جاوید اهور، از نمونه هایی بود که با توهین به دین مقدس اسلام، خودش را معروف کرد. از آن جایی که می دانیم معروفیت، خود باعث به دست آوردن امتیاز می شود، بنابراین،  در جامعه ای که در مواجهه با موضوعات، تعاریف روشن وجود نداشته باشند، مثال هایی که حتی در تضاد کامل با یک کشور و ارزش های یک ملت، «اهوری» می شوند، اسباب کسب درآمد شده اند. 

 این که چرا آن پسرک هتاک با راحتی، چنان میلی کرد، پیش از همه به بازار آزاد افغانستان تعلق دارد که زمینه ی فروش انواع کالا را فراهم آورده است؛ چون در چنین سیستمی، محدویت و ممانعت، کاملاً نفی می شود. به این دلیل، پیامد ناگوار های حتمی است. 

تخلص جاوید اهور، بخشی از ترکیب «اهورامزدا» یا نیروی خیر است که در مقابل اهریمن یا نیروی شر (خدای بدی)، از اصول اعتقاد دوآلیستی (ضد وحدانیت، به معنی دو مبدایی) در دین زردشتی شناخته می شود.  

شمار زیادی از تازه زردشتیان افغانستان از حاکمیت کمونیستی تا کنون که حاکمیت بازار آزاد را تجربه می کنیم، با گونه ای از نماد گرایی، تخلص هایی دارند که مثلاً با نام های مزدک، یسنا، اوستا، زند و غیره، به گونه ای تعلق خاطر خود را نمایش می دهند. 

نبود قانونیت در بازار آزاد افغانستان، جامعه ی جنگ زده، آسیب دیده، بسیار سنتی و مذهبی ما را با تنش ها و چالش هایی مواجه کرده است که اگر بگوییم بخشی از مشکلات مختلف ایجاد شده در بیش از یک دهه، ناشی از عدم وضاحت بر چه گونه گی کارکرد سیاسی، اجتماعی،  فرهنگی و رسانه یی بود، بی جا نیست.  

از تنظیمیان فاسد تا رفیقان حزبی، احزاب قومگرا ، افراد و کاسبکاران بازار آزاد افغانستان، همه و همه در چنان فضای باز و ناقانونمند، کار و فعالیت کرده اند که باور نمی شود، چه گونه تنظیمیان جهادی با رفقای حزبی که روزی مردم و کشور را برای ادعا های خویش، ویران و برباد دادند، تا مرز ائتلاف بروند و نام آن، چیزی در حد ضرورت ملی شود. بر همین منوال، افراد و جریان هایی به هم پیوستند که با تعلق خاطر آنان بر ایدیالوژی ها و اندیشه ها، باور نمی شد روزی یک ستمی با یک عقب مانده ی فکری، تا آن جایی خود و تفکرات خویش را نادیده بگیرند که سهم آنان در چپاول بازار آزاد، کاستی نگیرد.  

 قضیه ی جاوید اهور، به نوعی ادامه ی ماجرای های سازمان یافته است که بخش حاد آن ها در حاکمیت کمونیستی که تعلق خاطر بر معنویات و دین را به گونه ی غیر باور های رایج، نفی می کردند، ارتباط می گیرد.  

با تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان، گونه ای از کمونیستانی به چشم می خوردند که گرایش خاطر آنان به قوم و زبان، پدیده های ستمی و پرچمی را معرفی کرد. بنابراین، حضور شوروی در افغانستان، آنان را متوجه می کرد در جامعه ای پا گذاشته اند که معنویت و روحانیت، حتی در حد افراط قرار دارند.  

ایدیالوژی کمونیستی که مانند زنده ی بی روح عمل می کند، با نبود زمینه هایی که بتواند مشغله ی فکری بسازد، درگیر معنویات افغانستان می شود. روسانی که تا آن زمان، هرچه دین و مذهب بود با کلیسا و کنیسه، ترخیص داده بودند، شورای علمای جمهوری دیموکراتیک می سازند. تعداد زیادی از فرصت طلبان روحانی و ملا، از این فرصت ها استفاده کرده اند.  

برنامه های دینی- مذهبی روسان، چیزی نبودند که به خورد مردم ما بروند. درگیری عظیم که به یک جنگ خونین و سراسری مبدل می شود، روسان را هشدار می دهد که با دگم ناشی از اعتقاد خشک خود شان، در کشوری همانند افغانستان، کاری از پیش نخواهند برد. آنان برای آن که جریان عظیمی ملی و اسلامی، خدشه ببیند، با طرح مساله ی ملیت ها، به جای اقوام و جست و جو برای بدیلی که بتواند با تضعیف باور های اسلامی مردم، رنگ اعتقادی داشته باشد، وارد بازی دیگری نیز شدند. 

تجربه ی نظامی روسان تا زمانی که در 26 دلو سال 1367 از افغانستان خارج می شوند، ناکام بود، اما تجربه ی آنان برای تضعیف جامعه ی افغانی با تطبیق تفرقه ی قومی، سال ها پس از خروج آنان، کارآیی دارد و بخشی از مشکلات عظیم ماست.  

روسان با طرح صورت معکوس اقوام که آن را حقوق ملیت ها می شمردند، همان گونه که کلیت ملت افغان را با جاگزینی نام ملیت ها در جای اقوام، زیر سوال بردند، زیرا از رهگذر دستوری، ملیت ها، پیش از آن که نمایانگر اقوام باشند، نمایانگر ملت هایند که می دانیم در هیچ کشوری، چند ملیت نمی تواند مطرح باشد، همچنان با بدیلی که بتواند جاگزین اندیشه ی اسلامی شود، خیلی تلاش کردند. یکی از این تلاش ها، ایجاد ذهنیت پرداختن به موضوعات تاریخی غیر اسلامی بود که به گونه ای می توانستند مردم را در جهت تفرقه تشویق کنند.  

پُر و بال دادن به شماری از میراث های فرهنگی ایرانیان که با چاپ های متعدد کاپی، بخشی از انتشارات دولتی را می ساختند و نقد اکثراً پشتون ستیز، سرمایه گذاری های کلانی را ایجاب می کردند که روسان روی پروژه های تاریخی، روی دست گرفتند و در این میان، توجه بر عناصر دین و مذهب، خیلی مهم بود.  

دین سخیف زردشتی با صورت بسیار مبهم، محتویاتی دارد که یکی بدتر از دیگر اند. دولت های وقت افغانستان با سرمایه گذاری ها بر عمق تاریخی، این پروژه را با کاردکرد های جعلی ایرانیان، رونق دادند.  

صدور ایدیالوژی ها و ارایه ی اسلام سیاسی که با پروژه های متنوع گروهک های بسیار متعصب افراطی، چهره ی نادرستی از اسلام ترسیم کرده اند، به نوعی به گرایش های دینی غیره در افغانستان مجال دادند. بنابراین از زمانی که جهاد مقدس نیز در جریان بود، در حاکمیت های تنظیمی و طالبانی، شاهد آن افغانانی شدیم که دیگر مسلمان نبودند؛ هرچند مسیحیت به عنوان یگانه راهی که می توانست شماری را برای رهایی از دشواری ها به کشور های غربی برساند، افغان های مسیحی را زاد، اما گرایش به سایر اندیشه ها که بتوانند جاگزین اسلام شوند، در حدی نبود که از تعلق خاطر چند سیاستگر، بیشتر شود.  

پروژه ی تمویل زردشتی گری در حاکمیت کمونیست، فقط باعث گمراهی چند صد کمونیست ستمی- پرچمی شد که به تبع آن، خلقی ها نیز دنبال شباهت بودند.  

در روزگار ما، شاید درست به نظر ناید کسی را به خاطر اعتقادات و باور هایش محکوم کنیم، اما وقتی کج اندیشی ها، معضلاتی می آفرینند که سلامت جامعه را با خطر مواجه می کنند و سرنوشت میلیون ها تن به بازی گرفته می شود، حتی در آمریکا که مهد دیموکراسی کنونی نامیده شده، به کسی اجازه نمی دهند با بروز مشکلات، منافع همه را خدشه دار سازند.  

آخرین اخبار مشعر اند که شماری از طرفداران آریایی، خراسانی و پارسی، در 17 سال اخیر با کار منسجم فرهنگی، بخشی از فرهنگیان ما را که اسلام را با مخالفان مسلح و داعش، یکی گرفته اند، دسته دسته به سوی زردشتی گری کشانیده اند. این گرایش، پیش از آن که عقلی و منطقی باشد، محتوای طرح های ستیز قومی را می سازد.  

اخبار منتشر ناشده ی زیادی وجود دارند که تعداد زیادی به ویژه در ولایات بلخ، بدخشان، تخار، هرات، پنجشیر و در حلقات فرهنگی بخشی از تاجکان به اصطلاح فرهنگی کابل که از فارسیسم ایرانی استفاده می کنند، در برابر جامعه ی اسلامی ما قرار گرفته اند. در این میان جمهوری تاجکستان با سیاست هایی که در پیش گرفته (حمایت از پروژه های اسلام ستیزی با باستان گرایی، آریاییسم و گرایش به دین زردشتی)، شماری را به مجوسیت تشویق کرده اند.  

در تاجکستان، کتابی به نام «زردشت، پیامبر تاجکستانی»، چاپ می شود و این امر را در جهت تقویه ی روحیه ناسیونالیسم تاجکی مهم می دانند؛ به اصطلاح ارزشگرایی هایی که ذات قومی را اساس پدیده های فرهنگی، قومی و مدنی می دانند.   

در سالیان اخیر، اصطلاحات آیین مهر، شب یلدا، سپید جامه گان (پیروان بابک خرمدین یا اسلام ستیزمعروف باستانی)، دین سیاه وسفید (اصطلاحی که با جنش خردمدینان، معروف شد) در کنار واژه گان نوروز،آریایی، پارسی (فارسی) و خراسانی، کاربرد زیاد یافته اند.  

تازه زردشتیان افغانستان، پیش از آن که شیفته گان دین زردشتی باشند، دشمنان متعصب اسلام و اقوام افغانستان استند. این گرایش، به منظور یک دست سازی قومی، از هویت ملی و اسلامی طفره می رود؛ هرچند حمله به تکنوکراتان پشتون که بار ها سعی شده رییس جمهور غنی را در منظر اکثریت پشتون های مسلمان، تکفیر کنند (یهودی)، گونه ای از اسلام نمایی است، اما سعی می شود با ساخت نسخه ی غیر اسلامی که از تاریخ بهره می برد، حد فاصل ایجاد کنند تا به گونه یک دست عمل بتوانند. این رویکرد که بدون شک به انزوای یک اقلیت قومی منجر می شود، متاسفانه با اصرار عده ای شوونیست، به حد توهین و هتاکی رسیده است. بار ها شاهد بوده ایم که به نام عرب سوسمارخور، مفاهیم اسلام ستیز فارسیسم را گسیل کرده اند.  

رفع عقده های حقارت و تامین نیاز های روانی ضعف تاریخی، نسخه ی باستان گرایی را به وسیله ی موثر ستیز قومی مبدل کرده است. از این رهگذر، زردشتی گری در افغانستان، نماد بالنده گی شمرده می شود. ساخت چنین نسخه ای در ایران و تاجکستان، کاملاً با روحیات قومی دنبال شده است. در تاجکستان، تاریخ اسلام و ترکان را تحریف می کنند. توجه به چنین شباهت، این خزعبلات را وارد افغانستان نیز می کند. 

با نشر کتاب «آیین های سخیف»، روشنگری های محافل تنقید ایران را که مجوسیت را اشمزاز آور می دانند، گسترش داده ام. تحلیل انحرافات فکری هشدار می دهند که بر اثر تزریق مفاسد تاریخی، تنازع قومی را بیشتر می کنند. بدتر از همه، تحریک افراطیون مذهبی که از رفتار «زردشتی» نیز متاثر شده اند، بسیاری از ارزش های مدنی را تهدید می کند. 

زردشتیان نوین افغانستان، قشر منحرف در حال رشد اند که به نام ارزشگرایی، در پی کسب امتیاز فوقیت برآمده اند. این موضوع باعث می شود با اعتماد به نفس بیشتر، ولو کاذب،  تاریخ، ارزش ها و حقوق دیگران را مصادره کنند.  

محتوای اکثر بحث های افغان ستیز که بیشتر به نام خراسانی صورت می گیرند، در واقع تعمیم ذهنیت فرهنگی و قومی است که گویا همه چیز داشته اند. شوونیسم منفور تاجکستانی که چند درجه در عقب مانده گی نسبت به ایران، حقیرتر است با استعانت از یک قرن جعلیات تاریخی فارسیسم، کشوری با کمتر از سی سال استقلال ظاهری را که در زمینه ی ترکستان شکل گرفت به عمق تاریخی می رساند. 

 اگر منظور قباله سازی های دروغین نباشد، چرا به جعلیات رو می آورند؟ با تاریخی سازی عنصر فارس یا تاجک که با زردشت، ویژه گی منحصر به فرد بنی اسراییلی نیز می یابد، مذبوحانه سعی می کنند در بستر اقوام و فرهنگ های با نام و نشان، خود شان را قدیمی تر وانمود کنند.  

زردشتی گری در افغانستان، شبیه نسخه های ایرانی و تاجکستانی آن است: نفی اسلام، نفی دیگران و توجه به عمق تاریخی به معنی سرزمین آبا و اجداد.