احمد ضیاء مسعود با کمتر از 400 رای انتخاباتی، پنج سال تمام، حاکمیت حامد کرزی را به سُخره گرفت. او در پایان هر موضع و مشی کرزی و حکومت اش، چنان چه آشکار بود، پس از توافق خانواده گی در حضور ملا برهان الدین ربانی، کنفرانس خبری می داد و درست در فردای روزی که کرزی فراغت می یابد، «خروس بی محل ارگ»، هرچند در مقام معاون اول، اما هیچ فرصتی را برای کاستن شان حکومت از دست نمی داد. چنین رفتاری که بر اثر نزول بلای مخالفان طالبان بر حاکمیت تحمیل شده بود، در ایجاد فرهنگ گستاخی و دیده درایی در حدی کمک می کند که توهین به کرزی در اجتماع شر و فساد برای مراسم یادبود از مسافرت ربانی به آن دنیا و رهایی دایمی افغانان از یک مرض سیاسی، از تعمیم آن به عنوان فرهنگی که در حد مهار گسیخته گی آزادی های بیان توجیه کردند، نشان می دهد خط و نشان کشیدن احمد ضیاء مسعود برای تهدید و ارعاب، اگر برای چیز فهمان، رجز کودکانه است، اما امیدواری بحران زده گانی را آشکار می کند که خیال می کنند مسوولان راس امور، یا افغانان بسیار با تربیت و تحصیل یافته در مدنیت را با قواره ی تنظیمی و آلوده ی گذشته می توان به بازی گرفت. شدت برخورد رییس جمهور غنی، موردی ست که حداقل در چنین مواردی انتظار داشتیم و این اصول گرایی او، هرچند در بستری که در رقابت خوب و خراب، ارقام را به نفع خرابی اوضاع مملکت نشان می دهد، اما امیدوار می کند مردم نباید کاملاً از ارگ گسسته شوند.  

مهارت داکتر عبدالله در انتقال این پیام که ایجاد شور و هرج و مرج، به نفع کسی نیست، جواب غیر مستقیم بخشی از تحمیل شده گان در ارگ است که در طیف اعضای اتحاد به اصطلاح شمال، می دانند افغانستان آسیب پذیر، در گرایش های گروهک ها و افراد به جنجال، پیش از همه، سر کسانی را بر باد می دهد که در 14 سال گذشته، چهار میلیون جریب زمین را غصب کرده اند؛ در گستره ی هزاران تن در حکومت، از وزارت تا دونیت، خورده و در حالی انحصار می کنند که حضور آنان در سیستم، در حد صفر نیز در مساله ی عمران و اصلاح، در جایی که پای تکنوکراتان در میان نبود، موثر واقع نشده است.  

حقیقت این که در وخامت اوضاع، درخواست مکتوب ها برای دریافت «سهمیه ی کانکریت و سمنت» نیز زیر دست رییس جمهور می رود تا به هراسان شده گان حکومت که از ترس نا امنی، در شمار بقیه، به رقابت برخاسته اند تا در میان سمنت و کانکریت، خودشان را از واقعیت هایی که در عمق شهر ها در درب و دیوار آنان رسیده است، مخفی کنند، ادبیات نوع تهدید آقای مسعود را به مسخره می گیرد که «تو خبر نداری!» 

شهر های ما در جایی که در محدوده ی دولتی قرار دارند، به حصار ها و قلعه هایی می مانند که با افزودی و ضخامت سمنت های دور وزارت ها تا خانه هایی که خانه ی احمد ضیاء مسعود را نیز در بر گرفته اند، هرچند در رونق ساخت و ساز، نوع دیگری از دستآورد های کسانی خواهد بود که بر کمیت تاکید می کنند، اما حقیقت این که بزرگی افغانستان در تار های بسته مانده است که با قطع هر رشته، کنترول اوضاع مشکل تر می شود، به کسانی مانند مسعود باید گفت در پله های صعود به حکومت، افراد دیگری منتظر اند که اگر شانس داشتیم، نه جمعیتی اند، نه شورای نظاری، نه تنظیمی و نه از اهل بخیه در میان سمنت و کانکریت.  

قرار نیست اداره ی افغانستان در دستانی دست به دست شود که حالا از چوچه گان و تخمه گان اهل بحران، به آن وسیله ی حمل و نقل می ماند که اگر میراث نرسد، گویا حرکت نمی کند.  

در واکنش به برکناری به جا و منطقی احمد ضیاء مسعود که قرار بود در هشت ثور شرم آور، بار دیگر حیثیت دولت را همانند خودش، پایین بیاورد، یکی از کسانی که اغماض کرد، آقای کرزی بود. او این عمل را توهین دانست، اما کاش می دانست اگر میراث احتیاط مُضر او فرهنگ نمی شد، مردمی که نشان دادند برای بقای خویش در میز رورا باکر نشستند و در حد گسست افغانستان، حاضر به سرخمی اند، به جایی نمی رسیدند تا کسی به ناچیزی احمد ضیاء مسعود به همه قواره کند که افغانستان، برای آدمی به بحران خواهد رفت که کمتر از 400 رای انتخاباتی آورده بود.  

خوب است در واقعیت های محصور در ساخته های سمنتی و کانکریتی، در احتراز از توجیهات مصلحتی و مُضر، از جریان هایی حمایت کنیم که مدت زیادی ست در طلب افزودی بر لیست برکناری امثال مسعود ها، هشدار می دهند دشواری ها و نیاز ها برای    جامعه ی قانون مند، ایجاب می کنند مساله ی ملت و مملکت بر محور اولویت های ملی بچرخند. نیازی نیست در هراس از چند طفیلی و مفتخوار که منافع مردم را قربانی دونیت خودشان می کنند، عطف توجه کنیم. این که دستگاه تبلیغاتی طرفداران شر و فساد، چه می گویند و چه می کنند، از صورت دهن گندیده گی های آنان به افغانستان و افغانان دیده ایم و می شناسیم، اما مخالفان نباید در حدی به ابراز مخالفت بپردازند که در انعکاس گسترده ی آن، بزرگ نمایی، ممدی برای ابراز وجود شخصیت های کاذب شود. پخش خبر های مخالفان نیز حد دارد. اگر ساحه ی اثر گذاری مسعود ها در حد کمتر از 400 رای است، چرا با اتلاف وقت، او را به جایی ببریم که در نقد برادرش، نیازمند افشای حقایق در زمینه ی چند دهه خیانت، ویرانی و تفرقه به کشور است.  

احمد ضیاء مسعود، خوردتر، کوچک تر و کم تر از آن است که او را به شمار آورد. بگذاریم هرچه زودتر سهمیه ی کانکریت و سمنت اش را ببرد. ائتلاف آنان با غیر «خودی»، صرف برای مصادره ی آن بخشی از قدرت است که مستقیماً از سوی آنان مدیریت نمی شود. در تمام حاکمیت کرزی، افراد زیادی از جریان مخالف طالبان، به ویژه جمعیتی و شورای نظاری بودند که با ارزش های کمتر از صفر، اما با چند صد رای همانند احمد ضیاء مسعود، ادارات دولتی را «بند» انداخته بودند و در واقع، نقش آن بخشی را ایفا می کردند که ظاهراً برخلاف «خودی» بودند، اما با توجه به پس منظر و گذشته ی سیاسی و طرز نگرش، چند جانبه عمل می کنند.  

وجود احمد ضیاء مسعود در حکومت، سهم بیشتر به آن مخالفان منافع ملی ست که اجتماعات و مواضع آنان واضح است؛ هرچند در کنار تکنوکراتان اند، اما دل شان در جای دیگر است. تیغ های دو سره ای که از هر دو سو می بُرند و کاری به حال ملت و مملکت ندارند. 

مشی رهروان ربانی- مسعود در تجربه ای که در یک دهه گذشت، اختیار مواضع مخالف و موافق، اما در هر حال، انحصار قدرت برای گرایش های حزبی، سمتی و منطقه یی ست.   

یادآوری: 

برای شناخت بیشتر از امثال مسعود ها، طرح رورا باکر، سناتور جنجالی آمریکایی را ضمیمه ی این مقاله می کنم تا دوستانی که ظاهراً تحت تاثیر عاطفه و مصلحت، همیشه مردم و مملکت را آسیب زده اند، بدانند حتی در حد اشک تمساح نباید بر مسعود ها، ترحم کرد. 

متن دری طرح رورا باکر برای فدرالی ساختن نظام افغانستان، اما در واقع برای تجزیه که در مشارکت مستقیم با احمد ضیاء مسعود و کاملاً تحت تاثیر جریان های منحرف ستمی، تنظیمی، جمعیتی و شورای نظاری با ادبیات مخصوص آنان نوشته و ترجمه شده است، در زیر، تقدیم افغانانم می شود:  

متن مسوده در مجلس نماینده گان 

پنجم اکتوبر 2011 

آقای رورا باکر (از جانب خودشان و آقای گوهمرت) فیصله نامه ذیل را پیشکش کرد که به کمیته روابط خارجی سپرده شد. 

فیصله نامه: 

به منظور افزایش و تداوم فشار بر طالبان، متحدین دهشت افگن شان و حامیان شان، ممکن ساختن خروج زودتر و مصوون سربازان ایالات متحده امریکا، کاهش در میزان مصرف جان و پول؛ ایالات متحده باید تنوع قومی افغانستان را از طریق راه اندازی انتخابات محلی و ولایتی بازشناخته و نظام مرکزمدار کنونی ناکام را با یک ساختار سیاسی فدرالی که مشارکت همه گروه های قومی را تامین نماید، تعویض کند.  

از آن جایی که افغانستان یک کشور متنوع اقلیت ها به شمول پشتون ها، تاجیک ها، ازبیک ها، هزاره ها، ترکمن ها، ایماق ها، بلوچ ها و نورستانی هاست؛  

 از آن جایی که ده های جنگ داخلی و بیش از یک قرن استبداد و تبعیض در افغانستان منتج به بی اعتمادی، ترس و افراطگرایی و عروج طالبان دگرناپذیر و عظمت طلبی که با گروه های قومی دیگر مخالفت می ورزید گردید؛ 

از آن جایی که ساختارها و رهبری شدیداً ممترکز در افغانستان منجر به سوء استفاده گسترده، تبعیض، فساد، و عدم مشارکت و حمایت مردم و روش های ضد دموکراتیک شده است؛ 

از آن جایی که طالبان، و همدستان القاعده یی شان، در دوران حاکمیت وحشتناک شان در افغانستان، پالیسی های انتقام گیرانه قومی و تبعیض را، به ویژه علیه جوامع شمالی، مرکزی و غربی افغانستان تشدید بخشیدند؛  

از آن جایی که طالبان و همدستان القاعده یی شان تنوع قومی و کثرت گرایی سیاسی را به مثابۀ بزرگتری تهدید به حاکمیت سیاسی و باور های افراطی شان می دیدند؛ 

از آن جایی که طالبان و همدستان القاعده یی شان ساختار های شدیدً متمرکز دولتی در کابل را به خاطر سرکوب جوامع متنوع افغانستان به کار بستند و پالیسی های تبعیض، پاککاری و انتقام گیری قومی را تقویه کردند؛ 

از آن جایی که طالبان و همدستان القاعده یی شان، پس از آن که مردم و فرهنگ های متنوع افغانستان را بی رحمانه سرکوب کردند، به ویژه مردمان غیر پشتون را، یک جنگ جهانی دهشت افگنانه را که به خصوص ایالات متحده را نشان گرفته بود، راه اندازی کردند که منجر به حملات یازدهم سپتمبر 2001 شد؛ 

از آن جایی که طالبان و متحدین القاعده یی شان توسط یک ایتلاف (متشکل از) مردم شمال افغانستان، بیشترینه تاجیک ها، ازبیک ها و هزاره ها که جمعاً ایتلاف شمال یاد     می شوند شکست داده شدند و (ایتلاف شمال) برای آزادی خود می جنگیدند و توسط شمار اندکی از نیروهای ویژۀ امریکا و حملات رهبری شده قوای هوایی ایالات متحده حمایت می شدند؛ 

از آن جایی که شکست طالبان و متحدین القاعده یی شان در شمال افغانستان منجر به سرنگونی رژیم دهشت افگن طالبان و ختم ظلم و دهشت افگنی طالبان و القاعده گردید؛  

از آن جایی که در شکست دادن طالبان و متحدین القاعده یی شان هزاران جنگجوی شجاع شمال افغانستان و تنها یک شهروند امریکایی جان خود را ازدست داد، مبین این است که مردم افغانستان اراده و توانایی جنگ با طالبان و القاعده را زمانی که به خاطر آزادی، خانواده و خانه خود بجنگند، دارند؛ 

از آن جایی که نقش حیاتی جوامع متنوع قومی افغانستان در شکست افراطگرایی و بنیانگذاری یک افغانستان با ثبات و رهیده از تعصب قومی از سوی جامعۀ بین المللی نادیده گرفته شد و به جای آن بر یک حکومت شدیدً متمرکز که به دور یک رهبری مقتدر پافشاری کرد و (این حکومت) منجر به فساد و تکرار اشتباهات گذشته شد؛  

از آن جایی که حمایت غرب از یک پروسۀ ناقص قانون اساسی که قدرت زیادی به رییس جمهور می داد، حمایت کرد که این قدرت شامل تعیین مستقیم مقامات ولایتی به شمول والی ها، شهردار ها و ولسوالی ها، قوماندانان امنیه می شد و این تعیینات بدون  تصویب یا مشوره با مقامات محلی، ولسوالی و ولایتی صورت می گیرد، اصل های اساسی دموکراسی نماینده و تعیین رهبران محلی توسط خود شان را رد می کند؛  

از آن جایی که پالیسی کنونی با تقویۀ یک حکومت شدیداً متمرکز در کابل، اشتباهات گذشته، به شمول دوره های کمونیستی و ملیگرا، را تکرار کرده است و منجر به فساد گسترده، سوء استفاده از قدرت، تبعیض قومی، گسسته گی و از بیگانه شدن مردم از حکومت گردیده است و؛ 

از آن جایی که 9 سال تلاش برای ساختن یک نیروی پلیس ملی و اردوی ملی برای دفاع از افغانستان، قربانی نظام حکومتی متمرکز ناکام  شده است و فساد گسترده، خویش خوری یی که لازمۀ آن است، منتج به دخالت هر بیشتر نیروهای زمینی ایالات متحده و پیمان اتلانتیک شمالی- ناتو و منابع مالی شده است و (شمار نیروها) از تنها 5000 نفر نیرو در هشت سال پیش به 130 هزار نیرو در حال حاضر رسیده است؛ بنابران- حالا که چنین است، به اینجا رسیدیم که،  

1) ایالات متحده باید:  

الف) به گسترش گفت وگوی منطقه وی به شمول کشور هایی که از تلاش های ایالات متحده برای شکست طالبان حمایت کرده اند، مانند هند، روسیه، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان تلاش ورزیده و آن را از محراق پاکستان دوری گیرد.  

ب) از تشکیل یک نظام سیاسی نماینده، غیر متمرکز، دموکرات فدرال در افغانستان حمایت کرده، آن را تشویق کند تا قدرت را به مناطق، ولایات، و ولسوالی ها انتقال دهد که به دور از فساد ریاستی، تنوع منطقه وی قومی و فرهنگی افغانستان را به رسمیت شناخته و احترام، اعتماد و حسن نیت متقابل میان جوامع مختلف قومی و مذهبی در کشور را تشویق می کند. 

ج) از تعدیل هرچه زود تر قانون اساسی که انتخابات محلی، ولسوالی و ولایتی برای (انتخاب) والی ها، شهردارها، قوماندانان امنیه را تامین می کند، حمایت کند. چرا که (این کار) دموکراسی را به مردم افغانستان نزدیک ساخته و اعتماد میان گروه های قومی مختلف افغانستان را برانگیخته و شورش طالبان و هوس شان برای گسترش در ماورای مناطق پشتون نشین در کشور را مهار می کند.  

د) از تشکیل ملیشه های منطقه وی یی که به درستی تعلیم دیده و تنظیم شده باشند و همچنان از ارتش ملی که با شورشیان طالب بجنگد، حمایت کند؛ به ویژه، به منظور کاهش نیرو های امریکا، از به کارگیری امکانات متحدین طبیعی ایالات متحدۀ امریکا که در شکست طالبان در 2001 کمک کردند. 

د) با کشاندن دوبارۀ (خودِ) مردم افغانستان به جنگ وحمایت از حکومتی که نماینده شان است، افراطگرایی شورشیان طالب و متحدین القاعده یی شان را تضعیف کند.  

هـ) با شمولیت طالبان در حکومت افغانستان، فعالانه مخالفت کند.  

2) ایالات متحده باید حمایت از نظام حکومتی ناکام و متمرکز کنونی را که منجر به فساد بزرگ، سوء استفاده از قدرت، تجارت رو به رشد مواد مخدر، حاکمیت (تک) قومی و ریشه یابی مجدد افراط گرایی و شورش گری فزایند را کمک کرده است، ترک کند.