حمله با تیم کودکسالار به سیستم سیاسی امریکا، ماحصل چند ماه کشیده گی میان حکومت افغانستان و ایالات متحده ی امریکا شد. این بارز ترین نمونه ی اثر استخدام افراد و اشخاصی بود که حکومت دکتور غنی به نام جوان سالاری، اما در واقع برای یکه تازی، در پیش گرفته است.  

پنهان نیست که کودکسالاری های سیستم دولتی، هرگز نمی توانند مخاطب شخصی شوند که با اعتماد به نفس متفکر دوم دنیا، رییس جمهور افغانستان شده است. چنین اعتمادی، قرار گرفتن در بلندی سلسله کوه هایی ست که نهایت قله ی آن شاید به لانه ی سیمرغ افسانوی برسد.  

حمدالله محب در یک نشست دیگر در نوع «سخنسرایان بی فکر» (نام یک مقاله ی بنیادین من) مستقیماً اعتراف کرد که در افغانستان،50 تن، همه روزه به قتل می رسند. از تحلیل سیاسی این حقیقت تلخ صرف نظر می کنیم که در زمینه ی کشور، چه گونه طرف های تنازع به جان مردم افتاده اند، اما آوردن آن از آدرس مشاور شورای امنیت ملی که در جریان چنده ما اخیر در حد شخصیت کاذب دیگر ظهور کرد، به معنی قبول ضعف هایی ست که در بازی های سیاسی دولت، آگاهانه صورت می گیرند.  

رییس جمهور غنی بار ها تنقید شده است که چرا از عدم کفاف دولت، پس از پایان کمک های خارجی با صراحت چند هفته و چند ماه صحبت می کند؛ زیرا به باور مردم، چنین اعتراف مستقیم، نمایانگر این حقیقت است که عمر این سیستم که دست آورد های مدنی، پیوسته به آن تعریف می شوند نیز می تواند کوتاه باشد. تاثیر مخرب روانی آن در جانب دولت، ذهنیت سقوط است و در جانب مقابل، به اصراری کمک می کند تا شماری با یقین به این عمر کوتاه، بر شدت خشونت هایی بیافزایند که درز های رونما را بیشتر خواهند کرد. یقین این که چیزی از عمر کوتاه دولت نمانده است، مخالفان را در موضع بی انعطاف، جمودتر می سازد. 

هرچند در این صراحت (اعتراف مستقیم رییس جمهور) حقیقتی نهفته است که شاید اظهار عجز باعث ارعاب جامعه ی جهانی شود که با پایان حضور شان، دست آورد هایی نیز محو خواهند شد که به خصوص در قسمت آزادی ها و کار های رسانه یی، در واقع با اثرات ناگوار تخریش و تخریب وحدت فکری و ملی که مردم ما معتقد اند زیاده و تحمیلی نیز بود، فقط به فکر وقایه ی خود شان باشند. تلخ تر از این که پس از مصرف میلیارد ها دالر و تشدید جنگ با حضور بیش از100 هزار سرباز مجهز بین المللی که بعضی جزو قدرت های درجه اول جهان اند، افغانستان در سراشیب سقوط قرار دارد، ملاحظات بایسته هایی را به میان می آورد که برای کاهش التهاب، دور اندیشی هایی لازم اند که در مقاطع سیاسی، گاه باعث فرصت ها می شوند.  

بازی های خراب طالبان که یک سره در تله های روسی، ایرانی و غیره افتیدند، گاهی حکومت در حال افول دکتور غنی در چشم امریکا را دوباره امید بخشیده اند. اشاره ی  امریکا بر حمایت از پروسه ی انتخابات و طرح صلح به جای خروج، نشانه هایی نیستند که برای طالبان، خوب باشند.  

اعترافات مستقیم دولتی، سوا از انعکاس رسانه یی و فردی، از روی مجموعه ای حساب می شود که اختیار همه چیز را دارد. در جریان ترجمه ی کتاب «ناگفته های ارگ»، مثال های دیگری را نیز به یاد دارم که نویسنده از متن ارگ، از خلوت های امنیتی آورده بود که حتی در زمان آقای کرزی که اوضاع بدتر نبود، حقیقت تلفات روزانه (بدون سانسور) به 150 تن می رسید. رقم بیان شده ی مشاور شورای امنیت ملی، کمتر از درز حقایقی ست که در کار های رسانه یی رونما می شود، اما در قسم عجیب تفاوت ها که در شهر ها نیز مجال تنفس آزاد در حصار های سمنتی در حال افزایش، کاهش می یابد، مردم را می ترساند؛ زیرا مهم ترین طرف آنان برای دادخواهی، مجموعه ای به نام حکومت- دولت است. اگر این مجموعه در حد اعترافات مستقیم، ضعف هایش را آشکار می کند، میزان بی اعتمادی به نفع مخالفانی تمام می شود که در مناطق تحت حاکمیت شان، حداقل امنیت یافت می شود. چنین گرایش هایی، چه قربانی هایی می گیرند؟ فراموش نکنیم که اولویت های انسانی (امنیت و اقتصاد) بالای آزادی های مدنی، سایه می افگنند.