خروج امریکا از توافق پیمان هسته یی با ایران (به اصطلاح برجام)، امید آخوند های ایرانی را به یاس مبدل کرده است. رژیم ایدیالوژیک ایران از بدو جمهوری اسلامی با رویکرد تک رویی، صدور بحران و ماهیت سرکوبگر داخلی، با تعزیرات جهانی مواجه بوده است. وضع محدودیت ها، چهل سال اخیر این کشور نفت خیز را از جغرافیای جهان سوم، بیرون نمی گذارد. ستم گسترده ی داخلی با استفاده های سرشار از منابع طبیعی، تعادل و توازن عمرانی و اجتماعی ایران را بیشتر به نفع شهر هایی نشان می دهد که مرکزی یا فارس گرا اند.  

مُدل روحانی که به اصطلاح میانه رو شمرده می شود، نهایت اجبار انتخاب آخوند هایی ست که حالا از چند جانب در تنگنا قرار دارند. بحران اجتماعی ایران که زاده ی نسل نو مایل به غرب و بیگانه با داخل است، در کنار معضلات اراضی، کم آبی، تعزیرات و از همه بدتر تحمیل مصارف مداخلات خارجی، رادیکال ها را مجبور کرده اند از در مسالمت با غرب داخل شوند.  

دوسیه ی هسته یی ایران که در اصل ماهیت نظامی دارد، در یکی از عجایب سیاست ها، مرغ تخم طلا می شود. توجیه حکومت بارک اوباما برای مفاهمه با ایران، روی منطق ممانعت و جلوگیری از پروژه ی هسته یی ایران می چرخید.  

در واقع جلوگیری از ساخت و ساز هسته یی در اراضی ایران، هرگز به معنی جلوگیری واقعی از زیاده خواهی نظامی نیست. آخوند های ایران با قواره ی تهدید دست آورد های هسته یی که با تکنالوژی آن، نمی توانند تهدیدی برای غرب باشند، بیشتر با ایجاد هراس در کشور های عربی، ساحات همپیمانان غرب را هراسان می کنند.  

برجام، هرچه باشد، مهمترین دست آورد ایران در برابر غرب بود. بر اساس این ماجرا، قرار بود تمام محدودیت های وضع شده بر ایران، رفع شوند. در عوض، ایران از پی گیری تکنالوژی نظامی- هسته یی دست می کشد. در حالی که بُعد ملکی قضیه، می توانست جانب محافظه کار ایران را که از معاضدت با غرب، به تربیه ی روحیه ی ضد بیگانه می پردازد، از این تنگنا نجات دهد که با کمی تغییر، کم نیاورده اند و همه چیز در جای خویش باقی می ماند.  

در ماه های اول پس از توافق، در حدود 150 میلیارد دالر امریکایی به ایران سرازیر می شود. شادمانی هایی این دست آورد مفت، حتی روحانی را به بیان اعتقاداتی واداشت که گویا هرچه خواسته، یافته است.  

در زمان موفقیت های نخستین ایران، پیروزی های متحدان آنان در سوریه و دستان باز در منطقه، از افغانستان تا عراق، اما از یافت پاسخ به این سوالات عاجز آمدیم که در مقابل، دست آورد های غرب چیستند؟ 

 صرف نظر از معاملات تجاری اروپا و اخلاقیات روابط حقوقی، هیچ چیز مهمی در جانب غرب، اتفاق نیافتد. امیدواری برای تداوم برجام، اما با موضع به جای رییس جمهور ترامپ، آتش حرص آخوند ها را خاموش می کند. بیشترین آسیب های خروج امریکا از به اصطلاح برجام، آسیب های ناشی از عدم اعتماد اند؛ زیرا به باور عام، آینده ی اعتماد ایران به غرب را کاهش می دهد و رژیم این کشور از طریق تعمیم مفاهیم آن، دیدگاه های خویش را به راحتی به مردم تحمیل می کند.  

در زمان پیروز های مفت ایران از برجام، عوامل مایل به آنان در افغانستان، از ثباتی صحبت می کردند که هرگز به نفع ما نیست؛ زیرا عدم توازن انکشافی، عمرانی و اقتصادی افغانستان و همسایه گان، جاذبه های زنده گی را پایین آورده و باعث مرکزگریزی می شود. اگر همسایه گان مغرض، اجازه ی شرایط ثبات در افغانستان را نمی دهند، بهتر است در گردابی غرب شوند که شدیداً در آن دخیل اند. مدیریت مُعضلات و مواد مخدر افغانستان، از قابلیت هایی ست که هرچند باور نداریم در عمر سیاستگران کنونی، واقع شوند، اما آینده ی معاضدت در تقابل با همسایه گان مغرض اند.  

کاهش ارزش پول ایران، تامین مصارف جنگ ها و مداخلات در عراق، افغانستان و سوریه، از همه بدتر وضع تحریم جدید امریکا، سیستم سیاسی ایران را ضیق می کند. آخوند ها در دو جناح اصلاح طلب و محافظه کاران همه کاره، به وضعیتی بازخواهند گشت که دو پیامد واضح دارد: 

تداوم شرایط کنونی ایران که با معضلات گسترده، هر آن دچار تنش های شدید اجتماعی ست. هرچند کناره گیری غرب، باعث تسکین خاطر محافظه کارانی می شود که به قیمت حفظ خودشان، از شرایط زمان اجتناب می کنند. 

تحمیل فشار های بیرونی حمایت از وابسته گان و تشدید مداخله در محور هایی که غرب، به ویژه امریکا، ایجاد کرده است.  

آزرده گی و ناراحتی آخوند های بازنده که حالا با درگیری وسیع خارجی، از دورنمای تامین اقتصادی آن می ترسند، حتی آنان را به آلزایمر کشاند که با خروج امریکا، برجام را آتش می زدند. برجام با اروپا باقی ماند، اما ایجاد معضل برای محور های امریکا، افروختن شعله ی آتش در منطقه است.  

گزارش های چند روز اخیر از آرایش نوی حکایت می کردند که مخالفان مسلح در ولایت فراه از وسایل حمل و نقل تا سلاح ها، از زونی وارد عمل شدند که با اراضی هموار، تقریباً محل مناسب درگیری برای نیرو های غیرمنظم نیست. گسترده گی و سیستم موتوریزه ی مخالفان، قضیه را به جایی دیگری نیز حواله می کند که با تایید مسوولان امنیتی فراه، ایران در عقب آن، ایستاده است.  

آخوند هایی خشمگین، در حالی که برای ملاحظات فرهنگی و حفظ مصئون محوریت تشیع در افغانستان، باب تفاهم دارند، در جانب دیگر از تضعیف امریکا در افغانستان، سوء استفاده می کنند.  

تغییر وضعیت عراق- به نفع شیعیان، سرکوب داعش، جنگ سوریه و حزب الله لبنان، عوامل مهم فشار برای مهار غرب به شمار می روند. این سیستم نفس گیر و پُر مصرف، برای کشوری که با ستم ملی فارسی، از یک قرن به این سو، نابسامانی های گسترده ای برای مردمان بومی (ترکان، اعراب، کردان و ...) ایجاد کرده است، از توان صدور مالی ایران نمی کاهد، اما فشار تهدید ها، گونه ای از هشدار هایی می توانند باشند که در    حوزه ی قم، با صدای «شاه، روحت شاد!»، آخوند ها را غافلگیر کردند. 

تا زمان تغییر ماهیت رژیم آخوندی یا اصلاح آن، فشار های ناشی از مداخله، ما را در دو راهی قرار می دهد. اگر کاهش فشار ها، باعث ثبات ایران شوند، نبود دیدگاه سالم، فشار های مرکزگریز در افغانستان را تشویق می کند. برعکس، فشار تحریم ها، فشار مداخله برای آسیب های متحدان غربی ما را بیشتر می کند. در چنین شرایطی که مهارت های دیپلوماتیک، برنده و بازنده ی سیاسی دارند، بهتر است دوستان خارجی ما با خلایی که در ساخت نظام در افغانستان (تحمیل عناصر شر و فساد و وابسته به همسایه گان)، ایجاد کرده اند، در بازی های سیاسی خارجی، از جغرافیایی غافل نمانند که با مثال بحران ولایت فراه، دشمنان را فرصت می دهد با ایجاد دشواری، هم به آنان ضرر بزنند و هم مدیریت افغانستان را از پا بیاندازند.  

آخوند های ایران با دوسته گی در مسایل کلان مملکت، از مقطعه ی تاریخی عبور می کنند. نسل امروز ایران با خواب زنده گی در غرب و مهاجرت به امریکا، نفس می کشد؛ در حالی که شعار های مرگ بر امریکا، کلیشه و تکرار ملال آور اند. 

 نیاز های اقتصادی ایران در سیستم بین المللی، آخوند ها را سرافگنده تر می کند. موضع فرار و بقای آنان، بیشتر بر اثر فضای 40 سال اخیر ایران است. آنان نمی توانند به زودی مثنوی هفتاد من کاغذی را آتش بزنند که در همه جای آن، نیاز به غرب و جهان آزاد را باطل اعلام می کردند. 

 امیدواریم در معادلات جهانی و منطقه یی، پیامد های منفی ائتلاف ها و تفاهمات، به گونه ای نشوند که در تجربه ی چند سال اخیر، افغانستان را از چشم جهان می اندازند. در طول حضور جامعه ی بین المللی در افغانستان، از سقوط صدام تا بهار عرب، سقوط قذافی، تجزیه ی اوکراین (شبه جزیره ی کریمیا)، داعش و جنگ سوریه، افغانستان با تمام واقعیت اثرگذار منطقه یی و جهانی، جای خالی جامعه ی جهانی و غرب بوده است.  

عدم توجه به ساخت نظام عاری از فساد و فساد پیشه گان، تعریف افغانستان در داوری خارجیان را در حد وصله و پینه، مانده است. بی جا نیست که سیستم داخلی ما با ثقلت بدترین عوامل خارجی، همسایه، جنایتکاران و خاینان، در هر فرصت تعویض، فقط مبدل به نسخه ای می شود که حالا با حکومت وحدت ملی، ریاست اجراییه با نماینده گی از فساد و تداوم بحران، یک نمونه ی بدتر از حکومتی بود که در زمان کرزی، با تنظیمیان، اجازه ندادند سالمیت سیاسی با افغانان بی طرف از تاجیکان، پشتون ها، هزاره گان، اوزبیکان و اقوامی شکل بگیرد که با کلیت مردم، در بحران طولانی، در حاشیه مانده اند و همیشه قربانی رژیم های پس از هفت ثور می شوند.