تا جایی که به یاد دارم، ردیفی از شاعران و ناظمان عتیقه، بخشی از نصاب آموزشی ما برای مواردی بود که وقتی کم می آوردیم، طبقات می شدند که گویا باعث افتخار اند. روند سیاسی- تاریخی ایجاد زبان دری یا به اصطلاح فارسی، در زمینه ای صورت گرفته  که عقب مانی در برابر موج خروشان فرهنگ و حضور مسلمانان، شعوبیه (گروه معروف به اسلام ستیزی و جعل تاریخ) را وامی داشت بیشتر در دنیای تخیل، کیف کنند.  

سده ها پس از گذار تقابل سیاسی با اسلام و مسلمانان، میراث شعوبیه، اینک در چهره ی جدید (ستیز قومی) ما را ناگزیر می کند در عقب مانده گی فکری، خودباخته از زمان حال، دنبال دیو و پری، شاه و ملکه، می و میخانه، خان و خانقاه فراموش کنیم تعویض زمان حال با گذشته، مبادله یا در عرف عوام «مالچه» ی واقعیت ها با مجعوله ای ست که بدنه ی مهم سوء تفکر جهت ستیزی قومی به شمار می رود.  

کسی از سرسفیدان فرهنگی ما، همواره به جوانان توصیه می کند شاهنامه بخوانند و حتی روزی مدعی شد که باید بدانند در کنار دنیای نت، دنیای دیگری نیز وجود دارد که همان شاهنامه ی تعلق خاطر اوست.  

چند سال قبل با انتشار نقد شاهنامه و فردوسی (کتاب نگرش نو بر شاهنامه و فردوسی) برای این که دید انتقادی ما فقط منوط به تعصب شمرده نشود، سراغ اهل منطق رفتیم که عقده های عقب مانده گی را با عتیقه ای نمی توان برطرف کرد که فرو رفتن در هر فصل و صفحه اش، فراموشی از محیط و ماحولی ست که مولفه های اقتصادی، رفاه را تضمین می کنند و دشواری های سیاسی، ناشی از کثرت ایسم هایند.  

در این دنیا، پاسخ ها برای راه حل، آویختن از مجموعه ی ادبی تاریخ گذشته نیست که در هر بند و سطر آن، اشخاصی معرفی می شوند که برای تلخ کامی ها و عقده ها، دنیای مصنوعی می سازند و در هر گوشه ی آن، معتادان باستانی  و عتیقه، چرس و چلم می زنند و کسی از قماش خودشان برای این گروه تریاکی، مخدر تعصب می خوراند تا فکر کنند، موجودات غیر واقعی کتابی همانند شاهنامه، بسنده گی آنان در خودکفایی ست؛ زیرا دنیای آن موجودات مُضر و موذی که بیشتر همبستر می شوند و وقتی شکم سیر بودند، شهر ها و هستی دیگران را چپاول می کردند و زمانی که گردن می انداختند، بی میل نبودند در جست و جوی دیو و پری، هفت خوان بسازند و سال ها پس از خودشان، کودکان روزگار فیس بوک و نت را به ریشخند بیاورند که مصروفیت های ابا و اجدا شان، چه جنایاتی بوده اند.  

نهیلیسم ناشی از هاله ی سیاست هایی که با پشتوانه ی قطب های جهانی، هستی مردمان و کشور ها را درمی نوردد، گونه ای از نسخه ی درمان را در میان جوامع عقب مانده تجویز می کند تا در غرقاب گذشته، غیر فعال باشند و بدتر از همه بپندارند با فرورفتن در این غرقاب، به زمینه ای می رسند که یک قرن پژوهش های محققان زبان دری یا به اصطلاح فارسی، تفسیر کارنامه های چند پادشاه فاسد و جنایت کار، چند شاعر مداح و گدا، اندیشه های مثلاٌ عرفانی که خود بدتر از ایسم های تاریخ معاصر در جهت گند فکری اند و نمایشنامه های بدآموزی با مجموعه های خبیثات، مضحکات و یکی همانند دیگر، اجازه نمی دهند توده های امروزی، امروزی باشند و یادشان نرود مهمترین هویت آنان،  شناسنامه ی انسانی است.  

بررسی میراث های ادبی، نباید در حاصلی رونما شود که فاصله میان طبقات آدمی ست. ادبیات نیز جزو ضمایم تاریخی، در آن جا که به گذشته تعلق دارد، می تواند ممد باشد تا نه فقط در مقوله ی علمی زبان کمک کند، بل درونمایه ای که با این پدیده منتقل شده است، تبیین کند مراحل تکامل تاریخی بر چه شاخصه ها و مولفه هایی استوار بوده اند و نوسان تاریخی در فراز و فرود، چه کمکی می کند تا در مسیری که پیش رو داریم، مشکل ها را بُزداییم. 

استخراج افتخار، استخاره برای مداوا و بدتر از همه، تولید مخدر تعصب برای ستیز قومی در جهانی که کلیت متجانس را در هیچ واحد سیاسی به رسمیت نمی شناسد، فقط می تواند مشغله ی فکری- روانی بیمارانی باشد که با تعمیم آلوده گی فکری، مردم را به جان هم می اندازند که باید چنین و چنان باشند.  

اگر نتوانیم به فهم علمی مجموعه اصول و قوانینی نایل آییم که واحد های سیاسی کنونی را بر اساس مقولات سیاسی- اقتصادی آنان تضمین می کند تا آینده داشته باشند، به یقین که هیچ عنصر فرهنگی- ادبی نخواهد توانست در روزگاری ما را کمک کند که هویت های سیاسی در گرو جهش اقتصادی، شانس بقا دارند و می توان به جرات گفت دیگر عصر توهم افتخارات میان تهی که مشغله ی چند نویسنده و شاعر خماری بود، گذشته است.  

برآوردن تسکین عقده ی حقارت از نسخه های مردمانی که به درستی کسی در صفحه ی فیس بوک خود نوشته بود: در خراسان، فقط چند شاعر داشتیم که از زمانه شکوه می کردند و بعد همه فرار کردند ... مثل این می ماند که به جای ادویه ی سفارش طبابت، از نسخه های کف شناسان و مداریانی استفاده کنیم که با عمری دروغ برای مردم، عقل آنان را می دزدند تا از سیمای زار آنان بی خبر درگذرند که چرا این مشکل گشایان در   حاشیه ی زنده گی، در جاده ها، در میان زباله ها و در فضای باز آسمان و زمین فقر نشین می لولند و قادر نیستد نسخه ی مداوای درد های خودشان را نیز تجویز کنند: کل اگر طبیب بود ...