یادآوری: 

این نوشته به چند سال قبل بر می گردد. تحلیل من در این نوشته روی یافته هایی استوار است که گروهک های افغان ستیز در رابطه به پاکستان باز کرده اند. جلب اعتماد پاکستان برای افغان ستیزانی چون لطیف پدرام، به معنی حمایت از آن افراد خاین و فاسد است که فکر می کنند با دست بالای پاکستان در امور افغانستان، اگر در بحث خودفروشی ابتکار کنند، سیاست های پاکستانی با محورگرایی اقلیت ها، دست آنان را در امور سیاسی افغانستان بلند می کند. 

 موضعگیری های پدرام در جهت همسویی با سیاست های پاکستانی که رسمیت خط دیورند را تحفه ی اولیه ی آن می داند، سوا از زد و بند های پنهانی احزاب تنظیمی غیر پشتون با پاکستان، تاییدی بر این تحلیل من است که چند سال قبل از گروهک ستمی انجام داده بودم. اخیراً با حمله ی منطقی و به جای نماینده گان پشتون به پدرام ناقل، عمران خان، رهبر تحریک انصاف پاکستان، در دفاع از پدرام، آن را محکوم می کند. بازنشر این مقاله در کنار تایید منطق من، توجه هموطنان را به مسایلی جلب می کند که در کنار روشنگری های تاریخی، ادبی، فرهنگی و ... این قلم، با آشکارایی های این چنینی بسیار آشنا نیستند. 

 صورت معمول کار قلمی با ابعاد و جنبه های آن در افغانستان، در حد دگم و کلیشه هایی باقی مانده است که بسیار میلانی و سیاست زده اند و کمتر نشانه ای از نوآوری ها در آن ها به نظر می رسند.  

در کمین فرصت: 

اشمئزاز از صورت ماضی لطیف پدرام را می شناسیم. نوع جدید او در «بوپراگنی» سیاسی، از گونه ای ست که در شاخصه های این طیف بی مقدار، در کمین فرصت هایند تا در زیر جلد، اصلیتی را نگه دارند که هرچند هذیان آنان در شکل حاد شورای به اصطلاح تاجیکان، رونما شد، اما هیکل درشت را زمانی به نمایش می گذارند که در حضور بیگانه شاخ می کشند و از خوانش رجز و یاوه تهدید می کنند که ولگردان نوع سقاوی آنان را در نمونه های اعتراض به هویت ملی دیدیم.  

کسانی که قماش پدرام ها را می شناسند، می دانند تبارز آن ها در فرصت های مغتنم، نه برای داعیه است، بل دون صفتان سیاسی که در مکتب خانه ی شر و آشوب بزرگ شده اند، می دانند طول عمر آنان در رشته های وصل است که در جوامع درگیر، دست بلند قانون و اراده ی حاکمیت را بسته اند.  

مانند همیش، اعتراض مردم ما بر قواره ی پدرامک ها، در سطح احساساتی می رود و در نقطه ی وخامت می بینیم از طرفی به دونیت پدرام، تمثال دیگری رونما می شود که سال ها قبل برای بزرگ نمایی آن قهرمان به اصطلاح ملی، طرح و اجندا می ریختند و اما پس از فنای او، تاریخ آن بی چاره، به تابویی می ماند که نقد آن، گویا اجحاف به حقوق دیگران است.  

لطیف پدرام، در نوبت نو می داند حقوق بگیران هم فکر و هم تبار او در صف های بزرگ در حاکمیت به اصطلاح وحدت ملی، هرگز نمی توانند از فرصتی استفاده کنند که در چند سال قبل، زمانی که مارشال ها، عبدالله ها و ربانی ها بی کار و مفلس می شدند، چیز دیگری رونما می شد که می دانیم: از زیر پلو سیاسی ما، سال هاست مُلی می براید. 

در یک گوشه ی دیگر هیاهوی خوب و بد شاخ شمشاد فرزندان ناقلین بخارایی، ترفند دیگری نهان است که گروهک ستمی با تفسیر دست باز پاکستان در ماجرا های افغانستان، ابراز علاقه می کنند تا همانند قماش جهادی، زمانی که استخبارات پاکستانی مسعود و ربانی را در شمار هفت تنظیم دیگر تولید کرد، تفاله های بحران سیاسی افغانستان، در ره گم کرده گی نو می پندارند منافع پاکستانی، حاشیه هایی دارند که اگر در طرف مدعی افغانی دیورند، کسانی مصمم و جسور اند، اما در حاشیه های حدود کوچک ها، کسانی یافت می شوند که حاضر اند از امتیاز مُهر دوسیه، رُخ سیاست های پاکستان را ظاهراً در رفع تهدید حدود غیر قانونی اش- با جوانبی همسان کنند که در تمام دوران جهاد و به اصطلاح مقاومت و حاکمیت های ائتلاف و معامله که بالاخره گریبان حاکمیت دکتور غنی را گرفت، دست گروهک ها و افرادی را بلند کرده است که در فقر شدید دانش و سواد، وقتی چیزی برای بیان ندارند، «پاکستان بازی» آنان برای تیز کردن تنور رقابت های غیر موجه با همسایه گان، نقش آنان را گویا در کسوت مبارزان ضد پاکستانی، اهم می ساخت.  

این که تمام جوانب جهادی در دیگ آی.اس.آی پخته شده اند، از تاریخ مصور، صوتی و ویدیویی ربانی و مسعود به خوبی هویداست، اما ایفای نقش در قواره های نو، پیش از این که سوژه ای برای جهش و تخته خیز غلط باشد، میل افرادی همانند پدرامک ها برای جلب یکی از مهم ترین جوانب مداخله در افغانستان است که ظاهراً با حمایت از مخالفان مسلح، چند سالی ست پدرام ها را مجبور کرده اند در خلوت های شهرستان (محل تجمع ستمی ها در بدخشان) و در حاشیه ی اقلیت نشین تبار او در شمال شرق، از ترس حزب التحریر و مردان متمایل به گرایش های اسلامی و کسانی که در جراحت فریب های شورای نظار و جمعیت، خونین و مالین شدند، اما سهم شان در حساب پسرک های بقایای تجربه ی نظامی و سیاسی و مسعود و ربانی می ریزد، مخفیانه زنده گی کنند.  

لوحه ی بزرگ جلسه ی «جمعیت فکر نو» (نام اتحاد جدید ستمی ها، سقاوی ها، جمعیتی ها و شورای نظار ها) در سالون میوند در جوار ریاست فارمسی، گروه های مختلفی از جوانب جهادی و ستمی مخالف افغانستان را مشخص می کرد که روزی با عبور از آن جا، مرا متوجه کرد اگر کسی همانند منصور، از ثقلت ثقافت اسلامی شکوه دارد و در گوشه های دورتر با رحیمی ها چت می کنند که حالا زمان تضاد و تصادم شورای نظاری و       ستمی گری گذشته است، نمونه ها دارد که چه گونه پدارم ها در موضع دفاع از رقیب اخوانی امید می کنند در اتحاد فراباور های دینی، ظرفیت های ناچیز مدعیان، در اتحادی گره بخورد که اگر می بینید کسی به بدنامی پدرام تشویق می شود، امتیاز آنان برای استفاده از انواع نیرنگ و ریاست.  

ختم کلام این مقال، چند فاکت مهم دارد که نباید در زمان تفسیر اهل خبر، در حاشیه بماند: 

مخالفان افغانستان، به ویژه در طیف ستمی گری، حالا ها حساب باز کرده اند تا ضمن جلب توجه پاکستان، از آزادی بیان مهارگسیخته، نه فقط بر شهرت های کاذب بیافزایند، بل نظر به حساسیت موضوع، امیدوار اند جانب پاکستانی از حُسن نیت آنان برای پذیرش دیورند، سهم آنان را با «پشتیبانی» محفوظ کند.  

دسته های سقاوی، ستمی و شر و فساد در اوج نبرد ها که در موسم گرما شدت می گیرند، در حاد شدن این حال، اگر در جانب عبدالله، موضع ظاهراً پیشین دارند، اما نماینده گان غیر مستقیم آنان در جلد پدرام ها تلاش می کنند در دامان پاکستان، امنیت سیاسی بیابند و از مزیت آن، آن مسایل قومی را تحریف کنند که پشتونی اند.  

صورت دیگر شهرت کاذب در فرصت هایی تبارز می کند که شماری در زمان عدم تامین مطلوب، از مسایل ملی در جهت نارضایتی موضوع می سازند. دیده ایم که چه گونه چند طفیلی سیاسی، وقتی در خوان ناروا به تنگی روزی می رسند، اول تر از همه وانمود می کنند «افغان» نیستند. خراسان بازی های بچه گانه در طیف دون ها که وقتی کم آوردند، غیر افغانی می شوند، می توانند فرصت هایی باشند که با تاثیر مخرب روانی، کسانی را موقع دهند با شمردن ضعف مسوولان راس امور که باوجود کم کاری در بحث هویت ملی، اما از طرد آن آزرده می شوند، استفاده کنند. در واقع به نعل و هم به میخ کوبیدن، صورت هایی از ترفندی ست که در حساسیت های زمانی، شماری در حباب این کلوخ پرانی به آب، پوقانه می سازند.  

در مسایلی که وابسته به رعایت تمامیت ارضی اند، عدم دقت در اغوای مخالفان مملکت، امتیازی ست که می دهیم و اما ماحصل آن، همان بهایی ست که از تجربیات ناکام دیگر در تفویض بخشش ها، دریافت هجو و انتقاد بود. 

 خدا کند در کمیت بحث های ملی ما، کیفتی رونما شود؛ زیرا می دانیم سیاستگران ما به غرق شدن پلاستیک در آب، تاکید می کنند؟!