گاهی امثال این قلم، متهم می شوند که در شیوه ی تنقید، تند استند. بلی، نه فقط گاهی، بل هرازگاهی که نیاز باشد، پاسخ می گویم؛ اما وجداناً در کشوری که این همه رابطه ی قومی و خویشی، حتی یک واحد کامل کلیت متجانس نمی گذارد، خیلی دشوار است در صورتی تبارز کنیم که اگر ناگزیری های ارائه ی پاسخ نباشد، تنها عدم رعایت نزاکت های اجتماعی برخورد عادی با هموطنان که تنوع قومی دارند نیز به عذاب وجدان، مبدل می شود.

از خود شروع می کنیم که بلی، بسیاری از جوابات ما در نمونه های معامله ی به مثل، شبیه حملاتی شده اند که در تمام آن ها می کوشند با ایجاد ذهنیت های منفی، از مشروعیت و وجاهت تاریخی و اجتماعی ما بکاهند.

پاسخ من به کسانی که اعتراض می کنند این است که باید به گریبان خودشان نظر کنند. باری نقل خاطره ای را موجه می دانم که پس از انتشار یک کتاب من(دری افغانی) با نوع               دهن گنده گی ای مواجه شدم که کاملاً دور از کرامت انسانی و عفت قلم بود، اما صبر من برای عدم سرزنش این کنش، همانند آن چه با بزرگان و تاریخ ما می کنند، لبریز شد؛ زیرا در جامعه ی سیاست زده ی ما، زیر سوال بردن مشروعیت تاریخی، اصلی شمرده می شد که به یقین اگر شاه امان الله از منظر وجاهت نیافتد، هرگز نمی توان با نمونه ی بچه ی سقا، به مشروعیتی دست یافت که آرزوی رسیدن به قدرت سیاسی ناقلین را تسهیل می کند.

اندیشه ی ما از فرهنگ های عداوت که با طرح های ستیز ارائه می شوند، ما را در موضع کسانی که باید جلو ابتذال را بگیرند، هرازگاهی که با خصومت رو به رو می شویم- بسته به نوع برخورد- قرار می دهد.

چنانی که یادآوری کرده ام، پس از برخورد زشتی که از سفاهت یک آدم ابله و مریض ناشی می شد، و پس از انتظار زیاد که دیدیم کسی حاضر به تقبیح او نشد، با چنان خشونت واکنش، پاسخ دادم که بعداً باعث آزرده گی جمع کثیری شد که بدون توجه خطاب توهین آمیز به من، از یاد بردند اگر جلو قباحت را می گرفتند، در معامله ی به مثل، خوار و حقیر نمی شدند.

قلم به دستان ما در نمونه های زیادی سعی کرده اند با ارائه ی پاسخ ها، جلو فرهنگ سازی هایی را بگیرند که اگر در فضای آلوده ی کنونی، پاسخ نیابند، باعث تیره گی های بیشتر می شوند. مثلاً بار های سعی شده با تحریف و توهین، سوژه بسازند تا خطوط پیشرو تقابل(اوباش) با استفاده از آن ها بی مضمون نمانند.

طرح های شرم آور و زشت خطاب یهودی، توهین به بزرگان و تحریف تاریخ افغانستان، مسایل ساده ای نیستند که به ساده گی از عهده ی اوباش کوچه و بازار برآیند. همیشه تعدادی باسواد بی وجدان و عقده یی سوژه می سازند تا با دست آویز کار آنان، امیال و اغراض دشمنان برآورده شوند.

دقت کنید! دست تنگی در عرصه ی تنقید، به جایی رسیده است که با استخدام آوازخوان و سازنده نیز سراغ مشروعیت تاریخی ما می روند. پس از نشر اخبار کتاب «ناشناس، ناشناس نیست»، شماری دکاندار به طمع پول، این کتاب را با تیراژ ده هزار جلد، چاپ کرده اند. می گذرم از این که گفته می شود ناشر اصلی آن، «کتاب فروشی سعید» است که توسط یک ملای پوهنتون کابل، گرداننده گی می شود و از شرم این که گویا به    تفرقه ی قومی دست یازیده، کتاب را به نام یک ناشر دیگر، بازاری می کند. در حالی که اکثر مجلدات چاپ شده ی این کتاب در حال خاک خوردن اند(نبود خریدار)، تنقیدی که آن را از حیثیت انداخت، تبیین آدرس غلط یافت داده های تاریخی بود.

 بررسی سلسله ی کتاب های تاریخی فرهنگیان افغان، آن قدر بحث های مستند و ستوده ی تاریخی دارد که دیگر نیازی نیست برای تبیین تاریخ، به یک آوازخوان یا خنیاگر مراجعه کنیم؛ اما ناگزیری های ارائه ی پاسخ، هرازگاهی موجه می نمایند تا جلو خصومت هایی گرفته شود که اگر پاسخ نیابند، مردم را دور می کنند.

در مثال های زیادی دیده ایم، تا زمانی که یک ادعای پوچ، پاسخی نیافته است، به حربه ی جداکننده، مبدل شده است. دو یا سه سال قبل، جاوید کوهستانی با یک پوست بی نهایت سخیف و ناشی از بی سوادی و فقر فرهنگی کامل، به پشتون ها تاخته بود. من با نشر    مقاله ی «تمدن سقوی»، زود بر آتش جاهلانی آب ریختم که شروع کرده بودند به همرسانی یاوه ی سقوزاده تا به قول خودشان، ما را تخریب کنند.

کسانی که شاکی اند بعضی پاسخ های ما خشن اند، بهتر است از تحلیل هایی غافل نمانند که ما نه با تخلیق، بل با واکنش، وارد منازعاتی می شویم که در جامعه ی پُر تنوع قومی ما، در واقع طرح علنی بعضی آن ها باعث عذاب وجدان می شود.

اگر روزی شاهد تعمیم تنقید اخلاقی شدیم، نیاز به طرح هایی که در معامله ی به مثل، از بد بدتر می شوند، بروز نمی کند. تعمیم تنقید اخلاقی، به هیچ کسی مجال نخواهد داد به رویکردی متوسل شود که اگر پاسخ و واکنش زشت نشود، مصلح پنداشته می شود.

عدم توازن تنقید به بی عدالتی هایی منجر می شود که می بینیم جامعه ی اکثریت افغانستان (پشتون ها) در مواجه با ویرانگری سیاست ها، از اثرات فرهنگ ابتذال نیز بسیار آسیب دیده است. این آسیب دیده گی، اگر با کار فرهنگی التیام نیابد، به ناگواری درگیری هایی می افزاید که اینک دولت را با هیولای یک نیروی مدهش مسلح، در برابر همه قرار داده است.

ما با ناگزیری ارائه ی پاسخ، سعی کرده ایم سلامت اجتماعی، کاملاً محو نشود. می دانیم که در بسا موارد، پاسخ های مدلل، موجه و مستند ما به مخالفان بی عقل، بی شعور، بی سواد و بی وجدان که همیشه ادعای تاریخی دارند، باعث شده اند اکثریت توهین شده با در یافت آن ها و تحت تاثیر مجاب کننده ی آن ها، با اجتناب از خشونت های فزیکی، اوضاع را بدتر نکنند.    

مردم ما شاهد اند که بعضی ادعا ها و هتاکی ها بر پشتون ها به اندازه ای زشت و کریه اند که اگر در عرصه ی تنقید و پاسخ به آن ها کوتاهی می کردیم، فرهنگ تقاص و انتقام، کُل خورد و کوچک تبار ما را به دشمنان حکومتی مبدل می کرد که فقط در برابر یک قشر طالبان آن(یک یا دو درصد)، بدون استعانت خارجی، حتی عمر کوتاه ندارد.