شک ندارم که شیوه ی انتقاد افراطی افغان ستیزان، آنان را در منگنه انداخته است. این عمل باعث شده جانب مخالف آنان، اما با این امتیاز نقد کنند که مجموعه ی سیاسی و  فرهنگی دخیل در چهل سال اخیر که اکثراً از اقلیت های قومی اند، مهمترین بخش های اسناد صوتی، تصویری و نوشتاری سیاه را می سازند. بررسی این اسناد نشان می دهد که بیش از نود درصد چپاولگران، خاینان، مزدوران خارجی و اخلالگران داخلی، از گروه ها و احزابی اند که از هفت ثور تا تجاوز شوروی، هشت ثور و بالاخره در مشارکت نفرت انگیز با دیموکراسی جهانی، موانع عمده ی ثبات افغانستان شمرده می شوند. 

 آن چه در این میان بسیار مهم است، تبلیغاتی اند که از زمان تجاوزی شوروی، کاملاً با ماهیت اجندایی، افراد و گروه هایی را متشخص، مهم و بزرگ جلوه می دادند که بعداً اگر در جریان جنگ های داخلی، حضور طالبان و در شرایط کنونی، یکسره مضحک و غلط ثابت شدند، اما رسوب جعل آنان در ذهنیت جامعه، باعث برداشت های سوء شده است.  

فکر کنید تشکلی به نام «ائتلاف ملی نجات افغانستان» شکل گرفته است. در این تشکل، افراد و اشخاصی حضور دارند که بسیار معروف اند، اما نقش آنان در چهل سال اخیر، چه بوده است؟  

استثنای چند تکنوکرات را کنار می گذاریم و می بینیم که اکثر بدنه ی این ائتلاف از اعضای فرقه ی 53 تا جمعیت و شورای نظار، حزب وحدت، احزاب و گروه هایی اند که همه به نام «سلاح به دست» شناخته می شوند. 

 افزون بر دوسیه های قطور خیانت، دزدی، انحصار و حیف و میل که فقط یک نمونه ی آن (عطا محمد نور)، بیش از یک دهه با اختیارات مطلق، میلیون ها دالر را ذخیره کرده است و سلب صلاحیت و برکناری او را موازی به تجزیه شمردند، گره زدن رشته های افغانستان به افراد، اشخاص و گروه هایی که با سلاح زاده شده اند و در شراکت سیاسی 17 سال اخیر، تجربه ی ملکی آنان به گند کشیدن سیستم دولتی به نام سهمیه بندی قومی بود، اگر از مزایای رسوب تبلیغات سود نبرند، ذهنیتی تعمیم نمی یابد تا این پرسش را پاسخ دهد: 

چرا مردم، دنبال افرادی می روند که اهل کار نیستند؟!  

*** 

درمانده گی فوزیه کوفی را حس می کنم. او در روز های اخیر با نشست های خبری و مصاحبه ها که بار دیگر با زبان شکسته و بسته ی پشتو می کوشید جلب ترحم کند، یادش رفته بود که در شورای ملی افغانستان، حتی هویت ملی را به چالش کشید و در پوست های فیس بوکی به اشتراک می گذاشت.  

گذشته از دوسیه ی وحشتناک این زن (کوفی) در ماجرا های مواد مخدر، روابط تنگاتنگ با شوونیستان تاجیکستانی که به شمال شرق افغانستان چشم دوخته اند و برای تمام بدنامان ستمی، شهروندی افتخاری می دهند، تبلیغات افغان ستیزان که بیشتر از جناح های ستمی، سقوی و تنظیمی (جمعیت و شورای نظار) اند، این زن بدنام را که در این نوبت با تشویق خواهر و دخترش در ولایت های تخار و کندز (نماینده گان پارلمان)، امیدوار است سوء استفاده کند، به حد پیامبر تبارز دادند. عبارات «کوفی، فانوسی در روشنایی ها»، «قامت رسای بانوان»، «صدای رسای عدالت» و ده ها خاک و خاشاکی که کوشیدند به چشمان کل ملت بزنند.  

فکر کنید مجموعه ی منتقد حامی این زن که در تمام رده ها یک نوع اند و در فحاشی، هتک حرمت و توهین به دیگران، ثابت کردند اصلاً و ابداً اصلاح نمی شوند و فقر فرهنگی مشهود شان از افتخار به بچه ی سقا تا ملا چترالی و یک قوماندان معمولی شورای نظار آشکار است، چرا مداحی می کنند؟ در این جا یک نکته ی بسیار مهم نهفته است.  

توجه کنید! آنان برای بقای خویش و انحصار دایمی قدرت و سوء استفاده از امکانات، خوب می دانند که اگر وزن پیامبران کاذب شان سقوط کند، جای مهتر و کهتر، نیاز به بررسی و تبیین ندارد. مردم، شاه و گدا را می شناسند. بنابراین با سماجت مگس گونه، روی ارزش ها نشسته اند.  

از کوچکترین فرد شورای نظاری و جمعیتی تا ناچیزترین های ستمی و پرچمی، اصرار می ورزند، کار می کنند و در آفریده های سراپا دروغین، وهمی و تبلیغاتی می کوشند شان و مقام کاذب افراد و اشخاص منسوب به قوم و منطقه را حفظ کنند. 

*** 

تا زمانی که دزد را در جلد دزد نشناسیم، ستر این جهالت به افرادی کمک می کند که همانند موتلفان ائتلاف های اخیر، با تمام دوسیه های جنایت و خیانت، اما احترام می شوند و از این رهگذر، به حیواناتی مهمیز می زنند که متاسفانه دوست دارند سواری بدهند. متاسفانه بدتر از بد، زمانی حادث شد که در ساختار حکومت نوپای پس از طالبان، نقش افراد و اشخاصی را مسجل کردند که به نام مبارزه با تروریسم، اما از فعالان جنگ های داخلی بودند.  

دوستان خارجی افغانستان، حالا گلایه می کنند که نظام ما با کارایی پایین، توانایی گسترش خدمات و ساحه ی نفوذ دولتی را ندارد، اما اذعان نیز کرده اند که متاسفانه بر اثر تداخل افراد ناشایست، اوضاع به وخامت رفته است. 

شهر کندز همچنان ناآرام است، زیرا افسر بی سوادی به نام قسیم جنگل باغ که به سطح جنرالی نیز ارتقا داده شد، با عادت های مبارزه ی سوراخ نشینی دوران مقاومت، نمی دانست در ساحه ای به وسعت یک ولایت، مدیریت نیرو های منظم نظامی که در ارتباط تنگاتنگ با ساحه ی ملکی مسوولیت دارند، چه گونه عمل کنند. آنان چند دزد سرگردنه را قومانده کرده بودند تا در مناطق کوهستانی، طالبانی را اسیر و به دام بیاندازند که در میدان های هموار، بار ها قهرمان به اصطلاح ملی را شرمنده کردند بودند که پس از هر شکست، به تاجیکستان فرار می کرد.  

رسالت بسیار مهم ما، شکستن تابو ها و توتم هایی ست که خاینان را به جای خدمتگاران تقلب کرده اند. هرچند عمومیت هجوم به زاده گان فاسد چهل سال اخیر، به اندازه ای شدت دارد که هیچ کسی بیرون از ساحه ی قوم و منطقه، به ویژه در جایی که حامی نداشته باشند، مثلاً جرات دفاع از مسعود و ربانی را ندارد، اما اختیارات، امکانات، انحصارات و سوء استفاده هایی که صورت گرفته اند، در شرایطی که اولویت های مردم به مشکل برآورده می شوند، شماری شکم گرسنه و ناگزیر را مجبور می کند با فروکردن سیرم تنظیمی در بدن، در فکر زنده گی باشند.  

ما همیشه شکوه می کنیم که حق خدمتگاران کشور ادا نمی شود، اما خوب است یاد بگیریم، حامیان خیانتکاران چهل سال اخیر، آن قدر مهارت و تعصب دارند که اگر از دزد، اسطوره می سازند، توجه ما به نخبه گان و بزرگانی که از خیر عمل و فکر آنان نفع می بریم، آسان ترین راه نهادینه گی فرهنگ احترام خدمتگاران به جای خاینان است. 

 به هر میزانی که به افراد اهل صالح رای دهیم، به همان میزان به نااهلان نه گفته ایم. دیر یا زود، بازار سیاه خاینان با رکود مواجه می شود. این که در زمستان پس از آن، چه رو هایی سیاه خواهند شد، معلوم است که در زمان دفاع از دزد، چه می خواسته اند.  

کار گروهی با تبیین واقعیت های تاریخی، اما با این رویکرد که حاصل کسب قدرت، به چه میزانی به رفاه و آسوده گی های مردم انجامیده است، اگر دولت های قبل از هفت ثور را تبرئه کند، کل مجموعه ی پس از آن را محکوم می کند.  

یاد بگیریم... ! 

شرح تصویر: 

نمونه ای از اجتماعاتی که تلاش می شود با جعل و تحریف تاریخ، افراد و اشخاص معمولی را بزرگ نمایی کنند و از اثر این فرهنگ، سوء استفاده ی سیاسی، جزو حکومت داری شده است.  

تمام افراد و اشخاصی که در عکس دیده می شوند، تحصیل کرده و به اصطلاح فرهنگی اند، اما حمایت از ارتجاع، ماهیت خواسته های آنان را برملا می سازد. این افراد و اشخاص، همه از یک اقلیت قومی کوچک اند که خانواده های اکثر آنان بر اثر نفوذ روسیه و بعداً شوروی به آسیای میانه، به افغانستان پناه آورده بودند.