فهرست نام های آن جوانان افغان كه براي روشنگري، جان باخته اند، طويل تر مي شود. به حدود آن دایره ای افزوده شده است كه در سرزمين مجروح ما، آرامگاه ابدي آن فرزندانی ست كه ايثار كردند و معني اش قرباني بود. 

 در اين مقال، روي همان تجربه و درسي مي پيچم كه صد ها جوان طيف من، هر روز و در هر برهه، بر آن مي انديشند و اين انديشه در تنوع كار رسانه يي، پژواك مي شود تا مردم ما بر اثر آن ها آگاه شوند و بدانند كه «خاين خايف» است. 

شهيد ميرويس «جليل»، آغازي در همان فهرستي ست كه پس از عبور سالياني، نام هاي شهيدان زيادي در كسوت حرفه ي او، شمار آن جوانان فرهنگي و قلم به دست افغان را به درازا مي برد كه تا كنون، فقط براي بيان حقايق، افشاي چهره ها و پرونده هاي خیانت، روشنايي زنده گاني آنان، سياه شده است. 

تجربه ي كار رسانه يي در افغانستان به همان پيچ و خم مساله ي سياسي است. تازه از     دهه ي به يادماندني مردمسالاري، به قيود جمهوري ناخواسته، عادت كرده بودند كه تعريف كيش شخصيت، جزو تعاريف ايديالوژي و سياسی می شود و كار رسانه يي- فرهنگي، در جمادت شرايط و جمود فكری قلم به دستان، هیچی و تحميل را با عناوين طرز افاده ي نو، تحويل جامعه می دهد. 

در روزگاران سياه حاكميت هاي كمونيستي، تنظيمي و ملایی، قلم به دستان افغان كه در كسوت اهل فرهنگ، کار می کردند، در دو سوي مخالف، بي هيچ پيرايه اي با دشواري هايی مواجه بودند كه آنان را ناگزير مي كردند براي توجيه طرف هاي درگير، همان گوشت دهنه ي توپ باشند كه ايديالوژي ها براي رونق شهرت، از نشاني منابع بشری، حقيقت ملت ها و كشور ها را به باد تمسخر گرفته بودند.  

تا پايان حاكميت قرون وسطايي ملایان، گزارش ها و خبر هاي رده هاي اهل رسانه، پرخاش و ستيز محور هاي كوچكي بودند كه در حد تفكرات كوچك و روستازده ي روستاييان به اصطلاح سياستگر و تنظيمي، شمرده مي شدند.  

جوانان زيادي در مسير حقانيت دفاع از سرزمين كه با جهاد بزرگ بر ضد روسان آغاز شده بود، در حاشيه هاي همان سنگلاخ هايی نیز مرده اند كه مسير هاي ناهموار حزبي تا جهادي، مقاومتي و ملایی بودند. در این میان در كنار هزاران قرباني قشر آگاه كه در   مقوله ي فرار مغز ها تعريف مي شوند، صد ها جوان افغان و معدود شانس يافته گان امر تحصيل، در منجلاب به اصطلاح خدمات فرهنگي و رسانه يي داخل و محيط هجرت، در پيامد كرداري كه ارزش كمتر از ارزش گروهك هاي تنظيمي داشت، تجربه ي سياه و خونين پيكار و تلاش كساني را به يادگار گذاشتند كه اگر در طول بيش از 17 تجربه ي كاری- رسانه يي نوين در افغانستان، ادبيات و يادمان هاي نحس حزبي، تنظيمي و ملایی، بازسازي و بازخواني مي شوند، ناشي از کالبد های بی روح در كژراهه هاي مسير های نادرست گذشته نیز اند. 

در هيچ زمان و به هيچ كسي اجازه ندهیم با حضور جامعه ي جهاني، مفهوم مزيت مردمسالاري را در سالیان اخیر، بر ما تحميل كند.اگر بحران ها، افغانستان آرام را از مسير درست به بي راهه كشاندند، اين مساله باعث نشده است تجربیات خوب، فراموش شوند. 

رونق كار رسانه يي و انبوه اهل رسانه، هرچند نارسيده به مرحله ي گذار از تجربه، درمانده است، اما کمیت كرداري را ارايه كرد كه با وجود این حقیقت که كار غير حرفه ييان دلخور كننده و حقير بود، اما بر اثر اهل خبره، ذهينت هايی نیز ایجاد شدند تا هراس از رسوايي و اسناد افشاگر، مقداري در جهت ساماندهي و ملاحظه از كيفر، باعث انديشه شوند. 

اكنون كه اين مقاله را مي نويسم، صنف اهل رسانه در افغانستان با پُشت سر نهادن بيش از 17 سال، همانند سدي به نظر مي آید كه گرچه شكننده و نا استوار است، اما به عنوان دردسر قابل ملاحظه براي جنايت پيشه گان، خاينان و مزدوران، خط و نشان مي كشد و گاه در نهايت بیان حقایق، همانند برنامه ي زنگ خطر، با تمسخر «فساد از شما، افشاگري از ما»، كنايه مي زند كه در صورت تخلف و انتخاب راه كج، ابزار كار خبرنگاران، گزارشگران و اهل رسانه ها در كار اند تا دمار از روزگار اهل بدكرداري درآورند. 

شرايط نو، گرچه زمينه هاي بحث گسترده در تمام عرصه ها را به وجود آوردند، اما از   پديده ي سياست زده گي، همانند عنصر تحميلي، بركنار نمانده اند. جوانان اهل رسانه در افغانستان، همان قدر كه براي رسوایی اهل فساد و روشنايي روی معضلات تلاش كردند، در امر كار رسانه يي- سياسي، در حالي كه در مواجهه با جريان هاي بيروني نوسان داشتند، اين، ناشي از محيطي نیز بود كه زمينه ي استخدام آنان را فراهم آورد. 

فعاليت گسترده ي رسانه ها در افغانستان، هرچند کاملاً روی محور منافع ملی نيست، اما در کنار تامین نیاز های شغلی، زمينه هاي ديگري را ميسر كرد تا جوانان بُريده از رسانه هاي طرف، در فهمي كه بر اثر تماس و نزديكي با مساله ها يافته بودند، خودی و گاه به تنهايي، در سنگر هايی قرار گيرند كه متاسفانه در صنف رسانه ها، بسیار ملی نبودند. 

گزارش های بيش از 17 پيكار جوانان افغان كه در صنف رسانه ها خدمت كرده اند، با تهديدات، تحميلات، برخورد هاي خشن، جراحات و قتل ها نشان مي دهند كه كار رسانه يي در افغانستان با وجود حُسن خدمات و روشنگری ها، هزينه هاي گزاف مالی و جانی داشته است. اگر از يك سو، بستر كاری باعث كسب تجربيات و آگاهي هاي بيشتر شده است، از سوي ديگر، شاغلان کار در حالي كه از معضلات اقتصادي و نگرشي (معاش كم و برخورد هاي سليقه يي كارفرما)، متاثر می شدند، بي نهايت آسيب می بینند. 

 شماري از رسانه ها با تعقيب مشي غير افغاني، تجارتي، سمتي، قومي و زباني، مُهر هاي وابسته گي را روی شماری از جوانان افغان که برای اشتغال ناگزير بودند، حک كرده اند. مخالفان مسلح كه ذبح گزارشگران را كار خير و فعالیت های آنان را در جهت رسوایی مواضع خصمانه ی خود، شرك مي پندارند، صد ها جوان افغان را دچار اندیشه می سازند که پس از ايثار و تلاش براي آگاهي مردم، در نهايت قرباني می دهند و قربانی می شوند. 

پيچيده گي مُعضلات سياسي افغانستان، افغانان فعال در رسانه ها را به اين فهم مي رساند كه در جو ترفند و معامله، اگر تلاش های آنان، هراس از رسوايي را نهادينه کرده اند، اما هرگز باعث اطمینان امنیت اقتصادی، کاری و پاداش نبوده اند. 

پس از 17 سال تلاش، افغانان فعال در رسانه ها، به همان حاشيه هايی رانده مي شوند كه براي فرار از افشای حقایق، ساخته اند: 

حرمان از حرفه، قربانی و یا هم بستن درب سخن بر مقالي ست كه ملت رنجديده ي ما از مفاد آن ها، خاین و جنایتکار را می شناسند. 

ثمره ي بيش از 17 سال كار رسانه يي جوانان افغان، آيينه اي از حقايقي ست كه نه تنها روی طرز تفكر مردم اثر گذاشت، بل باعث شد در جهت شناخت خوب و بد، بيشتر بيانديشند؛‌ اما تحميلاتي كه باعث گسست فكري و عملی در میان طیف فعال در رسانه های افغانی شدند، در حالی که در عقب، ايثار و دشواري هاي آنان را برجا گذاشتند، در جلو، دورنماي مغشوشي را می سازند كه هيچ تضميني براي پاداش تلاش های موثر در جهت ترويج مردمسالاري، آزادي بیان، دفاع از منافع ملي و ارج گذاشتن به حقوق بشري نمی دهند.