سخنان ناسنجيده ي عبدالواحد «طاقت» در رسانه ها كه درزي از خلوت هاي قرون وسطايي بود، معني «عارضه ي جانبي» را در پيامد شعار «احتياط مضر» نيز به خوبي به آگاهي رساند. 

 موضع كودكانه و دور از واقعيت هاي جامعه ي افغانستان كه گروهي را با سماجت وامي دارد هويت ملي را منسوب به یک قوم كنند، ما را در شگفتي فرو مي برد كه در اعماق آن، شعار هاي ميان تهي گروهك هايی به اصطلاح سياسي و اجتماعي افغانستان، به خوبي معرفی می شوند. سردمداراني كه بر اثر تعصب قومي، حتي از كسب آگاهي به زبان های غیر از خودشان، خودداری می کنند. 

 مردم ما با درک دشواري ها، به خوبي  مي دانند و آگاه شده اند كه مقوله ي هويت ملي، مساله ی اهم سیاسی است. آنان تجربه كرده اند كه در جیوپولیتیک و حقوق بين الدول، بحث نام ملت ها و كشور ها، سواي تامل كوچك انديشاني است كه مدعيان ملي گرايي ما محسوب مي شوند و در برابر آنان، دون همتان كوچك تر از آنان، براي ناتواني ها و ضعف هاي خويش، حيثيت و وقار كشور را سوژه مي سازند. 

برايم همواره جالب بوده است كه ادعاي ملي گرايي در افغانستان، زماني كه از نشاني جريان هاي سياسي، اجتماعي ، مدني و... ارايه مي شود، در  اختلاف برداشت ها، تعاريف بي خردانه از دعوا هايی اند كه عقب  همه ي آن ها، اغراض شخصي، تعصب و انديشه ي نامربوط تاريخي، نهفته است.  

جالب نيست كه با آن همه ادعاي ملی گرايي كه در موضع صاحبان رسانه هايی چون تلويزيون ها، فروغ بيشتر دارد، وقتي سخن از كليات به جزييات مي رود، فرار از واقعيت هاي بيش از 50 تبار با نام و نشان كشور، نماينده گان غير واقعي منسوب به چند قوم را در تگنا قرار می دهند كه مي كوشند تنوع قومی را با تنوع فرهنگی حذف کنند. چند روز پس از سخنان ناسنجيده ي طاقت،گروهك ديگري به ژاژخواهي پرداخت كه مردم از ديدن چهره ها و از شنيدن ادعا هاي آنان،گريزان بودند.  

تجاوز بيروني با بحران هاي داخلي كه بيشتر بر اثر خواسته هاي همسايه گان حاد شده اند، همواره در كشور ويران ما، شماري- به ويژه قشر آسيب پذير (جوانان)‌ را در جهت كردار و پندار منفي، انگيزه داده است.  

پس از شهادت محمد داوود، رژيم هاي افغانستان با اختلاف برنامه هاي بيروني كه همه بر اساس اهداف دشمن، طرح ريزي مي شدند، افغان و افغانستان كه در كنار  پشتوانه ي تاريخي و بزرگ، حقيقت پيكار هاي سياسي، رزمي، اجتماعي و ادبي بيش از دو سده ي تمام اقوام افغانستان بودند، به عنوان سدي در برابر اهداف بيگانه تبارز مي كنند. دشمنان، هویت سیاسی ما را مانعي مي دانند كه با شكستن آن، بازار فروش خاك و آب افغانستان، راحت تر می شود.  

ميراث شوم ستمي در شانسي كه گروهی از تنظيميان يافته بودند، بار ديگر با بي خردي و بي شرمي، گريبان ملت افغان را گرفت. مردم غمديده ي ما با حضور دوستان خارجي، غافلگيرانه درگير جنجال هايی شدند كه بیشترینه توجه قشر جوان آنان را به جای درك مسووليت هاي واقعي و چاره اندیشی براي دوری از نابساماني هاي اقتصادي و عمراني، در تار هاي عنكبوت جهالت گير می دهند.  

در تجربه ي مردمسالاري نو، نسلی رشد كرده است كه با ضعف نهاد هاي تعلیم و تربیه و وجود تریبون هاي تفرقه (رسانه ها) كه با كارايي بالا در اختيار بدترين دشمنان ما قرار گرفته اند، ارزش ها و مقوله هاي كشور و منافع، در حد تعاريف سخيف،‌ عقده يي و پوچ بمانند. این آلوده گی های صوتی، زمانی از بقاياي رژيم كمونيستي، گاه از تريبون تنظيميان و هنگامی از حلقوم به اصطلاح باستانگرايان فرو رفته در جعليات بیرون می شوند.  

جانب به اصطلاح ملي گرا كه از تعاريف ملي گرايي، هنوزهم به استحاله ي قومي (آسيمیله) مي انديشد، نمي داند كه تعريف ملی گرايي امروزي، توجه بر تامين نياز هاي هویتی، بدون تفکیک اقلیت و اکثریت است.   

در سالیان پسین، به بهانه ي پديده ي به اصطلاح نو، بدترين دشنام ها و مزرورانه ترين موضع ها (ما افغان نيستم!) را توجيه كردند. هنوز چند روز از اجتماع «افغانيت را نجات دهيد!» نگذشته بود كه در برابر چشمان تمام جهان، گروهي با استخدام افراد بي كار، ولگرد و بي عرضه، در جايگاه مدعيان دفاع از ارزش ها ايستادند. اگر بدترين خاطرات خويش از حاكميت های جديد را به ياد داشته باشيم، اجتماع سازمان هایی بود که با «انجمن خراسانيان»، نمونه ها دارد. 

سخنان سخيف كمونيست پيشين، بهانه ها را براي نا اهلاني كه كرسي هاي حكومت را انباشته بودند بيشتر كرد تا در سايه ي چنين سخنان و فرصت ها با تقابل بدخواهانی رو به رو شویم كه جست و جو در ماهيت، هويت و تاريخ آنان، سر از قضيه ي بیگانه گان بیرون می کند.  

پس از تجربیات تلخ ناكامي طرح هاي تجزيه و فدرال که هوش را بر سر مدعيان تكيه كرده بر نيرو هاي خارجي آورده بود، آنان را كه دشمنان قسم خورده براي فروش افغانستان بودند، وامي دارد در درمانده گي ناشي از پراگنده گي و کهتری، ترفند ديگر (خراسان) بيانديشند كه به اصطلاح صاحبان واقعي اين سرزمين استند. 

اصطلاح خراسان كه به عنوان كشور- دولت، هيچ پيشنيه ندارد، همانند حوزه هاي سيستان، كابلستان، بلوچستان، تخارستان، ترکستان و...، مناطق منقسم در حاكميت هايی از صفاريان بلوچ تا سامانيان تاجك، غزنويان، سلجوقيان، چنگيزيان، ايلخانان، تيموريان، روشانيان، ختكيان، هوتكيان و ابداليان کاربرد دارد. در تواریخ قبل از افغانستان، کشور هایی داریم که به نام افراد مشهور اند. 

ما، در جهاني زنده گي مي كنيم كه با پيچيده گي هاي وسعت و تنوع ملت ها و کشور ها، منافع و خواسته ها بروز می کنند. بنابراین پاسداري از هويت ملي و جغرافیای سیاسی، نبايد در ترازوي عصبيت قومي و تحاريف گروهك ها محدود شود.  

مردم ما به هرگروه تباري كه تعلق دارند، از هويت ملي با درك حقایقی دفاع كنند كه به نام حقوق ملت ها و كشور ها وضاحت دارند. اين بُعد حقوقي و سیاسی هویت ملی، نمایانگر این حقیقت است که مردم ما به نام ملت و صاحب کشور، حيثيت و مالكيت جهانی دارند.