازه ی کشور را آسیب می زند و در جبهات مجاهدین افغان که برای امور ملی و دینی می جنگیدند، جای این تفکر را باز می کنند که حاکمیت کفری کمونیستی با نقشی که از روزگاران مدنی قبلی داشت،    ادامه ی یک پروسه ی کفری سیاسی است که گویا به آل یحیی ختم می شود.  

کتاب ارزشمند استاد سیستانی را خوانده ام (حبیب الله، کی بود؟ عیاری از خراسان یا دزدی از کلکان) که چه گونه ملای محیل و منافق (برهان الدین ربانی) استاد خلیلی اپورچونیست را تشویق کرده است با نگارش کتاب به اصطلاح «عیاری از خراسان» یا جعل آشکار تاریخ، در خلایی ایده سازی کند که وقتی مساله ی نقش اساسی پشتون های افغانستان در بستر تاریخی حاکمیت آبایی شان تحریف می شود، این جای خالی با استفاده از فرصت های سیطره ی مذهبی و باور های دینی جامعه ی بسیار مذهبی افغانستان- به ویژه پشتون ها، به گونه ای راه را برای کسانی باز کند که در جانب جهادی، با نمونه ی تاریخی بچه ی سقو، فکر می کردند بدون درک ارزشمندی و رسالت های حاکمیت اسلامی که تامین نیاز ها و رفاه مردم در آن شرط است، به غیر پشتونی ارج بگذارند که در این احترام، بیش از همه به افغانستان و قوم خودشان جفا کرده اند.  

بچه ی سقا در هاله ی مشاوران محیلی که می دانستند چه گونه از باور های مذهبی، سود بجویند، تا سرحد نمایش مجسمه های موزیم به مردم که گویا امان الله خان می پرستید، با سطح بلند تبلیغات و تهمت با تحریک حساسیت مذهبی، می خواست مردم بر اعمال باندی غافل شوند که چیزی جز مصیبت و پاشیدن بذر نفاق نداشتند. پس از تجربه ی سقوی، تجاوز بی شرمانه ی شوروی در افغانستان، حاکمیت ننگین ربانی و بالاخره شرکت سهامی کنونی، زمانی که معضلات حاد می شوند، شگرد های دشمنان ما، برای استفاده، بیش از همه روی باور های مذهبی می چرخند. هرچند باند شر و فساد، سقویان، ستمیان و گویا فعالان مدنی ضد افغانستان، نتوانستند از تقابل طالبان با جامعه ی جهانی، به انجام تحریفی برسند که این درگیری، مساله ی قومی با جامعه ی جهانی می شود و از این حیث، آسیب های جدی به اکثریت پشتون ها وارد می شود، اما توجه آنان برای کسب مشروعیت، در حالی که در سطح صالح ها (امرالله)، اسلام را در گسست ایده وی، حتی به نام «اسلام سیاسی، اسلام نیست!»، در منظر نقد غیر مستقیم انداخته اند تا در زیر آن، عقده های حقارت را با باستانی گرایی در اباطیل زردشتی، عرفانی و تصوفی ببیند که نقش آبایی آنان در تعمیم شرک در شناخت از این مکتب هاست؛ ولی به خوبی می دانند که سطح بلند مذهبی بودن مردم، آنان را کمک می کند- دزدان، فاسدان، خاینان و جنایتکاران هم تبار را توجیه، تبرئه و مقدس کنند. بی هیچ نیست که اگر از امثال ملا صبور ها پرسیده شود، حیبب الله کلکانی، چه صیغه ای ست؟ به نام خادم دین رسول الله، دهن- پاره می کنند. تفصیل این که حبیب الله از کمترین آگاهی های دینی نیز بهره مند نبود، در جایش تبیین شده است، اما کارنامه ی مردان و زنان اسلام در فی نفسیه ی امور ایمانی، بیشتر در حالی تایید می شود که چه گونه گی حاکمیت آنان، به چه اندازه در تامین اولویت ها، رفاه، امن و آسایش مردم، صورت گرفته است.  

امارت امیر المومنین عمر فاروق (رض) نه به عنوان یک حاکمیت دینی، بل مدیریت عظیم تاریخی شناخته می شود که در جغرافیای امارت، کسی بی کار نبود و نیازی به گدایی نداشت و مردم در تامین امنیت، زنده گی می کردند. خوب فکر کنید، اگر اتحاد مردم در سرکوب سقوی اول، صورت نمی گرفت و فداکاری تحریک اسلامی طالبان افغانستان که با سقوط حکومت ننگین ربانی، نه فقط مردم را نجات دادند، بل اسلام را از ورطه ی اتهاماتی رهانیدند که با مثال حکومت ربانی، بدترین تجربه ی سیاسی عنوان شده بود، چه چیزی بیشتر از تجربیات تلخ می یافیتم. امروزه در تدوام سیاسی فقط گروهک هایی که در شراکت های سهامی پس از طالبان، به ویژه رهروان سقاوی گری اند و با آنان، نابسامانی ها و اجحاف حد ندارند، به انجام چه خیری رسیده ایم؟ 

 اندازه و حیثیت کسانی که ما و بزرگان ما را نقد می کنند، معلوم است. من فکر می کنم کوک کردن ملایان جاهلی مانند ملا صبور، کاملاً عمدی ست. باند سقوی و شر و فساد در این امر دست دارند. آنان با مُهر ارتداد و کفر، کوشش می کنند به چشم مردم، خاک بپاشند؛ اما یک خاطره ی جالب. به یاد دارید وقتی بر اثر مدیریت ناکام و شخص بی کفایتی با شهرت قسیم جنگلباغ، کندوز- سقوط کرد، مخالفان مسلح، با افتخار در چهار راه ها در کنار تصاویر شاه امان الله، عکس های یادگاری گرفتند. بلی، مردم ما پس از سال ها بدبختی، می دانند که مسایل ایمانی، امورات مکتوم و قلبی، میان الله و بنده اش اند. مردم ما مسلمانی را بر اساس خدمات می شناسند. در افغانستان، در این حقیقت، کسانی جا دارند که همانند امان افغان، هرچند اشتباه کرد، اما سربلند رفت که برای مردم، رفاه و آرامش آنان، بازنده شد.  

وقتی تصاویر دختر ملا ربانی را در مجله ی سکسی «هارپر بازار» دیدم و توجیهات او را خواندم که چه گونه در زیر قبای یک منافق، اصل شر وجود داشت، می توانیم خاطر جمع باشیم که دیگر مردم ما، مسلمانی را بر اساس ریش، لنگی و نام، تحویل نمی گیرند. در افغانستان ما، مسلمانی واقعی، مسلمانی امانی شده است. 

سقاویان با صدور اتهام، تهمت و دروغ، در پی توجیه و تقدس دزدانی اند که در شکل تاریخی، 9 ماه می شوند و پس از هفت ثور، در درازنای تنظیم های خاین، مملکت را نابود کردند و بقایای آنان- کاسه لیسی، آستان بوسی و پاک کاری بوت های خارجیان را با تفویض تمام امور مملکت، اصول مدنی و فرهنگی می دانند. 

و اما امثال و حکم دری افغانی، چه قدر جالب اند: «نیمچه ملا، کفر می گوید!» کسی که به درستی از دین نداند، نیمچه ملا است!       

متن دیالوگ کارتون استاد هژبر «شینواری»: 

نیمچه ملا: نامت چیست ... وطندار؟ 

مرد: خدا ... 

نیمچه ملا: کافر، مرتد، زندیق. تو قرمطی کفر می گویی ... به اسلام عزیز، توهین می کنی ... به دار آویخته شود! 

پرنده: او را خوب می شناختم. از پدر پدر مسلمان بود. کسی او را به «بردی» گفتن نماند. بی چاره، نام اش «خدا داد» ... بود!