(مداخله ی تاجکستانی)  

تعهد زمامدارن ما به ایجاد بازاری که برای برپایی اش تعهد داده بودند، در همان مسیری که همواره افراط و تفریط دارد، کالا هایی را فروشی کرد که حالا هر بی چاره و گدا را نیز تشویق می کند حداقل اگر خریدار نباشد، با استفاده از فرصت، تگدی را وسیله ی تغذی بداند.  

شکی وجود ندارد که از دیموکراسی حاکمیت های کنونی، ایران، پاکستان و هر جانبی که بیشتر فعال بود، بیشترین استفاده را کرده اند، اما واکنش های افغانی در برابر آن ها، بیشتر به عنوان رعایت برنامه ها و سفارشاتی که معلوم نیست چرا باید برای اغراض دیگران این قدر متعهد باشیم، فقط چیز های در جهت توجیه بد پنداری و تعدی بیگانه گان و بی گانه پرستان مانده اند.  

حالا که این سطور را می نویسم، معتقد نیستم تا چه اندازه ای از فضای آزاد و به اصطلاح دیموکراتیک کنونی در جهت منافع ملی سود جسته ایم؟ نهاد های فرهنگی دولت که باید زبان حکومت یا ابزار رسانه یی آن را با استفاده از فرصت ها، برای پاسخگویی در برابر امواج مداخله ی بیگانه دراز می کردند، محلات رقابت های منفی قومی برای کسب کرسی شده اند.  

مدیریت فرهنگی و رسانه یی کشور که با امکانات دولتی، حداقل می توانست در برابر ادبیات بیگانه و مزدوران اش فعال باشد، با چنان انفعالی ظاهر شد که در کنار دوبار      فاجعه ی وزارت سید مخدوم رهین، در حد کمیتی نگه داشته می شود که بر این اساس، همه ساله میلیون ها افغانی، صرف سیاهی لشکر هایی می شوند که در ادارت دولتی، در اوج فساد، بی مسوولیتی و زبان درازی برای افزایش حقوق و امتیاز، کسانی را نگران و دچار عذاب می سازند که در کسوت مایان مطمین نباشیم آیا حتی از ثمره ی کار رایگان و مجانی ما نیز توان استفاده را دارند؟  

در این مضمون، حسب حُب وطن و احساس مسوولیت، بر گوشه ی دیگری از حراجگاه بازار آزاد افغانستان روشنی می افگنم که شماری از فقیران و گدایان کشور فقیر تاجکستان با خیالبافی و طمع راه انداخته اند تا اگر بتوانند با استخدام چند ناشر و کتابفروش، سهمی در جغرافیای آب و خاک افغانستان خیال کنند. 

کشور نیمه خود مختار تاجکستان که الحق آزاد نیست و مسخره خواهد بود بپذیریم با کلیت غیر متجانسی که نیم آن غیر تاجک اند و با زبان، فرهنگ و تعهد به منافع روسیه اداره می شود و وقتی از مرز های افغانی وارد تاجکستان می شویم، سربازان روس پذیرایی می کنند، هرگز نمی توان پذیرفت، روسیه در حالی که در برابر جهان، کریمیا را جزو خاک خویش کرد، پذیرفته است بخش هایی از حوزه ی روسی در آسیا (کشور هایی مانند تاجکستان)، مفت و مجانی مستقل شوند.  

کشور تاجکستان که در گذشته ی تاریخی خویش نیز چیزی ندارد این نام را عمق تاریخی دهد، در مسیر سیاست هایی که بدون شک در همسویی با روسیه قرار دارند، با نظام کمونیستی و درجنی از بازمانده گان اتحاد شوروی، پس از تجربه ی کمونیسم، به نسخه ای مبدل شده است تا برای حفظ منافع بزرگ کشور های ذیدخل، ابزاری باشد که می توان یقین کرد مسیر دیگری در راه آب های گرم است.  

تاجکستان یا فقیرترین جمهوری شوروی سابق، در چنان موقعیتی قرار ندارد که با تمویل و تجهیز، جایی در بازار آزاد افغانستان بیابد، اما جاذبه هایش را که با آرامش یک پایتخت نسبتاً امن که وصال ماهرویان اش دشوار نباشد، در برابر طیفی از طبقه ی پرچمی، ستمی و تنظیمی گسترده است. آنان با مغز های انباشته از جعلیات فارسیسم ایرانی فکر می کنند مرکز جغرافیای شاهنامه را می شود از این جا (تاجکستان) نیز اداره کرد.  

در دهه ی هفتاد یا اوج بدبختی های مردم ما، کشور تاجکستان پس از آن که با مداخله ی مستقیم روسیه، از آزادی های ظاهری نیز دست شست، بر اثر موقعیتی که یافته بود، محلی برای بروز اندیشه های جناح های ضد پشتونی افغانستان می شود که تا حال چنین است. 

 به گونه ی گسترده، هزاران پرچمی، ستمی و تنظیمی که با پکول و لنگی، ادای مجاهد و مقاومتچی را در می آوردند، از خلوت هایی آگاه می شوند که ظاهراً شماری از تاجکان ناراض، انگیزه های تاجکی اش را می ساختند.  

در این که در ایران و تاجکستان، حلقاتی بیشتر با رویکرد فرهنگی، جغرافیای بزرگ ذهنی ساخته اند که با خلق آثار مطبوع، ذهنیت های سیاستگران خویش را مشغله ی دیگر بدهند، شک نداریم.  

وابسته گان تنظیمی در ایران و تاجکستان، ایرانیان و تاجکان را تشویق می کنند برای آن چه آن را ستم ملی می خوانند، اکنون که دیگر ورق برگشته است و پشتون ها در      حاشیه ی افغانستان استند، بهتر است برادران قومی خود را تنها نگذارند. 

در حاکمیت حامد کرزی، بخشی از اداره ی ائتلافی او که از آدرس جبهه ی به اصطلاح مقاومت ضد طالبان نشات می گرفت با زمینه سازی هایی که انجام می دهند با کار در سفارت خانه های کشور هایی چون تاجکستان و ایران، اذهان سیاستگران و فرهنگیان تاجک و ایرانی را پُر می کنند تا در اوضاع افغانستان، سهم بیشتر بگیرند. 

بسیاری از ساخته ها و پرداخته های جدید ایرانی و تاجکستانی ضد افغانستان، بیش از این که زاده ی خود آنان باشد، تلقیناتی اند که توسط ستمیان، پرچمیان، جناح های متعصب شورای نظار، جمعیت و احزاب شیعه ی طرفدار ایران، اشاعه می شوند. آنان در حالی که از امکانات داخلی استفاده می کنند، اما گند خود را به ضرر ما در بیرون نیز گندزایی کرده اند. 

مصیبت جنگ های تنظیمی، اگر از یک سو ماهیت تنظیمیان را بر ملا کرد، از سوی دیگر نشان داد که بخشی از متن بحران را کشور های همسایه می سازند. خوشبختانه، تضاد سیاست های ایرانی که درگیر رژیم سیاسی متاثر از اسلام سیاسی و ستم ملی است، با بقایای حاکمیت پهلوی (فارسیسم)، ایران را از ناکام ترین کشور های جهان می سازند. هرچند سیاست های مداخله ی ایران، منافعی برای رژیم آخندی داشته اند تا بحران منطقه را حاد کنند، اما بلایا و مصایبی که میلیون ها مسلمان شیعه و سنی را در اوج درگیری های قومی می کشانند، چهره ی ایران را بسیار کریه نموده اند. 

 امروزه در عراق، سوریه، افغانستان و تمامی جغرافیای پیرامون ایران، می دانند که اگر داعش به میان آمد، نقش ایران در ساخت صدام حسین شیعه، نفس آن را می سازد. اگر شیعه و سنی، بزرگترین تضاد معاصر را آزمایش می کنند، ولایت فقیه در عقب آن قرار دارد. اگر فارسیسم همانند مار، دوست دارد زنده گی ترکان و افغانان را زهرآگین کند، بر کسی پوشیده نیست.  

سرمایه گذاری ایران برای تجزیه ی افغانستان که در هر دو نوبت (حکومت ربانی و زمان طالبان) با بی آبرویی جهانی این کشور به همراه بودند، ما را حتی در برابر کنسرو ایرانی حساس کرده اند، اما چرا طرف فقیر و ناداری مثل تاجکستان در جای پای ایرانی ها قدم می گذارد؟ 

کشور تاجکستان با روکش فارسیسم و زمامداران کمونیست اش، روپوشی برای منافع کشور های بزرگ می باشد که برای ما، در صورتی که بی خیال باشیم، بحران می زاید. در واقع اوفزاده گان فقیر، هرگز کس و طرفی نیستند که بتوانند حریف افغانان باشند، اما این دانه های شطرنج، مُهره هایی اند که می توانند در بستر بحران و تضاد قومی، مشکل بسازند. نام های مصنوعی کشور های پیرامون ما که هیچ کدام دیرینه ای بیشتر از نام افغانستان ندارند، استراتیژی تغییر مرز ها را فصل بندی کرده اند. 

اعطای القابی مانند شهروند افتخاری به عبداللطیف پدرام که هیچ گاه از نفرت و تنفر خود نسبت به افغانان، احساس ندامت نکرده است و ساخت بستر برای صد ها دشمن درجه یک افغانستان در تاجکستان که ظاهراً با توجیه نام تاجک، پشت جبهه ی جنگ ضد افغانان و افغانستان باشند، اوف زاده گانی تاجکستانی را برای ما به عنوان دشمنانی معرفی می کنند که شعوری دشمنی می ورزند، اما سفارش ما به آنان این است که دشمنی ما را نخرند! 

از حاکمیت ربانی و عقب جبهه ای که به نام مقاومت در برابر طالبان، آخرین سنگر های تنظیمیان شکست خورده در کولاب تاجیکستان را می ساختند تا حاکمیت حامد کرزی، دوسیه ای از مداخله ی همسایه ی بسیار فقیر ما گشوده می شود.  

هنوز از پخش کتاب ها، تدویر برنامه های فرهنگی و حضور کسانی مانند میرزا شکور زاده که عملاً یک شهروند تاجیک- ایرانی است و با کتابی با نام «حماسه ی رادمردان خراسان و پاسخ به کتابچه ی شیطان»که آن را دوستان پرچمی- ستمی اش در کابل چاپ می کنند (انتشارات خیام) تا آلوده گی صوتی ایجاد کنند که اتباع این کشور نباید افغان نامیده شوند، به تمامی آزرده نشده بودیم که از مدعوین بنیاد احمد شاه مسعود درکابل، کتاب هایی چاپ می کنند که بی هویتانی مانند محمد دشت جمی (نور علی نور علی اوف) در اثری به نام «افغانستان، سرزمین یاد ها و فریاد ها»، سرزمین افغانان را ناچیزتر از تاریخ تاجکستان بدانند. پخش این دشنام ها و اراجیف از آدرس هایی صورت می گیرند که بسیار درد آور اند. با نام مسعود، بنیاد می سازند و با هیاهوی آزادی و  آزاده گی، کتاب هایی با مُهر بنیاد مسعود چاپ می شوند که حتی اوفزاده گان فقیر تاجکستان را تشویق و تحریص کرده اند خودشان را حداقل در دنیای خیالی، حریف ما بپندارند. 

«افغانستان، کوچه ی افتخار ندارد. بهتر است این فغانستان را به خراسان مبدل کنند.» 

از کتاب «افغانستان، سرزمین یاد ها و فریاد ها»، نوشته ی محمد دشت جمی یا نور علی نور علی یف، چاپ بنیاد مسعود- کابل. 

من، بار ها شاهد بوده ام که مسوولان بنیاد مسعود در محافل جلب کمک، هزاران دالر را از تجار، شخصیت ها و سرمایه داران پشتون به دست آورده اند، اما نمی دانم پشتون هایی که برای ترحم، وحدت ملی و یا صد حُسن نیت دیگر، برای نهاد هایی چون بنیاد مسعود، پول می دهند، می دانند که از پول هایی آنان، از تدویر نشست ها تا انتشارات، سالانه صد ها توهین، تحریف و هتک حرمت را به آدرس افغانستان و افغانان، صادر می کنند. روزنامه ی بدنام «ماندگار» که سیاست نشراتی اش کاملاً وضاحت دارد، در شمار نشریه هایی ست که از سول بنیاد مسعود، تمویل می شود.  

ارتباطات انسانی و شراکت تجاری ناچیز با تاجکستان، ملاحظه هایی اند که ما را به راحتی اجازه نمی دهند حداقل برای رعایت آرامش های خویش، پاسخی که درخور شان طرف فقیر باشد، ارایه کنیم. از سوی دیگر، ابعاد مساله ایجاب می کنند تهدید را ولو در سطح ریشخند پشه باشد، نادیده نگیریم؛ چه ثابت شده است اگر پشه ها، توان فزیکی زیادی ندارند، اما می توانند عامل بدترین ویروس ها و مکروب ها شوند.  

از مسوولان می خواهیم از زمامداران تاجکستان وضاحت بخواهند تا آگاه شویم چه مزیت مثبت مسلکی در پیکره ی خاینان ما یافته اند که اعطای شهروند افتخاری تاجکستان را صادراتی کرده اند؟ مخالفان ما کدام مشکل رفاهی و عمرانی افغانان را حل کرده اند که برای شما خیر بیاورند! 

 آیا کشوری که خود مشکل توجیه دارد، چه گونه مدعی است؟ یاد دوستان تاجیکستانی نرود که اگر شماری خیالباف فرهنگی، بخش های از خاک های افغانستان مقدس را خط وصل با جغرافیای فارسیسم می دانند، آگاه باشند در خیال و برنامه ی افغانان بسیار آگاه و سیاستگر، تاجیکستان، مدخلی برای صدور بحران تا قلب روسیه نیز می تواند باشد.  

اگر فقط یک درصد از بنیادگرایی و مواد مخدر افغانستان را به سوی تاجکستان، مدیریت کنیم که به زودی جایگزین تفکر سنتی افغانی خواهد شد، فکر می کنم عمر تاجکستان نیمه خودمختار، به چند سال دیگر نیز نمی رسد. ولایت سی و پنجم افغانستان در آن سوی آمو، خیلی زمینه های عملی دارد تا خُر و پف خر-آسان خیالی.  

هنوز هم آن ایده ی بزرگ، مهاجم و پُر تحرک افغانی نمرده است که اگر از بدبختی ها و عقب مانی های تحمیلی رستیم، مدعایی شود که سهم جغرافیای افغانان، خیلی بزرگتر از چیزی ست که امروز داریم.  

خیلی آرزو دارم روزی را مشاهده کنم که پدیده های بدبختی ما (بنیادگرایی و مواد مخدر)، ابزاری برای سیاست پردازی های موثر شوند و در روز هایی که امیدوارم دور نباشند، همای سعادت، خودش را دوباره بر فراز افغانان بیابد. 

شرح تصویر: 

نمونه ای از ده ها نقشه که پس از غوغای رسانه یی پیرامون تجزیه و فدرال برای افغانستان، در فضای نت در شبکه های اجتماعی ایرانیان، تاجیکستانیان و خر-آسانیان قد علم می کند. گرچه این نقشه، بیشتر شبیه یک کارتون است، اما دشمن، اهل شوخی نیست. در بخش غربی این نقشه، پرچم ایران پیش از جمهوری اسلامی را می بینید. شاید این موضوع چنین وانمود شود که سازنده گان این نقشه، کاری با رژیم کنونی ایران ندارند. در واقع این پرچم با نماد های شیر، شمشیر و خورشید، سمبول فارسیسم به شمار می رود.  

می دانیم که فارسیسم، چتری برای پوشش سیاست هایی به شمار می رود که امروزه با ستر جمهوری اسلامی، حاکمان مذهبی ایران را کمک می کند با پشت کردن بر شعایر اسلامی، برای تعصب، توجیه «منافع ملی پارسی» بسازند. چرا ساعت ها وقت می گذارند و این نقشه ها را می سازند؟