اعتراف می کنم که رویداد های ماه های اخیر پاکستان، بسیار غافلگیر کننده بودند. من از فعالان فرهنگی افغان و از قوم پشتون استم. بینش ریالستیک به پیرامون، من و امثال مرا پیوسته، درگیر جغرافیایی می سازد که در حیات تنازع آن، حیات و ممات ما بسته است. 

 رمق های زیاد این کشور و مردم در تنازع سیاسی طولانی و زیان آور، هدر رفته اند. سردرگریبانی مساله ی خانه، مفهوم سرزمینی در فراسوی سرزمین هایی را گرفته بود که می پنداشتیم «اولویت های ما، مرتبط به داخل اند.» در این برداشت، ناچار خطر را در بناگوش ملت، قبول می کردیم. در این تجربه، از عمر بلایای جنگ کاسته نشد، اما درخت گشن ملت، ثمره می دهد. در این واحد، میراث مردان و زنانی که گذشته گان مایند، فرزندان آنان را در نوبت نو، به ادای دین واداشته است.  

از زمان خط سیاه (دیورند) تا جغرافیای سیاهی (پاکستان)، فریاد تاریخ در گوش مردمانی که در میان خانه ها خط کشی شدند، به گوش می رسد. افت حیات ما و رونق زنده گی عدو، عذاب الیمی ست که به نام سیاست می شناسند. یک نسل در چنبره ی انگلیس، حیات نزدیکان ما شد. طرح جدایی هند، مقطع دومی بود، اما دهکده ی کوچک، از فاصله ها کاسته است.  

می پندارم سومین تجربه ی حقیقت تبار ما در جغرافیای سیاهی، انگاره ی توهم نیست. تحریک تحفظ مردمانی که شعوری به خاستند و این رقم، میلیونی می شود، حرف نو از توده هایی ست که جوانان پشتون، حتی تجربه ی حزبی گذشته (عوامی نشنل پارتی) را التصاق منطقی نمی دانند. تجربه ی ایثار «خدمتگاران خدایی» در استحاله ی یک نسل به  نسل دیگر، در واحد پاکستان، بسیار پاکستانی شده است. بازی ها مقطعه یی که روزگاری افغانستان را در پای آن ها، وارد بازی های جنگ سرد کردند، در حریق، درک ما از فراسوی مرز ها، تداخل غم ها در خانه شده بودند.  

تحریک تحفظ پشتون ها، حرف های بسیار و نو دارد. وارد شدن بخشی از جامعه ی محکوم در حاد شدن مساله، گرایش های توده هایی که بیشترینه سالمند نیستند، در کنار واقعیت ستم ملی، افق های نو سیاسی ست. کوتاه نظران داخلی با چشم تنگی به واقعیتی که بالاخره بزرگ شد، مثال «درون خراب» را بهانه می آورند. پیوسته گی رنج های مردم ما در متن تحولات چهل سال اخیر، منطق فهم خبره گانی ست که می دانند سرنوشت خوب و بد، بسته به بازی های کلان سیاسی- بیرونی نیز است.  

سومین نوبت داعیه ی حقوق ملت ها، دهن باز نوکرزاده گانی را می بندد که با اعتقاد کامل به رعایت اصول اربابان استعمار، حیات انسانی مردم را در خط کشی یک گروه بُریده بودند. درک این حقیقت مشکل نیست که فضای مکدر داخل پاکستان، محاسبه ی عمق استراتیژیک نوکرزاده گانی را برهم می زند که در یک عمر غم های مردم ما، فروشگاه عزت فروشی باز کرده بودند.  

محاسبه ی عمق استراتیژیک پاکستان، برهم خورده است. خیزش شعوری مردم، هیچ برداشتی فراتر از حقوق قومی را نمی پذیرد. مثال پشتونی، تحریک عمومیات جغرافیای سیاهی است. این حرکت، اگر بماند یا نماند، انعکاس بیداری میلیون ها مردمی ست که به هیچ نامی، روی حق تبار، معامله نمی کنند.  

حیات جغرافیای سیاهی، از تخته خیز مردمی که در طول چند دهه عمر، تلخ کامی عقب نگه داشتن ها بود، از تجربه ی مدرسه، ملا و هویت پاکستانی، فراتر رفته است. مهارت تاریخی جمهوری اسلامی دروغین پاکستان، رنج های خدمتگاران خدایی را برباد سیاست نشاند، اما نسخه ی پاکستانی، در چتل نویس سیاسی، شعور مردم را تحریک کرده است.  

حیات خلوت پنجابی از مبدای تحریک تجربه ی نو پشتون ها در پاکستان، آغاز تاملات جدید است. این حرکت، دیگر بقای گوشت دهنه ی توپ پاکستانی را تضمین نمی کند. تخته خیز مناطق مردمی که به اجبار با خط سیاه دیورند، جدایی را تجربه کردند، به این حقیقت تلخ رسید که میراث زنده گی در ایجنسی های پاکستانی و قبول قدرت بدون چون و چرای پنجابی، هرچند در عقب نگه داشتن خلوت های خانه بود، بهتان ترور و تجارت سیاه را نیز برای مردمی نوشت که روزی یک وزیرستانی در پاسخ به فراز حضور خارجی در حیات فراموش شده ی آنان بگوید: «اینان در این جا چه می کنند؟» 

 تجربه ی تحمل کُل سیاست های پاکستانی، ماهیت خیزش میلیون ها مردمی ست که می بینند عمر یک نسل آنان، به سد بهتان و افترا رسید. سیاست های دوگانه، نان رنگین دسترخوان پنجابیانی را میسر می کردند که در حصار یک جغرافیای سیاه، اما روی سرنوشت و زنده گی میلیون ها صاحب اصیل خاک های این کشور، قمار می زنند. اگر سهم دارایی های بلوچ ها، یک درصد از 99 درصد منابعی ست که پاکستان تنها در شراکت منابع گاز، 75 آن را برای خودش می خورد و 24 دیگر را برای معامله گران خارجی می بخشد، تجربه ی زنده گی میلیون ها پشتون در پاکستان، بدتر از طول استعمار انگریز و سلطه ی ماجراجویانی شد که با سینگه های درازریش، در تجربه ی جدایی، نقش مخربی در برابر افغانان، بازی کرده بودند.  

نوید های زیادی در تحرک عظیم پشتون های پاکستان، نهفته اند. فکر می کنم این تجربه که سوا از تجربیات پاکستانی اسلاف آنان، بزرگ می شود، با شعور درک ستم هایی به همراه ست که نسل نو می شناسد. 

 ظهور پاکستان، بزرگ ترین دغدغه ی خاطر آن «خدمتگاران خدایی» بود که می دیدند داعیه ی برحق آنان، خط کشی واضح سیاسی نیافت. استحاله ی مردمانی به آزاده گی آنان در کشور میراث خواران استعمار، با نماینده ای که بویی از اسلام و اخوت نمی برد (جناح)، تحمیل قبول هویتی شد که در زشتی بی عدالتی های اجتماعی، بدترین نام برای آن «پاکستان» است. آنان در آن جا ماندند و تجربیات حزبی را در خط کشوری نقش بستند که در حصار داعیه ی جمهوری اسلامی، از پاسخگویی در قبال مسوولیت ها، به راحتی طفره رفته می شود.  

واقعیت این که اقوام تحت ستم در اقتصاد نیمه جان و وابسته به بازی های سیاسی پاکستان، قربانی می شوند، درک تجربه ی سیاسی نو، به ویژه پشتون ها را متغیر کرده است.    پیچیده گی مسایل داخلی پاکستان، محاسبات عمق استراتیژک را زیر سوال برد. در این نوبت، پاسخگویی در برابر میلیون ها مردمی که با تاریخ، سرنوشت، حیات و آینده ی آنان بازی شده است، دست های دراز را کوتاه می کند. سرمایه گذاری های تمدید اخوانیسم که از زمان ضیاء الحق، بحبوبه ی جنگ سرد را وارد حیات افغانی کرد و در تخته ی خیز آن، پشت جبهه ی جهادی بود که زود از صورت افغانی، رنگ تنظیمی، فرقه و بیگانه دادند، در تغییرات نو، حتی قواره ی ملایانی را بی خون کرده است که با سیلی تزویر به روی خود و جماعت تابع می زدند.  

حقیقت هویت سیاسی پاکستانی با ماهیت ظاهراً اسلامی، از اعتقاد مردم به اسلام نکاسته است، بل به این شعور جمعی پاسخ می دهد که از ظواهر دروغین سیاست هایی کنار بکشند که از بستر زنده گی آنان تا آن سوی دیورند، هستی افغانان را ساقط می کردند و در عقب آن در تفتان یک تُف سیاسی (پاکستان)، مردم در لیز (چسپنده گی) این آب دهن گندیده، متهم می شدند که در حیات قبایلی، باید سهم آماج خارجی را نیز به    بودجه ی پنجابیان واریز کنند.  

نوید خوش تحریک تحفظ پشتون ها در پاکستان، آغاز درگیری ذهنی و عملی پاکستانی هایی ست که این کشور را با انحصار پنجابیان در اختیار دارند. اگر شعور مردم، خط اعتراض را امتداد دهد، گریبان گیری های داخلی، مزرورانی را اجازه نمی دهد که در کثیف ترین بازی های سیاسی، اقوام تحت ستم را خوردتر کنند و با حیف و میل دارایی هایی که هیچ حقی در آن ها ندارند، در میز قمار و معامله، زنده گی افغانان را سیاه بسازند. آنان دیگر نمی توانند در سفره ی دوگانه ای بخورند که هویت پاکستانی، هیچ پشتون و بلوچی را تحفظ نکرد تا در سایه ی آن، به نام، بهتان و بهانه ی تروریست و دهشتگر، کشته و فروخته نشوند.  

تحریک تحفظ پشتون ها در پاکستان، اگر مستقل بماند یا تجربه ی استحاله ی احزاب پاکستانی شود، با حرف نو و خواسته های دیگر، بازنگری سیاسی زمامداران پاکستانی را اجباری می کند. این مژده ی سیاسی، برای افغانستان، قطع نوار کاهش و بالاخره پایان دست دراز حیله و تزور پاکستانی ست. آنان برای بقای بزرگ ترین دروغ سیاسی (پاکستان) و بدترین تحریف اسلام (جمهوری اسلامی) ناگزیر اند برای جماعت کثیری سربگذارند که اگر به مثال کُل اقوام رسید، از تاریخچه ی رذالت و نکبت (تحمیل جنگ در افغانستان)، وجداناً احساس شرمنده گی و خفت کنند.   

تجربه ی تحریک تحفظ میلیون ها پشتون مسلمان را به مدارس و آخندان سیاسی، به امثال فضل الرحمن ها نیز تبریک می گویم. اخوانیسم سیاسی میراث جناح ها و ضیاء ها، مثال  ملایانی شد که «... آن کار دیگر می کردند!»